سرزمین عجایب “خلیل”

لیلا مهداد_شهروندآنلاین- سرزمین عجایب «خلیل»؛ اتاق‌ها و دیوارهایی پُر از اشیایی به‌جا مانده از سال‌های دور. یک گوشه از موزه را رخت‌ولباس‌های مردان و زنانی پُر کرده که امیدها و آرزوهای بسیاری را زندگی کرده‌اند. تورهای ماهیگیری از سقف خودشان را آویخته‌اند، چکش‌ها و اره‌های نجاری به دیوار میخ شده‌اند. ظروف مادربزرگ‌های چند نسل پیش، خودشان را در قفسه‌های میخکوب‌شده به دیوار جا داده‌اند برای نمایش گوشه محوی از مطبخ‌های بسیار دور. ظروف چینی و پارچ‌های چدنی با لبه‌های گشاد هم در میانه این قفسه‌ها جاگیر شده‌اند.

کمی آن‌طرف‌تر سرویس کاملی از قاشق‌های زمان‌های دور کنار هم دراز کشیده‌اند. ساعت‌های دیواری، سرمه‌دان‌های دخترکان و تازه‌عروسان، لباس‌های دامادی پسرکان چندین و چند سال پیش، همه و همه گوشه‌ای از موزه «خلیل» را به تصرف خودشان درآورده‌اند. موزه 150متری «خلیل» زنگوله‌های دوران پدر پدربزرگ‌هایش را هم از قلم ننداخته.

فرش‌ها و کوسن‌ها که گل سرسبد این مجموعه‌اند. قالی‌هایی بافته‌شده به دست دختران هنرمندی که پشم گوسفند را به هم تنیده‌اند برای قدکشیدن قالی‌شان. قالی‌هایی با نقش‌های ماندگار از زندگی که روزی در خوزستان آن دوره نفس می‌کشیده. نقش‌هایی که زاییده ذهن هنرمند زنان آن دوران بوده و از درخت و کوه و دشتی که به چشم می‌دیدند روی قالی‌ها نقش می‌بستند. قالی‌هایی که هریک به تابلویی ظریف و هنرمندان شباهت دارند تا به قالی برای فرش‌کردن زیر پا.



یکی از علاقه‌هایم جمع‌آوری اشیای مربوط به کار اجدادمان است. پدرانی که روزگاری یا دامدار بودند یا کشاورز.» هر آنچه موزه «خلیل» در دلش جمع کرده، برمی‌گردد به تاریخ و فرهنگ خوزستان: «این 5هزار شی مربوط به کل خوزستان‌اند.»

5هزار شی جمع‌شده از کل خوزستان

چندقدمی بیشتر فاصله با 50سالگی ندارد. نوجوانی و میانسالی را زیر سقف یکی از خانه‌های حمیدیه پشت‌سر گذاشته، اما خاطرات کودکی‌اش به شوشتر برمی‌گردد: «همان اوایل شوشتر بودیم و بعد آمدیم حمیدیه.» «خلیل» می‌نامندش و شهرتش «دحیمی» است.

تاریخ برایش اهمیت بالایی دارد؛ از همان دوران کودکی. عشقش جمع‌آوری اشیایی است به‌جا مانده از گذشتگان دور؛ پدران و اجدادی که حالا نشانی جز خاطرات‌شان نمانده: «تاریخ یعنی گذشته ما. پدران و مادران‌مان که سبک زندگی خاص خودشان را داشتند و ما از آنها بی‌خبریم.» علاقه و کنجکاوی در زندگی گذشتگان، ترغیبش کرد برای جست‌وجوکردن نشانی‌هایی که از آنها به‌جا مانده بود: «به مرور اسباب و اشیایی را که مربوط به شیوه زندگی اجدادمان بود، جمع‌آوری کردم.»

شاید اوایل یا میانه‌های 63 بود که «خلیل» علاقه‌اش را جدی‌تر از گذشته دنبال کرد: «تقریبا از سال 63 به‌طور جدی به جمع‌آوری اشیا پرداختم.»

-اولین شی‌ای که خریدی چه بود؟

*خواهرم یادم نمی‌آید اولین‌بار برای موزه‌ام چه چیزی خریدم.

