سایه سنگین همسایه

مریم طالشی
گزارش‌نویس

ماهی یک بار در سالن اجتماعات ساختمان جمع می­‌شوند و تشکیل جلسه می‌­دهند. جلسه ­ها زیر سه ساعت نیست. اولش هم معمولاً با خوش و بش و تعارف و احوالپرسی شروع می‌شود و در آخر با دعوا و دلخوری به پایان می‌رسد؛ نتیجه هم هیچ. هرکس حرف خودش را می‌‌زند و تمایلی به همکاری با دیگری ندارد. بعضی‌‌ها با هم در یک گروهند؛ مثلاً ساکنان طبقه آخر که درد مشترک دارند و شکایتشان از این است که چرا فقط آنها باید هزینه ایزوگام را بدهند در حالی که پشت بام مشاع است و بقیه هم از آن استفاده می‌کنند. بقیه هم شانه بالا می‌اندازند که پشت بام بالای سر شماست و به ما چه مربوط است که سقف شما مشکل پیدا می‌کند. مگر در و دیوار خانه ما که ایراد پیدا می‌‌کند پولش را از شما می‌گیریم؟!


این بحث‌های تکراری حتماً برای خیلی از شما آشناست؛ بحث‌هایی که معمولاً بین همسایه ‌ها درمی‌گیرد و حل شدنش هم گاهی چندان ساده نیست. بعضی وقت‌ها مشکلات مالی است و بعضی وقت‌ها هم ربطی به هزینه و این حرف‌ها ندارد.
«خرج کردن برای کارهای عمومی آپارتمان بزرگترین مصیبتی است که ساکنان دچارش می‌شوند، خصوصاً اگر شما مدیر ساختمان باشید.»
مرد این را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «وقتی آدم مدیر ساختمان است همه فکر می‌‌کنند باید جور همه ساکنان را بکشد. هرکس هر مشکلی در خانه‌اش دارد به مدیر ساختمان زنگ می‌‌زند حتی اگر آن مشکل ربط چندانی به مسائل عمومی ساختمان نداشته باشد. زمانی هم که جلسه می‌گذاریم برای آنکه کاری برای ساختمان بکنیم معمولاً دچار مشکل می‌شویم. مثلاً چند وقت پیش به خاطر اینکه دزد به پارکینگ آمده بود تصمیم گرفتیم دوربین نصب کنیم. اولین مشکل این بود که کسانی که مستأجر بودند می‌گفتند ما نمی‌‌توانیم از جیب خودمان هزینه کنیم و صاحبخانه هم زیر بار هزینه نمی‌‌رود. ساکنانی که خودشان صاحبخانه هستند معمولاً مشکلی ندارند و شکایت آنها هم معمولاً از مستأجرهاست که زیر بار پرداخت هزینه ‌ها نمی‌روند. در این مورد هیچ راهکار مشخصی وجود ندارد. صاحبخانه می‌گوید من خانه را اجاره داده ‌ام و خودم آنجا زندگی نمی‌کنم پس به من ارتباطی ندارد که برای کارهای اینچنینی هزینه کنم. مستأجر هم می‌گوید من ممکن است دو ماه دیگر از اینجا بروم پس چرا باید این قدر هزینه کنم؟! خلاصه که شرایط پیچیده می‌‌شود و در نهایت هم کاری نمی‌‌کنیم. ماجرای دوربین نصب کردن ما هم همین طور شد. حالا اگر دوباره دزدی شود همه موضوع دوربین را گردن همدیگر می‌‌اندازند .»
خانم نجفی ساکن یک آپارتمان 60‌متری در مرکز تهران هم از بی‌ملاحظه‌گی همسایه‌‌ها شکایت دارد: «چند وقت است که ساکن آپارتمان بالایی خانه‌‌اش را تخلیه کرده و رفته اما پنجره‌‌ها را باز گذاشته است. باد پنجره را مدام باز و بسته می‌‌کند و صدای آن آزاردهنده است. گذشته از آن سرمایی که در آپارتمان بالایی می‌پیچد روی گرمایش آپارتمان من هم تأثیر می‌گذارد و در این روزها که هوا اینقدر سرد است، باعث می‌شود خانه خوب گرم نشود. یک شماره تلفن از او داشتم و تماس گرفتم که در دسترس نبود. نمی‌دانم اینجا قرار است تا کی به همین شکل بماند اما خوب است آدم‌ها کمی ملاحظه داشته باشند. حتی زباله ‌هایی را که جلوی در گذاشته بود نیامد ببرد و آخر سر خود همسایه‌‌ها زباله ‌هایش را بیرون بردند.»
به هرحال هر آپارتمانی مشکلات خودش را دارد ولی منطقی به نظر می‌رسد که ساختمان‌های پر واحدتر و با جمعیت بیشتر مشکلات بیشتری داشته باشند. البته برج‌های لوکس شمال شهر قطعاً جزو این قاعده محسوب نمی‌‌شوند و همه چیزشان مرتب است و خب هرکه بامش بیش برفش هم بیشتر و اصولاً این قسم مشکلات مال آنها نیست. حالا شما تصورش را بکنید در یک ساختمان که 16 واحد دارد، ساکنان تمام واحدهای 50، 60 متری جوری بیخ گوش هم زندگی می‌کنند که صدای جیغ و فریاد که هیچ، خر و پف و نفس کشیدن هم را هم می‌شنوند.
