پایان تاریخ امریکایی !

رضاداد درویش
پژوهشگر مسائل امریکا

در عرصه بین‌المللی تحولاتی همچون جنگ‌های جهانی اول و دوم، بحران موشکی کوبا در سال 1962، فروپاشی شوروی، حادثه 11 سپتامبر و حمله امریکا به عراق در چهارچوب دکترین پیشدستانه، از جمله مهم‌ترین تحولات در سطح داخلی، منطقه‌ای و جهانی با تأثیرگذاری شگرف بر نظم بین‌المللی مستقر بوده است. فروپاشی شوروی در سال 1989، سرآغاز تحولی به نام دوره «نظم نوین جهانی» شد که بوش، رئیس‌جمهور وقت امریکا آن را «پاکسازی جهان از شر» نامید. او در سال 1990 موفق شد شورای امنیت سازمان ملل و قدرت‌های بزرگ و کوچک را برای بیرون راندن صدام از کویت، بسیج نماید. وی در پایان این جنگ، نوید نظم نوین جهانی را که متضمن جایگزینی حکومت قانون به‌ جای حکومت جنگل و کامیابی برای همه جوامع بشری بود، داد. دکترین نظم نوین جهانی که قرار بود با اتحاد سایر کشورها تحت پرچم سازمان ملل راه‌حلی برای چالش‌های امنیتی بین‌المللی باشد، پس از گذشت یک دهه، خود به زهدان بحران‌های بعدی همچون منازعه اوکراین مبدل شد. هجوم نظامی روسیه به اوکراین که مظهر رانش قدرت در سطح بین‌المللی و بازآرایی نظم جهانی میان قدرت‌های بزرگ است، آخرین مورد از این دست نخواهد بود. هرچند نمی‌توان فعلاً از فروپاشی نظم جهانی مستقر صحبت کرد، اما نظم بین‌المللی که از زهدان جنگ جهانی دوم زاده شد و پس از فروپاشی شوروی و تلاش امریکا برای تحکیم جهان تک‌قطبی و اینک جنگ اوکراین؛ بیش از هر زمان دیگری در چنبره‌ بحران‌های هژمونیک و عدم تعادل، گرفتار و تضعیف شده‌ است.



​​​​​​​زمینه‌ها و عوامل جنگ اوکراین
در تحلیل زمینه‌ها و عوامل دخیل در جنگ اوکراین نباید گرفتار بخش مهمی از تحلیل‌های غربی مبتنی‌ بر عامل برخاسته از بدذاتی انسان‌ها شد؛ بلکه شرط آن، تحقیق محققانه، تدقیق بستر و زمینه‌های وسیع‌تر آن است؛ بستری که تحولات بنیادین در مقیاس منطقه‌ای و جهانی در نظام سرمایه‌داری و در ساختار نظم بین‌الملل از زمان سقوط شوروی و ظهور روسیه را شامل می‌شود که زمینه‌های بحران‌هایی از قبیل اوکراین را مهیا ساخته است. جنگ‌ و اتحادهای سیاسی و نظامی، میدان بروز و ظهور تضادها و بحران‌های ساختاری نظام سرمایه‌داری است که از رهگذر خونین و ویرانگر خود، برای رسیدن به ثبات و توازن مجدد در دوره‌ای محدود کاربرد دارد. امریکا در جنگ جهانی دوم برای شکست هیتلر با شوروی متحد شد، ولی در فردای پایان جنگ با طرح نگرانی از گسترش شوروی در اروپا، برای جدایی روسیه از اروپا چاره‌اندیشی کرد. ناتو در ابتدا، یک پیشنهاد انگلیسی برای تشکیل بلوک نظامی بود، ولی ناتو و طرح مارشال در سال 1947، نقطه شروع وابستگی عمیق اقتصادی، سیاسی و نظامی اروپای‌غربی به امریکا و تقسیم اروپا شد. این روند فزاینده با پشتوانه رشد اقتصادی بسیار بالا، برتری تسلیحاتی و رسانه‌ای امریکا در دوران جنگ سرد، بستری برای تحلیل قدرت شوروی و فروپاشی آن در سال 1991 شد که البته به‌ معنای پایانی بر تحدید و تضعیف روسیه در اروپا برای امریکا نبود.
