مافیا نمی‌گذارد نخبه اثرگذار باشد

«حکمرانی نخبگان» شعاری است که امسال برای نشست سالانه نخبگان علمی کشور انتخاب شد و از سوی مسئولان نیز مورد تأکید قرار گرفت. این در حالی است که متأسفانه همچنان جامعه نخبگان از کمبود حمایت‌ها از جانب مسئولان و کم‌اثر بودنشان در مدیریت اجرایی کشور گلایه دارند. این وضعیت تا جایی نگران‌کننده است که رهبر انقلاب در سال‌های گذشته در دفاع از جامعه نخبگان و حرکت علمی کشور اعلام کردند تا جان دارند ذره‌ای در این‌باره کوتاه نخواهند آمد.
در رابطه با وضعیت فعلی جامعه نخبگان و مطالبه آن‌ها از مسئولان و همچنین راهکار‌های اثرگذاری بیشتر نخبگان در عرصه مدیریتی اجرایی کشور، «جوان» با زهرا احتشام، دانشجوی دکترای مدیریت آموزش عالی دانشگاه تهران، برگزیده طرح شهید احمدی روشن و مشمول جایزه تحصیلی شهید وزوایی بنیاد نخبگان و دانشجوی استعداد درخشان در دوره ارشد و دکترا گفتگو کرده‌است. خانم احتشام تعریف و معیار نخبگی چیست؟ به نظر شما آیا نخبه بودن الزاماً به معنای طی کردن مدارج دانشگاهی است؟
نخبه در لغت به معنای برگزیده و سرآمد است. از نظر من برگزیده و سرآمد کسی است که به درستی مأموریت خودش را در این جهان درک کند و به بهترین شکل آن را انجام دهد. در نتیجه نه لزوماً هر کسی که مدارج دانشگاهی و پژوهشی را با موفقیت طی کرده نخبه است و نه می‌توان گفت هر کسی مدارج دانشگاهی را طی نکرده، نخبه نیست. با این نگاه قطعاً در کنار نخبه علمی، نخبه‌های سیاسی و فرهنگی هم خواهیم داشت که موظفیم آن‌ها را شناسایی و معرفی کنیم؛ نکته‌ای که رئیس‌جمهور هم در دیدار امسال با نخبگان روی آن تأکید کردند. مثلاً ما افراد مؤثری را در عرصه تربیتی و جهادی کشور داریم که خیلی بیشتر از یک استاد تمام تعلیم و تربیت توانسته‌اند بر تربیت درست کودک و جوان اثرگذار باشند که گاهی مدارج دانشگاهی خاصی را هم طی نکرده‌اند. این افراد قطعاً نخبه فرهنگی‌اند یا مثلاً مادرانی که در طول تاریخ کشور توانسته‌اند قهرمانان و اسطوره‌های بزرگی را تربیت کنند قطعاً نخبگان بی‌بدیلی هستند که باید معرفی شوند و الگوی نسل‌های بعد قرار گیرند.
از طرفی لزوماً هر کسی که طی مدارج دانشگاهی موفق بوده نمی‌تواند لفظ نخبه برای او اطلاق شود. در این خصوص رهبر معظم انقلاب یک مثال خوبی زدند و گفتند که یک اختلاسگر هم، فرد باهوشی است و چه بسا تحصیلات بالایی هم دارد، اما این موهبت‌ها را در مسیر اشتباهی به کار گرفته و قطعاً کسی به او نخبه نمی‌گوید. پس شناخت درست مسیر و جهت صحیح به کارگیری هوش، استعداد، علم و توانمندی‌ها برای نائل آمدن به جایگاه نخبگی خیلی مهم است. وضعیت جامعه نخبگان را در حال حاضر چگونه ارزیابی می‌کنید؟


همیشه مسائل معیشتی، اهمیت به نخبگان و وارد کردن آن‌ها در مسائل کشور از بحث‌های مهم در میان جامعه نخبگان بوده‌است، اما چیزی که همیشه ذهن من را به خودش مشغول کرده بحث هویت نخبگان و معناداری زندگی آن‌ها است. در حالی که نهاد آموزشی ما به آموزش تکنیک‌ها و ابزار‌ها به دانش‌آموزان و نخبگان خیلی اهمیت می‌دهد، اما متأسفانه در شناساندن مفهوم و معنای درست زندگی و جهت صحیح استفاده از تکنیک‌ها و ابزار‌ها موفق عمل نکرده‌است. در صورتی که نخبه حتماً باید جهت مأموریت خودش را کشف کند، معنای درست زندگی را متوجه شود و در جهت آن حرکت کند.