خانم لواسانی ساکن یکی از همین آپارتمان هاست. او از مصایب زندگی در ساختمانی شلوغ می‌گوید که ساکنانش هیچ علاقه ‌ای به مراعات حال همدیگر ندارند.«چون آپارتمان‌ها کوچک است و فضای کافی ندارد می‌‌شود درک کرد که بچه‌‌ها در فضای خانه بازی کنند اما اینکه همسایه پایینی ما برای تنبیه، بچه سه ساله را از خانه بیرون می‌اندازد تا بچه پشت در بسته جیغ بکشد واقعاً برایم قابل فهم نیست. گذشته از اینکه صدای جیغ‌‌های ممتد بچه در راهرو برای همسایه ‌ها آزاردهنده است، فکر می‌کنم چرا باید بچه به این کوچکی را این‌طور تنبیه کرد که با جیغ و فریاد التماس کند که در را برایش باز کنند. همسایه ‌ها چند بار به مادر بچه تذکر داده‌اند اما باز همان کار را تکرار می‌کند. این مسأله خصوصاً بعدازظهر خیلی آزاردهنده‌تر است. من خودم مادر پیری دارم که دارو می‌خورد و معمولاً در ساعات بعد از ظهر باید استراحت کند اما صدای جیغ نمی‌ گذارد لحظه‌ای آرام باشد. ما خودمان رفت و آمد چندانی نداریم اما همسایه‌‌هایی که میهمان دارند گاهی آنقدر سر و صدا راه می‌‌اندازند و مزاحمت ایجاد می‌کنند که واقعاً غیرقابل تحمل است. خصوصاً اینکه بعضی همسایه‌‌ها میهمان‌های چند روزه از شهرستان دارند و تصورش را بکنید که مثلاً برای یکی دو هفته حدود 10 نفر در یک آپارتمان 50 متری زندگی می‌کنند. ماشین میهمان هم باید حتماً داخل پارکینگ باشد و اگر شکایت هم بکنید که نمی‌توانید درست پارک کنید و ماشین اضافه مزاحم است، می‌گویند چند روز است و تمام می‌شود. 
از انبوه کفش‌هایی که جلوی در واحدها انباشته می‌‌شود هم که دیگر نگویم. چون آپارتمان 15 سال سن دارد هم به خرج افتاده و هر ماه یکی از همسایه ‌ها مشغول تعمیرات می‌شود که آن هم مخل آسایش است. آسانسور این جور ساختمان‌‌ها هم دائماً خراب است و مشکل پیدا می‌کند. بیشترش هم به خاطر این است که همسایه‌ها علی رغم توصیه ‌های مکرر، برای اسباب‌کشی از آسانسور استفاده می‌کنند و همین هم باعث می‌شود زود به زود آسانسور خراب شود. تعداد اسباب‌‌کشی هم به خاطر اینکه بیشتر ساکنان مستأجر هستند بالاست. همیشه هم شیرابه زباله داخل آسانسور می‌‌ریزد و بوی بدی می‌گیرد و کسی به این مسأله توجه ندارد.»
برای آقای رضایی که سال‌هاست در یک آپارتمان پر مشکل زندگی می‌کند، این حرف‌ها دیگر تکراری است و سر و صدا هم چیزی است که دیگر با آن کنار آمده اما با یک چیز نمی‌تواند کنار بیاید. «نمی‌دانم آدم چطور می‌‌تواند اینقدر بی‌توجه و بی‌مبالات باشد. من فقط انتظار دارم همسایه ‌ها یک کار ساده را انجام دهند و آن بستن در ورودی ساختمان است. بارها هم روی کاغذ تایپ کرده و پرینت گرفته‌ام و دو طرف در چسبانده‌ام اما باز هم می‌‌بینم در همین‌طور باز مانده و یکی بدون اینکه در را ببندد راهش را گرفته و رفته است. یکی از همسایه‌‌ها یک بار دیده بوده که یک غریبه آمده داخل پارکینگ و همین‌طور بین ماشین‌ها دارد می‌چرخد و وارسی می‌کند. وقتی از او پرسیده با چه کسی کار دارد، یک چیزی پرانده بوده و کاملاً مشخص بوده که از فرصت باز بودن در استفاده کرده و داخل ساختمان شده است. همسایه‌های ما ولی حاضر نیستند کمی دقت کنند و از بسته شدن در اطمینان پیدا کنند و بروند. خودشان دارند در این ساختمان زندگی می‌کنند اما اهمیتی برای امنیت آن قائل نمی‌‌شوند.»
با وجود این حرف‌ها، ساختمان‌هایی هم هستند که ساکنان آن رعایت حال هم را می‌‌کنند و به قول معروف بی‌‌آزار هستند. یک وقت‌هایی هم آدم باید شانس بیاورد که فرصت زندگی در چنین آپارتمانی نصیبش شود. گاهی آپارتمانی که می‌خواهی در آن ساکن شوی، حکم همان هندوانه دربسته را دارد.