از منظر دولتمردان امریکایی، روسیه به دلیل تاریخ، منابع طبیعی، قدرت نظامی، توانایی‌ها و صنعت، قابلیت بازگشت به عرصه رقابت مجدد، حداقل در سطح اروپا با  این کشور را دارد. مزید بر این، پهناوری روسیه برای امریکاییان یک مشکل بزرگ روانی غیرقابل تحمل تلقی می‌شود، چون روسیه از این زاویه، قابلیت لازم برای یک جایگزین بایسته برای آن دسته از کشورها ارزیابی می‌شود که هژمونی امریکا را قبول ندارند؛ لذا سیاست مهار روسیه توسط امریکا، عامل اصلی ناکامی سیاست‌ها و طرح‌های قریب به دو دهه گذشته روسیه برای ورود به نهادهای اروپایی است. یأس و ناامیدی روس‌ها از این بابت در نشست امنیتی مونیخ در سال ۲۰۰۷ آشکار شد. پوتین به‌ صراحت اعلام کرد روسیه به عرصه بین‌المللی بازگشته و یک‌جانبه‌گرایی غیرقابل قبول است. وی افزود: «هیچ کشوری احساس امنیت نمی‌کند به دلیل اینکه قوانین بین‌المللی از آنها پشتیبانی نمی‌کنند.» او همچنین به تمام جنگ‌های بی‌پایان و ویرانگر امریکا در دو دهه گذشته که ناقض اصول و حقوق بین‌المللی بود، اشاره کرد. امریکا در واکنش به سخنان پوتین در سال 2008 از طریق ناتو بر خلاف پیمان بوداپست، اعلام کرد اوکراین و گرجستان برای عضویت در ناتو آماده هستند.
«انقلاب نارنجی» تحت حمایت امریکا در سال 2006 در اوکراین شکست خورد و «ویکتور یانکوویچ» روس‌گرا به قدرت بازگشت. سیاست روسیه بر محوریت کنترل و مدیریت اوکراین توسط روس‌گراها در سال ۲۰۱۴ در جریان انقلاب نارنجی با به قدرت رسیدن دولت راست‌گرا با جوهره نئوفاشیستی و ضد روسیه پایان یافت. دولت جدید اوکراین که برآمده از امواج اعتراضات مردمی بود، بخشی از برنامه امریکا برای تغییر ماهیت سیاسی و نظامی این کشور و ادغام آن در ساختارهای اروپایی تحت نفوذ ناتو بود. درمقابل، روسیه در گام نخست «کریمه» را ضمیمه‌ خاک خود کرد و سپس جمهوری‌های دونتسک و لوهانسک با پشتیبانی روسیه اعلام استقلال کردند. در پرتو تداوم بحران در شرق اوکراین، دولت غرب‌گرا و حاکم بر کی‌یف همچنان بر درخواست عضویت در ناتو اصرار ورزید و برای روسیه توسل به قوه قهریه به تنها «راه‌حل» پایان این نزاع‌ها بدل شد.
پوتین رئیس‌جمهور روسیه پس از چند روز طوفانی از جنگ لفظی در عرصه‌های رسانه‌ای و دیپلماسی، تصمیم گرفت در بامداد پنجشنبه پنجم اسفند 1400، فرمان حمله‌ نظامی به منطقه‌ دونباس اوکراین را صادر کند. او به‌صراحت اعلام کرد که این جنگ «اجتناب‌ناپذیر» و «یک اقدام ضروری» است و «روسیه چاره‌ای جز این ندارد». علاوه‌براین، او پس از مدت کوتاهی که بیانگر عمق دشمنی میان روسیه و غرب است، به نیروهای بازدارنده هسته‌ای کشورش دستور آماده‌باش داد.