در این رابطه شهید مطهری یک بحث زیبایی در کتاب آزادی معنوی دارند. ایشان دو مفهوم «انسان بزرگ» و «انسان بزرگوار» را با هم مقایسه می‌کنند و می‌گویند بزرگی در برابر کوچکی است، اما بزرگواری در برابر دنائت و پستی است. همه انسان‌هایی که اسمشان در تاریخ مانده- اعم از مثبت و منفی- انسان‌های بزرگی بوده‌اند و همت بالایی داشته‌اند، اما بسیاری از آن‌ها بزرگوار نیستند. انسان بزرگ آن کسی است که همت و تلاش بالایی دارد، موهبت‌ها و ابزار‌های ارزشمندی را مثل هوش، مدیریت زمان، دانش، برنامه‌ریزی دقیق و سیاست‌ورزی را به کار می‌گیرد و در راستای هدفش حرکت می‌کند، اما بزرگوار کسی است که این موهبت‌ها و تلاش‌ها را در جهت درست و حق استفاده می‌کند، در برابر پلیدی‌ها احساس شرافت می‌کند و همتش را در هر مسیری به کار نمی‌گیرد.
متأسفانه در خوش‌بینانه‌ترین حالت، کلیت نهاد رسمی آموزشی ما انسان بزرگ تربیت می‌کند و نه بزرگوار؛ یعنی در حالی که نهاد آموزشی کشورمان تلاش می‌کند تا ابزار‌ها و تکنیک‌ها را به نخبگان یاد بدهد، در قسمت دوم که باید به نخبگان هویت دهد و جهت زندگی را به آن‌ها نشان دهد تا تکنیک‌ها را در چه مسیری با چه آرمانی و در چه چارچوب معنایی به کار بگیرند، لنگ می‌زند. اگر امروز برخی از نخبگان توانسته‌اند در این قسمت وضعیت خوبی داشته باشند، آن را مدیون خانواده و نهاد‌هایی غیر از نهاد آموزش رسمی هستند. شما به عنوان یک نخبه چه مطالباتی دارید؟
یک مطالبه جدی من از مسئولان امر بحث نظارت بر گروه‌های آموزشی دانشگاه در مسئله جذب اعضای هیئت علمی دانشگاه است. یک بخش مهمی از قشر تحصیلکرده و نخبه‌مان، علاقه‌مند هستند وارد بدنه دانشگاه شوند و کار‌های پژوهشی و تدریس داشته باشند و عضو هیئت علمی شوند، از آن طرف هم دانشگاه‌ها اعلام می‌کنند که نیازمند جذب اعضای هیئت علمی هستند، اما بدون هیچ رویه مشخصی و بدون هیچ پاسخگویی خاصی، افراد با رزومه‌های قوی رد می‌شوند و متأسفانه ساز و کار جذب اعضای هیئت علمی مشخص نیست. تا جایی که بار‌ها دیده شده سلیقه‌های فردی و باندبازی‌ها و حتی چیزی شبیه به مافیایی که در برخی از گروه‌های آموزشی برخی دانشکده‌ها وجود دارد، تصمیم یک فرد خاصی که در گروه آموزشی نفوذ دارد، باعث می‌شود متقاضی جذب شود یا نشود، بنابراین باید حتماً شایسته‌سالاری و نظارت مشخصی در جذب اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها اتفاق بیفتد.