کتاب، فرش، قابلمه، سرمه‌دان، شانه‌های دار قالی و… و هر آنچه ردی از زندگی اجدادش داشته، یک‌جا جمع کرده: «اغلب وسایل مربوط به زندگی اجدادمان را در موزه‌ام دارم.» داس، بیل، چکش و … هم در این موزه به چشم می‌خورد: «یکی از علاقه‌هایم جمع‌آوری اشیای مربوط به کار اجدادمان است. پدرانی که روزگاری یا دامدار بودند یا کشاورز.» هر آنچه موزه «خلیل» در دلش جمع کرده، برمی‌گردد به تاریخ و فرهنگ خوزستان: «این 5هزار شی مربوط به کل خوزستان‌اند.»

هر چمدان مخصوص یکسری از اشیا بود؛ چمدان‌های بزرگی که از محتویات داخل‌شان سنگین شده و گوشه کمد دیواری خانه «خلیل» خزیده بودند: «بالاخره به این نتیجه رسیدم که حیف است این وسایل تنها مال من باشند. با خودم گفتم اینها تاریخ ما هستند، چرا تنها من ببینم آنها را. بنابراین تصمیم گرفتم کاری کنم تا این اشیا را همه مردم ببینند.»

بازدید برای عموم رایگان است

یک‌تنه تصمیم گرفته موزه اشیایی مربوط به اجدادش در خوزستان را راه‌بیندازد. از آن تصمیم پنج شاید هم 6سالی می‌گذرد و «خلیل» در همه این سال‌ها یک‌تنه پای تصمیمش ایستاده: «خودجوش تصمیم گرفتم موزه راه بیندازم.»

-تا به حال برای جمع‌آوری این 5هزار شی چقدر هزینه کرده‌اید؟

*اصلا و ابدا نمی‌دانم چقدر هزینه شده. از همان گذشته به هر شی‌ای که برمی‌خوردم می‌خریدم.

-به این فکر می‌کردید که یک روز این اشیا را به موزه تبدیل کنید؟

*اصلا به این چیزها فکر نمی‌کردم، حتی به اینکه عایدی از این اشیا داشته باشم هم فکر نکردم.

-هزینه بازدید از موزه‌تان چقدر است؟

*بازدید برای عموم رایگان است.

قبل از تصمیم به موزه‌داری، اشیا را یکی‌یکی خریده و در چمدان‌های بزرگ کُنج خانه جا داده بود: «هربار که دلم برای یکی از وسایل تنگ می‌شد از چمدان بیرون می‌آوردم، نگاهی می‌کردم و می‌گذاشتم سرجایش.»

هر چمدان مخصوص یکسری از اشیا بود؛ چمدان‌های بزرگی که از محتویات داخل‌شان سنگین شده و گوشه کمد دیواری خانه «خلیل» خزیده بودند: «بالاخره به این نتیجه رسیدم که حیف است این وسایل تنها مال من باشند. با خودم گفتم اینها تاریخ ما هستند، چرا تنها من ببینم آنها را. بنابراین تصمیم گرفتم کاری کنم تا این اشیا را همه مردم ببینند.»

 

در یکی از اتاق‌ها اشیای مربوط به کشاروزی را برای بازدید به نمایش گذاشته‌ام. موزه‌ 4 اتاقِ «خلیل»

راه‌اندازی موزه نیازمند مکانی بود برای جاگیری اشیای تاریخی جمع‌آوری‌شده. خانه‌ای 150متری حالا مکان خوبی شده برای موزه‌ای که «خلیل» به آن می‌اندیشیده: «اهل خانه از دوستانم است. پول پیش نگرفت، اما ماهانه 2میلیون تومان اجاره می‌دهم.» در کنار موزه‌داری و علاقه به اشیای تاریخی، «خلیل» امورات زندگی‌اش را با اداره مشاوره املاک می‌گذراند: «خدا را شکر هم امورات خانه می‌چرخد، هم 6 فرزندی که به خانه دارم، از قِبلش اجاره موزه را هم پرداخت می‌کنم.»

خانه 150متری چهار اتاق به خودش می‌بیند که هرکدام اختصاص یافته‌اند به یکسری از اشیا: «در یکی از اتاق‌ها اشیای مربوط به کشاورزی را برای بازدید به نمایش گذاشته‌ام. یک قسمت برای وسایل زندگی آن دوران است، از قابلمه‌های مسی بزرگ و کوچک تا چینی‌های قدیمی. خیلی خُرده‌ریز وجود دارد که هر گوشه‌ای سعی کرده‌ام به نمایش بگذارم.»