تفسیر جنگ روسیه و اوکراین
صرف‌نظر از طوفانی از تفاسیر مختلف رسانه‌ای، تأمل درخصوص برخی از تفسیرهای راهبردنویسان امریکایی و غیره در این‌باره قابل توجه است. رابرت کیگان، ستون‌نویس واشنگتن پست، اقدام نظامی روسیه در اوکراین را «پایان نظم کنونی و آغاز یک دوره بی‌نظمی جهانی» می‌داند که دوره جدیدی از درگیری در مناطق مختلف جهان بر سر «پیکربندی جدید قدرت» در جهان از پیامدهای آن خواهد بود. رابرت گیتس، رئیس سابق سیا و وزیر دفاع امریکا گفت که «تهاجم پوتین به اوکراین به تعطیلات سی‌ساله امریکایی‌ها از تاریخ پایان داد». مدیرعامل و رئیس شرکت «بلک راک»، بزرگ‌ترین شرکت مدیریت سرمایه و دارایی در جهان گفت «حمله روسیه به اوکراین، نظم جهانی را که از پایان جنگ سرد برقرار بود، برهم زد و نقطه پایانی بر پدیده «جهانی‌شدن» است که در سه دهه گذشته شاهد آن بودیم». اولاف شولتس، صدراعظم آلمان در اظهاراتی بیان داشت که «مداخله‌ نظامی روسیه در اوکراین تلاشی درراستای جابه‌جایی خشونت‌آمیز مرزها در سطح اروپا... است» و«این کار روسیه، کل نظم به‌وجودآمده پس از جنگ [جهانی دوم] را تهدید می‌کند».
لاوروف، وزیر خارجه روسیه می‌گوید «این جنگ، اصلاً ارتباطی با اوکراین ندارد، بلکه بیشتر به سیستم قضایی حاکم بر جهان مربوط می‌شود. ایالات متحده هژمونی خود بر تمامی اروپا را تحکیم بخشیده و ما اکنون با نقطه عطفی در تاریخ معاصر مواجه هستیم که بازتاب‌دهنده نبردی برای نظم آینده جهانی است». اورزولا فُن دِر لاین، رئیس کمیساریای اروپا می‌گوید «تحولات اوکراین خطری برای نظم نوین جهانی به‌شمار می‌رود و روسیه در تلاشی آشکار برای بازنویسی قواعد نظام بین‌الملل است»، و...«ائتلاف روسیه و چین در تلاش برای اعمال «قانون قوی‌تر» هستند».
نظم و قانون مورد نظر امریکا و متحدان غربی که اینک مورد تهاجم روسیه و چین قرار گرفته است، مسلماً مبتنی بر پایه نظم جهانی برخاسته از منشور سازمان ملل نیست. طلیعه چنین نظمی برای یک‌بار در عمر هفتادساله سازمان ملل در بیرون راندن صدام از کویت تجلی یافت، ولی زیر ضربات مهلک دکترین پیشدستانه، خروج یاغی‌گرایانه امریکا از پیمان‌های بین‌المللی همانند اقلیمی و برجام و بی‌عملی اروپا در قبال آن محو شد. به‌همین دلیل است که جهانیان ضمن اذعان بر غیرقانونی و غیراخلاقی بودن جنگ در اوکراین، برخلاف انتظار متوقعانه غربی‌ها، نه تنها از رویکرد آنها حمایت نمی‌کنند بلکه حتی از محکومیت صرف روسیه نیز در بعضی مواقع خودداری می‌کنند. به قول «منون»، مشاور امنیت ملی سابق و وزیر خارجه سابق کشور هند، «این جنگی بر سر نظم امنیتی اروپا برای احیای نظم معیوبی که امتیاز تبعیض‌آمیزی به غرب می‌دهد، است و یک درگیری جهانی نیست». واقعیت مسلم این است که بر خلاف اظهارات اعتراف‌گونه غربی‌ها، این جنگ سرآغاز روندی است که جابه‌جایی مرزهای بلوک‌بندی‌ امریکایی و تغییر در نظم جهانی است که این‌بار در مقیاس اروپا رخ می‌دهد.