مسئله بعدی آسان‌سازی فضای کسب‌وکار‌ها است. خیلی از نخبگان به ایجاد درگاه یکپارچه صدور مجوز‌ها به صورت الکترونیکی امید بسته بودند. قرار بود تا با این درگاه یکپارچه، مجوز‌های کسب‌وکار‌ها در هر وزارتخانه‌ای به صورت الکترونیکی و بدون پیچ‌وخم‌های بوروکراسی خنده‌دار و وقت‌گیر صادر شود، اما متأسفانه همه وزارتخانه‌ها پای کار نیامدند و به سرانجام نرسید.
مسئله سوم نیز مسئله آمایش رشته‌ها به دور از صرفاً ارزش‌گذاری مادی است. باید حواسمان باشد که لزوما همه رشته‌ها نباید درآمدساز باشند و همه رشته‌ها ارزششان نباید براساس میزان درآمدی که تولید می‌کنند سنجیده شود. چه بسا در رشته‌ای مثل فلسفه باید «حکیم» تربیت شود و نه فردی که تولید درآمد کند. در برخی از رشته‌ها باید سرمایه اجتماعی تولید شود و نه سرمایه مادی. متأسفانه برخی از مدیران دانشگاه می‌گویند فلان دانشکده باید قدرت و اختیار بیشتری داشته باشد، چون بخش مهمی از بودجه دانشگاه را تأمین می‌کند. بله یک دانشکده بنابر ماهیت رشته‌اش تولید درآمد بیشتری می‌تواند داشته باشد، اما یک دانشکده‌ای وظیفه‌اش تولید درآمد نیست و باید تولید اندیشه و حکمت کند. راهکار‌های اثرگذاری بیشتر نخبگان را در عرصه مدیریتی اجرایی کشور چه می‌دانید؟
دو اتفاق باید به صورت همزمان بیفتد؛ یکی تغییر نگرش در خود نخبگان و یکی تغییر نگرش در مسئولان. تغییر نگرش در میان نخبگان، یعنی تغییر در آن تصوری که در میان نخبگان وجود دارد که حتماً باید سمتی در دستگاه اجرایی بگیرند تا در آن اثرگذار باشند. بله این یک مسیر خوب است، اما به نظر من یک مسیر اثرگذارتر این است که نخبگان بر پایه توانمندی‌های خودشان، مجموعه‌های توانمند و اثرگذار خودشان را ایجاد کنند که دستگاه اجرایی نیازمند آن مجموعه‌ها باشد و دیگر نتواند آن‌ها را نادیده بگیرد. حتی در رشته‌هایی مثل رشته‌های مدیریت، علوم انسانی و علوم پایه باشد نیز می‌توان اندیشکده‌های پرقدرت ایجاد شود که خود مسئولان یک جا‌هایی احساس نیاز و دست کمک به سمت این اندیشکده‌ها دراز کنند. در این زمینه نمونه‌های موفقی نیز داشته‌ایم. در رشته‌های دیگر نیز نخبگان می‌توانند با ایجاد استارتاپ‌ها، کسب‌وکار‌ها و مجموعه‌های خودشان به سودآوری، درآمدزایی و ایفای نقش بپردازند که دولت نتواند آن‌ها را نادیده بگیرد. در این زمینه نیز مجموعه‌های موفقی داشتیم که بدنه اجرایی و دولت از یکجایی به بعد نتوانسته آن‌ها را نادیده بگیرد و مجبور به عقد قرارداد و تفاهمنامه با آن‌ها شده‌است.
مسئله دیگر هم تغییر نگرش مسئولان، سیاست‌ها و فرآیند‌های موجود در این دستگاه‌ها است و باید روی بحث شایسته سالاری به صورت جدی تمرکز شود. در حال حاضر در سازمان اداری استخدامی رویکرد جدیدی حاکم شده‌است که کانون‌های ارزیابی شایستگی را به منظور انتخاب مدیران دنبال می‌کند، حتی یکسری فرصت‌های شغلی را برای اعضای بنیاد ملی نخبگان در نظر گرفته که می‌تواند ارزشمند باشد. امید است تا تغییر نگرش برای تمام مسئولان اجرایی کشور برای استفاده از اندیشه نخبگان اتفاق بیفتد.