موزه‌داری آن هم تک‌نفره کاری سخت و نفسگیر شده برای «خلیل»: «حجم کار زیاد است. اداره موزه آن هم یک‌نفره خیلی سخت است.» برای سروسامان دادن به موزه‌اش بارها با مسئولان استانی و شهرستانی جلسه گذاشته تا شاید قول مساعدی از آنها بگیرد: «هربار قول‌هایی داده‌اند، اما نه مسئولان شهرستانی و نه استانی هیچ‌کدام نظر مساعدی نداشتند.»

به هر جایی که فکر می‌کرد گره‌ای از کارش باز می‌کند، سر زده برای راه‌اندازی موزه، اما بی‌نتیجه: «از میراث فرهنگی استان هم آمدند. مسئولان زیادی اینجا آمدند، اما هیچ نتیجه‌ای برای موزه نداشته.» «خلیل» از مسئولان دلسرد شده‌: «فرزندانم هم از این کار دلسرد شده‌اند. وقتی می‌بینند کسی کمک نمی‌کند دلسرد می‌شوند و می‌گویند چرا این همه زحمت می‌کشید؟ هیچ کسی که شما را همراهی نمی‌کند. بدقولی مسئولان، فرزندانم را هم از این کار ناامید کرده است.»

خارجی‌ها بیشتر از ایرانی‌ها با دیدن این اشیا سر ذوق ‌می‌آیند.» یکی از روزهای همین 6سالی که بر موزه «خلیل» گذشت، گذر گردشگری فرانسوی به موزه افتاد: «خانم فرانسوی‌ای بود که خیلی ذوق‌زده شده بود و با اشتیاق به اطراف نگاه می‌کرد.»

مشتری‌هایی از «اوکراین»، «فرانسه»، «دانمارک»، «عراق» و «بحرین»

از «اوکراین»، «فرانسه»، «دانمارک»، «عراق» و «بحرین» پیشنهاد خرید اشیای موزه را داشته: «من هیچ‌وقت درباره‌اش صحبت هم نکرده‌ام، اما همیشه از داخل و خارج کشور پیشنهادهایی داشته‌ام.»

اغلب مشتری‌های موزه «خلیل» از کشورهای حاشیه خلیج‌فارس‌اند: «خارجی‌ها بیشتر از ایرانی‌ها با دیدن این اشیا سر ذوق ‌می‌آیند.» یکی از روزهای همین 6سالی که بر موزه «خلیل» گذشت، گذر گردشگری فرانسوی به موزه افتاد: «خانم فرانسوی‌ای بود که خیلی ذوق‌زده شده بود و با اشتیاق به اطراف نگاه می‌کرد.»

این همه ذوق برای «خلیل» عجیب بود: «ما هیچ وجه مشترکی با آنها نداریم. نه اشتراکاتی در شیوه زندگی و نه در حوزه فرهنگ.» کنجکاوی بالاخره «خلیل» را وا می‌دارد از مترجم گردشگر فرانسوی سوال کند که این همه ذوق برای چیست؟

*همین که آدم‌هایی با فرهنگ و سبک زندگی مربوط به خودشان در دوره‌ای زندگی می‌کردند، جذاب است: «خارجی‌ها به جوانب توجهی ندارند، اینکه شخصی کرد، لر یا ترک یا عرب است. آنها می‌گویند او انسان است و فرهنگش این بوده. این مسأله اهمیت بیشتری برایشان دارد.»

 

یکی از دیوارها تعدادی اسکناس به خود می‌بیند؛ سکانس‌هایی از 50 کشور دنیا دیواری مزین‌شده به اسکناس‌های 50 کشور

یکی از دیوارها تعدادی اسکناس به خود می‌بیند؛ اسکانس‌هایی از 50 کشور دنیا: «وقتی وارد هتلی بین‌المللی می‌شوید، پرچم چندین کشور را می‌بینید، من هم این اسکناس‌ها را گذاشتم در موزه به احترام کشورها.» اغلب گردشگرانی که سری به موزه «خلیل» می‌زنند، تحقیقاتی داشته‌اند و از پیشینه این اشیا باخبرند: «چون اطلاعات دارند از این موزه لذت می‌برند. لذت و ذوقی که من در ایرانی‌ها ندیدم.»

پنج‌هزار شی تاریخی جای ثابتی به خود نمی‌بینند برای زل‌زدن به چشم گردشگران: «اگر مکانی بود که با قوانین موزه از این اشیا نگهداری می‌شد، خیلی خوب بود.»