جنگ اوکراین و نظم جهانی
«نظم فعلی غرب‌محور» که از فردای جنگ جهانی دوم به این طرف کم‌و‌بیش بر مناسبات بین‌المللی حاکم بوده است، بنابر قول فوکویاما باید به پایان تاریخ ختم می‌شد، ولی سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه دولتمردان امریکایی، ارثیه جنگ‌های بی‌پایان علیه تروریسم و میراث ترامپ و اینک تهاجم روسیه به اوکراین موجبات تکانه‌های عمیق در ابعاد مختلف قدرت و اعتماد به آن نزد دوستان و دشمنان شده است. واقعیت‌های میدانی و مواضع دولتمردان امریکا و متحدان غربی آن دلالت بر تغییر ماهوی در راهبرد اولیه آنها در قبال روسیه دارد. این روند فزاینده از حمایت اوکراین به تضعیف و حال به شکست تمام‌عیار روسیه تغییریافته است. براین‌اساس، نمی‌توان در چشم‌انداز این جنگ، پایانی زود هنگام برای آن تصور کرد.
ارسال تجهیزات نظامی سنگین و راهبردی، اعزام جنگجویان، آموزش نظامیان اوکراینی و اعمال تحریم‌های سخت و ایجاد بی‌ثباتی در روسیه، تهدید کلامی و ضمنی سایر بازیگران مبنی‌بر عدم کمک به روسیه یا همراهی با غرب، از مهم‌ترین ابزارهای تحقق هدف مذکور به‌شمار می‌رود. البته، بازیگرانی که به‌نوعی مخالف هژمونی امریکا هستند یا حتی برخی از موافقان این کشور نیز در تلاش هستند تا سیاست خویش را با توجه به واقعیت‌ها و منافع خود تنظیم کنند. از این‌رو، پیامدهای جنگ اوکراین در سطح منطقه‌ای و جهانی از منظر شکل‌دهی به نظم و نظام بین‌المللی به احتمال زیاد متأثر از نوع کنشگری بازیگران کلیدی بر ابعاد مختلف آن خواهد بود.
روسیه
تحریکات نظامی امریکا، ناتو و فعالیت نئونازی‌ها در اوکراین علیه روس‌تبارها و توأم با ارسال تجهیزات نظامی و اعزام جنگجویان از نقاط دیگر، این کشور را به میدان جدیدی برای جنگ‌های نیابتی امریکا با روسیه تبدیل کرده‌است. اقدامات بلوک غرب احتمالاً به منظور تحلیل و تضعیف قدرت سخت و نرم روسیه در داخل و عرصه بین‌المللی صورت می‌گیرد. آنچه مسلم به‌نظر می‌رسد، ویرانی و کشتار هزاران انسان بی‌گناه اوکراینی از پیامدهای قطعی این جنگ است. در صورت عملی شدن تهدید روسیه در اقدام نظامی به کاروان‌های تسلیحاتی ناتو به اوکراین، شرایط برای غرب سخت خواهد شد. اگر ناتو به اقدام متقابل متوسل شود، وضعیت جدید باعث افزایش سطح درگیری‌ها در اروپا می‌شود. بی‌عملی ناتو در قبال آن، نه‌تنها موجب درماندگی بیش از حد مقامات اوکراینی خواهد شد بلکه در حکم میخ بزرگ و فولادین بر تابوت این سازمان در آینده خواهد بود. البته، این وضعیت قابلیت چاره‌اندیشی در خصوص گزینه‌های جایگزین مؤثر نظامی یا حتی مسالمت‌آمیز برای مالیات‌دهندگان اروپا دارد و احتمالاً یکی از گزینه‌های ممکن بازتعریف معماری جدید امنیت اروپا، یعنی عدم عضویت کشورهای بیشتر در ناتو باشد.
درحال حاضر، روسیه در میدان جنگ اهداف خویش را به شرق اوکراین، تحقق بی‌طرفی آن و مقاومت در برابر اقدامات تحریمی بلوک غرب محدود کرده‌است. در این‌صورت، حتی اگر بخشی از اهداف روسیه در شکل بی‌طرفی اوکراین و پذیرش خودمختاری جمهوری‌های شرق این کشور محقق شود یا اینکه روسیه بدون بازگشت به مرزهای خود، وضعیت را در شرق اوکراین در حالت نه جنگ و نه صلح مدیریت کند، به‌معنای تضعیف نظم جهانی خواهد بود، چون این وضعیت از قابلیتی برخوردار است که می‌تواند زمینه‌ساز تحولات بعدی در نظم بین‌المللی شود. ولی یکی از برون‌دادهای مسلم جنگ اوکراین تعمیق شکاف و بی‌اعتمادی بین روسیه و غرب است. درچنین شرایطی، روسیه یا هر بازیگر توانمندی تلاش خواهند کرد، از این تجربه درسی برای خود توشه کنند و این خود می‌تواند آغازگر تحولات جدیدی باشد.