این نکته را باید در نظر گرفت که لزوماً نخبگان اثرگذاریشان از طریق کار اجرایی نیست. نخبه خیلی وقت‌ها کارش تولید فکر است و اگر درگیر کار اجرایی شود، از کار اصلی‌اش که فکر است، باز می‌ماند. باید خیلی‌وقت‌ها برای نخبه جایی درنظر گرفته‌شود که تولید فکر و اندیشه و سیاست کند و مسئولان از این فکر، اندیشه و سیاست استفاده کنند. به نظر شما چرا مهاجرت نخبگان اتفاق می‌افتد؟ شرایط باید به چه شکلی تغییر کند تا کمتر نخبه‌ای تصمیم به مهاجرت بگیرد؟
به نظر من سه اتفاق به صورت موازی و همزمان باید بیفتد؛ اول، تقویت هویت نخبگان است که نقش اصلی در این زمینه را خانواده‌ها و مدارس ایفا می‌کنند. دوم، تغییر رفتار اساتید دانشگاهی و سوم، تغییر رفتار مسئولان است که هر سه مورد باید به صورت همزمان و موازی پیش بروند.
در خصوص تقویت هویت نخبگان، آن چیزی که در حوزه تعلیم و تربیت اتفاق می‌افتد و مخصوصاً در فضای برخی مدارس خاص شاهدش هستیم، این است که گاهی والدین اصرار دارند به فرزندشان مهارت‌هایی آموخته شود که هر چه زودتر بتواند مهاجرت کند. این یک پدیده فوق‌العاده خطرناک است. خاطرم هست در مدرسه‌ای برنامه‌ای ترتیب داده شد که نخبگان موفقی که به کشور بازگشته و توانسته‌اند موقعیت‌های خیلی خوبی در شرکت‌های دانش‌بنیان یا مراکز علمی مثل پژوهشگاه رویان داشته باشند، به دانش‌آموزان معرفی شوند. متأسفانه در کمال تعجب برخی خانواده‌ها به جای تشکر اعتراض کردند که چرا نمونه‌های موفق داخل کشور را به فرزندانمان معرفی می‌کنید و باعث می‌شوید برای رفتن مردد شوند؟! همین افراد وقتی دانشمندان خودمان در اوج محدودیت‌ها موفق به تولید پیشرفته‌ترین واکسن‌ها شدند، آن‌ها را تحقیر کردند.
در رابطه با تغییر رفتار اساتید دانشگاه نیز باید بگویم در حال حاضر بدنه‌ای از برخی اساتید دانشگاهی داریم که اصرار به ترغیب دانشجو به سمت مهاجرت دارند و من خودم شاهد این بودم که دانشجویی تصمیم گرفته‌بود در داخل کشور ادامه تحصیل دهد، اما مدام از طرف استادش سرزنش می‌شد که چرا چنین تصمیمی گرفته‌است؟ متأسفانه برخی اساتید به صورت پررنگی دانشجو‌ها را به سمت مهاجرت سوق می‌دهند، بدون اینکه متوجه باشند که خودشان بخشی از پازلی هستند که باید برای جوانان نخبه، امیدآفرین شوند و دست آن‌ها را بگیرند تا این بچه‌ها موجب آبادانی کشورشان شوند. استادی که صرفاً مقاله‌نویسی بلد است و هیچ تلاشی در جهت کاربرد دانش خود و کارآفرینی ندارد، خودش مهم‌ترین عامل برای سرخوردگی دانشجویان است. البته اساتیدی را هم می‌شناسم که مثلاً خودشان به صورت موفق شرکت‌های دانش بنیانی را اداره می‌کنند که دانشجویانشان را در این مجموعه‌ها مشغول به کار و برای این جوانان امیدآفرینی کرده‌اند؛ و سومین مسئله یعنی تغییر رفتار مسئولان نیز باید اتفاق بیفتد و مسئولان در تکاپوی حفظ نخبگان باشند. چند سالی است که در بنیاد ملی نخبگان اتفاقات اصلاحی شروع شده و همچنان هم در حال انجام است، اما در زمینه‌های مختلف مثل نظارت بر فرآیند جذب اعضای هیئت علمی در دانشگاه‌ها، آسان‌سازی راه‌اندازی کسب‌وکارها و درگاه الکترونیکی صدور مجوز‌ها باید کار‌هایی صورت گیرد تا نخبگان دلگرم شوند. شما نخبه‌ای را که مهاجرت کرده نخبه بد می‌دانید؟
نه این طور نیست. بستگی دارد که نخبه در چه شرایطی مهاجرت کند، هدفش از مهاجرت چه باشد و چه تصویری از خودش در کشور دیگر به جای بگذارد. اگر نخبه بداند که با ماندنش در کشور موقعیتی برایش مهیا است که می‌تواند مشکلی از مشکلات کشورش را حل کند، اما برای رسیدن به رفاه بیشتر، کشورش را ترک می‌کند به نظر من کار درستی نکرده‌است؛ مثلاً زندگینامه دکتر کاظمی آشتیانی، مؤسس پژوهشگاه رویان در این‌باره خیلی الهام‌بخش است.