امروزه، جهان شاهد افزایش طرح یا تهدید به استفاده از سلاح اتمی تاکتیکی یا راهبردی است. گرچه در گذشته خبرها حکایت از استفاده امریکا از این نوع تسلیحات با اورانیوم ضعیف‌شده در عراق در پرتو عناوین مختلف ترویج دموکراسی و مبارزه با تروریسم داشت، ولی اعلام آمادگی روسیه برای استفاده از تسلیحات هسته‌ای در مقیاس تاکتیکی یا راهبردی، بیانگر روند عادی‌سازی هنجارهای گذشته بین‌المللی در این زمینه است.
امریکا
جنگ اوکراین برخلاف جنگ دوم جهانی که باعث شکوفایی و خروج اقتصاد این کشور از رکود بزرگ شد، عمل نخواهد کرد. افزایش تورم و گرانی فرآورده‌های انرژی، نارضایتی عمومی و کاهش محبوبیت مقامات سیاسی این کشور از آثار اولیه آن است. اقدامات امریکا و غرب علیه روسیه در بازی با حاصل جمع جبری صفر صورت می‌گیرد. امریکا خواهان شکست راهبردی روسیه است و از جهاتی دیگر به‌منظور تفهیم این موضوع به سایر بازیگران مخالف هژمونی خود است که سرپیچی از نظم لیبرال امریکایی بدون هزینه نخواهد بود. مقامات امریکایی و انگلیسی خواهان محکومیت روسیه  یا همبستگی با غرب یا حداقل بی‌طرفی سایرین به منظور مصون ماندن از دایره اقدامات تلافی‌جویانه خود هستند. ازاین‌منظر، نقش بازیگرانی چون چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی نسبت به دیگران برجسته‌تر می‌شود.
اتحادیه اروپا
کشورهای عضو این اتحادیه هرچند یک‌صدا علیه روسیه شده‌اند ولی در مقام اعمال تحریم‌های اعلامی بویژه در حوزه انرژی مردد هستند. نارضایتی و تردید آنان به‌دلیل وابستگی عمیق به انرژی روسیه، فقدان گزینه‌های جایگزین و زیرساخت‌های لازم برای استفاده از منابع دیگر است. آنچه که تاکنون مسلم است، جنگ اوکراین باعث تعمیق وابستگی سیاسی، نظامی و انرژی این اتحادیه مثل دوران اولیه پس از جنگ جهانی دوم به امریکاست. هرچند تحلیلگران غربی این روند را تحت عنوان انسجام بیشتر بین بلوک غرب یادآوری می‌کنند ولی واجد پیامدهای منفی بلندمدت برای آن است.
پیامدهای منفی مناقشه روسیه و اوکراین بیش از خروج انگلیس از این اتحادیه که حس جدایی‌طلبی را در میان برخی از کشورها ازجمله فرانسه، آلمان و اتریش برانگیخت، خواهد بود. علاوه بر این، مسائلی همچون تداوم بی‌ثباتی ناشی از گسیل جنگجویان به اوکراین و تبدیل این کشور به مأمن تروریست‌های تحت تعالیم امریکایی به‌همراه سیلی از پناهجویان، کمبود مواد غذایی و سوخت، تشدید درون‌گرایی می‌تواند اتحادیه را تا آستانه فروپاشی مطلوب ترامپی و انگلیسی رهنمون سازد. این وضعیت خود نوعی از عقبگرد به‌سمت تشدید امواج راستگرا و ناسیونالیستی در درون اتحادیه خواهد شد. علاوه بر این، جنگ اوکراین نمایشی از ناکارآمدی نهادهای اروپایی مختلف در تأمین امنیت این قاره و تضعیف اعتبار این اتحادیه در نزد افکار عمومی در سطح اروپا و جهان است.
چین
این کشور با هوشمندی تمام نهایت بهره را از فواید اقتصادی نظم جهانی لیبرال می‌برد و به‌عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان مطرح است. چین برخوردار از بنیه‌ قدرتمند فناوری راهبردی، توان و ظرفیت‌های مالی قوی در چهارچوب نظم ساختاریافته‌ اقتصاد جهانی و شرکت‌های عظیم خود در مقام یکی از بزرگ‌ترین صادرکنندگان سرمایه‌ و کالا به اقصی نقاط جهان، عرصه را به‌روی دیگر قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری جهانی تنگ کرده است. چین با چنین مختصات اقتصادی با بیش از 120 کشور جهان ازجمله روسیه رابطه دارد و به پاشنه آشیل تحریم‌های اعمالی غرب علیه روسیه در عرصه جهانی تبدیل شده‌است. اعمال هرگونه تحریم سخت علیه چین موجب اختلال در اقتصاد جهانی و انفجار خشم جهانیان علیه غرب می‌شود.
گذشته از این مورد، چین با توجه به اقدامات خصومت‌آمیز امریکا علیه خود، بویژه در دوره ترامپ، روسیه را شریک قابل اعتمادتری در بازتعرف یا برچیدن نظم جهانی لیبرال کنونی ارزیابی می‌کند. در اسناد راهبردی امریکا این دو کشور و ایران باعنوان کشورهای تجدیدنظرطلب تعریف می‌شوند و علاوه‌بر آن متهم به تلاش برای تغییر قواعد نظام بین‌الملل کنونی هستند. هرچند در خصوص دامنه و ماهیت این اتهام ابهاماتی وجود دارد، ولی هر سه کشور مذکور از هژمونی و یاغیگری امریکا در عرصه جهانی نفرت دارند و این موضوع وجه مشترک همه مخالفان امریکا در جهان نیز تلقی می‌شود.
در چنین فضایی، سرنوشت جنگ در اوکراین برای تسریع افول اجتناب‌ناپذیر امریکا مطلوب چین و سایر مخالفان این کشور ارزیابی می‌شود. بنابراین، کمک و تمرکز رهبران آنها از هر زمان دیگری برای ایجاد جایگزین نظم جهانی لیبرال بیشتر است. حال امریکا و متحدان آن در این اندیشه هستند که چین را از روسیه دور نگه‌دارند. ولی آیا آنها توانایی اقناع چین را دارند که در فردای پایان‌کار روسیه همان سرنوشت شوروی پس از پایان جنگ جهانی دوم را برای آن رقم نزنند؟ بنابراین، می‌توان گفت که اعتبار تجربی هفتادساله کارنامه دولت‌های امریکا در قبال رقبا و دشمنان خود، در جهت مخالف همراهی چین با امریکا علیه روسیه حرکت می‌کند. علاوه بر این، رقابت بزرگ در قرن کنونی بر سر مناطق نفوذ بین چین و امریکا با شیبی ملایم به‌نفع چین کار خواهد کرد.
امریکا دیر زمانی است که دیگر در سپهر رقابت‌های بین‌المللی با خیزش چین «عقلانی» برخورد نمی‌کند. این کشور در «جنگ سرد» خود علیه چین، بیش از هر چیزی به سیاست‌های قهرآمیز سیاسی و قوه قهریه متوسل می‌شود. جنگ تجاری، تحرک و ائتلاف‌های جدید نظامی، مانورهای نظامی در منطقه و تنش‌آفرینی میان قدرت‌ها از طرف امریکا علیه چین در دستور کار قرار دارد. تمرکز پرشتاب‌ حضور نظامی امریکا و متحدینش در منطقه شرق آسیا و اقیانوسیه که در تشکیل پیمان نظامی‌ - ‌امنیتی سه‌جانبه میان امریکا، بریتانیا و استرالیا (آکوس) تبلور تازه‌تری یافت، زمینه‌های نظامی‌گری، منازعه و تشنج نظامی را در منطقه افزایش داده‌است. این وضعیت در شرق آسیا نشان از تشدید تنش‌های نظامی بین امریکا و چین از یک‌طرف و احتمالاً بین چین و سایر متحدان امریکا ازطرف دیگر خواهد داشت. بنابراین، جهان همچنان شاهد بحران‌های مشابه اوکراین در سایر مناطق، ازجمله در این منطقه خواهد بود.