همچنین اگر هدف نخبه از مهاجرت این باشد که از علم و امکاناتی که در کشور مقصد وجود دارد استفاده کند و توشه خودش را ببندد به این امید که به آرمان‌های کشور کمک کند نیز پذیرفته است. در آخر، تصویری که نخبه مهاجر از خودش در کشور مقصد بر جای می‌گذارد خیلی مهم است. هر یک از دانشجویان مهاجر ما می‌توانند سفیری برای تبلیغ ارزش‌های تمدنی ما به سایر کشور‌ها باشند. به نظرم کتاب خاطرات سفیر دکتر نیلوفر شادمهری در این زمینه خیلی الهام‌بخش است. اینکه چگونه یک دانشجوی نخبه ایرانی در فرانسه توانسته است سایر فرهنگ‌ها را مجذوب خود کند و حتی یک دانشجوی امریکایی را به آیین خود درآورد، بنابراین این مهاجرت با مهاجرت نخبه‌ای که خودش را می‌بازد و در فرهنگ کشور مقصد حل می‌شود و نه‌تن‌ها تصویری از کشور خودش نشان نمی‌دهد، بلکه ارزش‌ها و هویت بومی خودش را نیز فراموش می‌کند، خیلی تفاوت دارد. آیا حمایت‌ها از شما و سایر نخبگان کافی بوده‌است؟
قطعاً خیر. من همیشه می‌گویم دو حوزه فرهنگ و نخبگان در کشورمان مظلومند. وقتی ارقام بودجه درنظر گرفته شده برای نخبگان و همچنین برخورد مسئولان با نخبگان در این دو حوزه را نگاه کنیم، می‌بینیم که حمایت‌ها در این دو حوزه به هیچ وجه کافی نبوده‌است. لطفاً از روز دیدار با رهبری و خاطره‌ای از آن روز برایمان بگویید.
تمام فرمایشات رهبر معظم انقلاب برایم عزیز و ماندگار بود، اما سه موضوع در روز دیدار با رهبر معظم انقلاب خیلی به دلم نشست. یکی اینکه فرمودند شما جوان‌هایی که با وجود این همه حمله فکری و رسانه‌ای دشمن همچنان معتقد به آرمان‌های انقلاب اسلامی هستید، نشانه‌ای از حقانیت انقلاب اسلامی هستید. در واقع ایشان جوانان معتقد به آرمان‌های انقلاب را نشانه‌ای بر حقانیت انقلاب دانستند و این خیلی برایم عزیز و باعث افتخار بود. یک جمله دیگر هم اینکه من خطاب به رهبر انقلاب گفتم: «دوستان زیادی دارم که برخی‌شان ظاهر و پوشش‌شان شبیه من نیست، اما به شما سلام رساندند.» و ایشان با محبت و با یک حس نابی سلام آن‌ها را برگرداندند و من را واسطه کردند که سلام ایشان را به آن‌ها برسانم. در آخر دعایی که از ایشان خواستم تا با مهر پدرانه و به صورت خاص در حق من کنند. همه این‌ها به یاد ماندنی‌ترین سکانس‌های زندگی من از لحظات عمرم خواهد بود.