غرب آسیا
پیامدهای جنگ اوکراین در غرب آسیا، اعلام آمادگی عربستان برای انجام معاملات نفتی با ارز یوان، تیرگی روابط روسیه با رژیم صهیونیستی و آزادی عمل بیشتر ایران در آسیای مرکزی و برخی نقاط دیگر قابل توجه است. علاوه بر این، در سایه خستگی امریکا از جنگ بی‌پایان و روند فزاینده بی‌اعتمادی به این کشور در تضمین امنیت دیگران، کشورهای ترکیه، عربستان و ایران در اندیشه بازسازی نوعی از توازن و تعادل قدرت در منطقه هستند که متضمن ثبات بیشتری خواهد بود. همچنین، تحریم‌های همه‌جانبه غرب علیه روسیه باعث انسداد نسبی یا کامل مسیرهای ترانزیتی از خاک این کشور به اروپا شده است. مسیر شمالی (یک کمربند ـ یک راه چین) و طرح‌هایی مانند «پل زمینی اوراسیای جدید که قرار بود، چین و آسیای مرکزی را به اروپا وصل کند، این منطقه را در شرایط سختی قرار داده است. در چنین شرایطی مسیر شمالی ـ جنوبی ازطریق بنادر ایران در خلیج فارس با وجود مسیر شرقی ـ غربی دریای خزر برای کشورهای محصور در خشکی و محاصره اروپایی برای دسترسی به اقیانوس هند و آب‌های بین‌المللی به‌عنوان بهترین جایگزین محتمل مطرح است.
متغیرهای عدم قطعیت
اگر تحریم‌های غرب علیه سیستم مالی روسیه و صنعت فناوری پیشرفته آن نتایج مورد نظر غرب را در پی‌نداشته باشد، چین در همکاری مؤثر با روسیه با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو نخواهد شد. ولی اگر باعث شکست یا ضعف چشمگیر روسیه شود، می‌تواند منجر به نتایجی مختلف ازجمله افزایش جسارت بیشتر امریکا و احتمال استفاده از این ابزار علیه سایر کشورها بویژه چین شود. منطق رقابت ژئوپلیتیکی بین قدرت‌ها حکم می‌کند که چین تاحد ممکن از روسیه در جنگ اوکراین حمایت و از شکست آن جلوگیری کند. البته روسیه احتمالاً برای این منظور تسهیلات ویژه‌ای برای دسترسی چین به بازارهای آسیای مرکزی، نفت و گاز ارزان قیمت و فناوری حساس نظامی و طرح‌های تسلیحات هسته‌ای پیشرفته را به این کشور عرضه خواهد کرد. متغیر بعدی، نوع کنشگری ناتو به اقدام روسیه در هدف قرار دادن کاروان ارسال تسلیحات به اوکراین است که از قابلیت بالایی برای افزایش سطح تنش‌ها به درگیری تمام‌عیار را دارد.
متغیر دیگر، شکل‌گیری روند آهسته و پیچیده‌ای از همبستگی بین کشورهای پرجمعیت و قدرتمند مانند هند، چین، برزیل و سایر کشورهاست که در نوع خود نمایشی از برقراری تعادل ژئوپلیتیکی جدید در مقابل نظم جهانی آتلانتیکی حکایت دارد. این پیکربندی نوین با ماهیت اقتصادی پررنگ منطقه‌ای، جهانی و با هدف تحلیل بیشتر سلطه دلار امریکا و تضعیف اثربخشی تحریم‌های اعمالی غرب در عرصه جهانی صورت می‌گیرد.
نتیجه‌گیری
اگر رهبران سیاسی کشوری از هنر سیاست‌مداری و خردمندی لازم برای برون‌رفت از بحران‌های خواسته یا ناخواسته در صحنه بین‌المللی برخوردار نباشند، باعث ویرانی، تقسیم، تجزیه و حتی نابودی کشورشان می‌شوند. حکایت امروز اوکراین بیشتر ناشی از بی‌تجربگی رهبران سیاسی این کشور است که در مقابل وعده‌های لفظی الحاق به ناتو و اتحادیه اروپا، باعث حرکت ماشین جنگی ویرانگر روسیه علیه کشورشان شدند. خرد سیاسی حکم می‌کند وقتی امریکا و ناتو آمادگی لازم برای پرداخت هزینه‌های عضویت اوکراین را ندارند، مقامات این کشور می‌بایست برای تحقق رؤیاهای خود منتظر یک فرصت مناسب و ممکن می‌شدند.
مسکو در مسأله اوکراین برخلاف امریکا، هرگز از دکترین جنگ پیشگیرانه که 
غیرقانونی و انسانی است، پرده‌برداری نکرده است. امریکا برای پیاده‌سازی این دکترین انسان‌های بی‌گناه زیادی را قتل عام کرد و سنگین‌تر از کارنامه مغول و چندین برابری کشته‌های اوکراینی به ارث گذاشت. بنابراین، جنگ اوکراین را نباید صرفاً یک «مسأله نظامی» توأم با تعصبات قومی یا بلندپروازی‌های استقلال‌طلبانه دانست، بلکه بیشتر به مفهوم تداوم روندی است که آینده مناسبات بین‌المللی بر اساس آن بنا خواهد شد. این بحران، مهم‌ترین مشخصه‌‌های نظم و نظام پس از جنگ جهانی دوم، یعنی دلار، ناتو، تحریم و تسلیحات کشتار جمعی نوین را به‌عنوان اهرم‌های اصلی تحمیل هژمونی امریکا بر جهان هدف‌گیری کرده‌است. چین و روسیه برخلاف کشورهای پیشین مانند آلمان و ژاپن برخاسته از سازکارهای اقتصاد آزاد، خواهان پذیرش تحمیلی هژمونی امریکا نیستند.
جنگ اوکراین نمادی از جهان دوقطبی را ترسیم می‌کند که مخالفت با هژمونی امریکا در کانون راهبردی آن قرار دارد. تعمیق فزاینده ائتلاف بین روسیه و چین با رویکرد جایگزینی ارزهای ملی به‌جای دلار در معاملات تجاری فیمابین دو کشور طلایه‌دار جهان چند قطبی است که جایی در آن برای کشور مدعی رهبری جهان وجود ندارد. این وضعیت باعث نگرانی فزاینده امریکا از ائتلاف روسیه و چین بویژه پس از بحران اوکراین شده‌است و بیانگر گذار جهان از وضعیت باثبات نسبی به یک حالت بی‌ثبات است. جنگ طرفین در میدان اوکراین بی‌نتیجه بودن تلاش‌های امریکا و متحدان آن در مهار روسیه و نظم نوین امریکایی در سطح اروپاست. روسیه و بازیگران همفکر آن نه‌تنها خواهان بازی با قواعد امریکایی در زمین اروپا نیستند بلکه کنشگری آنها در تعیین نوع و ماهیت پیامدهای احتمالی این جنگ و تأثیر آن بر نظم جدید تعیین‌کننده خواهد بود.
اگر تلاش اردوگاه غرب به رهبری امریکا در اقدام خود علیه روسیه قرین موفقیت نباشد، جهان در آینده‌ای نه‌چندان دور شاهد نظم دیگری در سطح جهانی خواهد بود. ناتوانی امریکا در تحمیل یک‌جانبه واقعیت‌ها بر دیگران، از مشخصات بارز نظم جهانی درحال شکل‌گیری است. این واقعیت جدید به‌معنای قدرت‌یابی دیگران به تناسب قدرت و نوع بازیگری آنها در این عرصه خواهد بود. همچنین، تشدید روند اجبار امریکا بر سایر کشورها به‌دلیل عدم همکاری آنها در تحمیل محدودیت‌ها بر روسیه، تطویل جنگ در اوکراین باعث می‌شود تا گرایش به تجمیع قدرت و تقویت بلوک‌بندی‌ها بین دولتی در مقیاس جهانی و منطقه‌ای افزایش یابد.