در همه این سال‌ها که موزه راه‌اندازی شد، «خلیل» سعی داشت فرزندانش را به موزه‌داری ترغیب کند: «سعی کردم بچه‌ها را درگیر این کار کنم. خودم هم تلاش کردم این اشیا را سالم نگه دارم.» «خلیل» دغدغه بعد از خودش را دارد؛ دورانی که بعد از 120سال تسلیم مرگ شود: «نمی‌دانم بعد از من هم همین خانه را برای موزه‌بودن اجاره می‌دهند یا نه. شاید هم این حجم از کار و دقت در نگهداری این وسایل برای بچه‌ها سخت باشد، اگرچه به‌واقع کار سختی است. من این سختی را تحمل کردم تا گوشه‌ای از تاریخ و زندگی اجدادم را زنده نگه دارم، ولی از بی‌مهری مردم و مسئولان دلتنگم.»

 

رژیم بعث در زمان جنگ در حمیدیه متوقف شد. عراق از چند جهت از خطوط مرزی استان به ایران حمله کرد. اول از خرمشهر و بعد آبادان وارد شدند، از مسیر حمیدیه هم آمده بودند، اما مردم اجازه ندادند پیشروی کنند.» گُردانی که در گِل گیر کرد و مجبور به عقب‌نشینی شد

دیوار یکی از اتاق‌ها کوله‌های سربازان و فانوسقه‌هاست. قمقمه‌های جنگی و پوکه‌های فشنگ‌ها و آرپیچی‌ها هم تکمیل‌کننده این کلکسیون‌اند: «سعی کردم در گوشه‌ای از این موزه سنگری داشته باشم از دوران هشت سال دفاع مقدس. این خاطرات باید زنده بمانند.»

هشت سال جنگ تحمیلی برای مردمان این سرزمین پُر است از خاطرات تلخ و شیرین: «رژیم بعث در زمان جنگ در حمیدیه متوقف شد. عراق از چند جهت از خطوط مرزی استان به ایران حمله کرد. اول از خرمشهر و بعد آبادان وارد شدند، از مسیر حمیدیه هم آمده بودند، اما مردم اجازه ندادند پیشروی کنند.»

توقف رژیم بعث در حمیدیه ماجرای خودش را دارد. توقف گُردانی که در میانه آب‌های کشاورزی به گِل نشستند و درنهایت تصمیم به عقب‌نشینی گرفتند: «مردم همزمان آب‌های کشاورزی را رها کردند تا گردان عراقی توانایی پیشروی نداشته باشد، بالاخره هم مجبور به عقب‌نشینی شدند.»

«خلیل» گلایه دارد از پول‌هایی که خرج ساخت ماکت‌هایی برای پاسداشت دفاع‌مقدس می‌شود: «کلی هزینه می‌کنند و ماکت می‌‎سازند، بعد از مدتی هم این ماکت‌ها جمع‌آوری می‌شوند.» «خلیل» پیشنهادی هم داشته: «پیشنهاد دادم همکاری کنند مکان بزرگ‌تری مهیا کنند برای موزه دفاع مقدس، اما همکاری نکردند. بی‌مهری خیلی زیاد است.»

«خلیل» در خودش این پتانسیل را می‌بیند که هزار متر را به موزه تبدیل کند: «هزار متر هم در اختیارم بگذارند این پتانسیل را دارم که آن را تبدیل به موزه کنم. وسایلم زیاد است، اما به دلیل کمبود جا نتوانسته‌ام همه آنها را به نمایش بگذارم.» همه دیوارها پر شده‌اند از اشیایی که ذره‌ذره و تک‎‌به‌تک از گوشه و کنار جمع شده‌اند: «من حتی روی زمین هم اشیا را برای نمایش گذاشته‌ام. اینجا واقعا موزه است یا انباری؟!»

 

بی‌مهری به گنجینه یعنی نادیده گرفتن بخشی از تاریخ این مرزوبوم

تابلویی، میدان جنگی را به تصویر کشیده؛ تابلویی که رنگ زرد و نارنجی بیشتر بخش‌ها را به تسخیر خود درآورده‌اند. تابلویی که تداعی‌گر ایران است در جنگ با انگلیس: «در این موزه من تابلویی از ظهر عاشورا دارم. ایستادن در برابر ظلم و بی‌عدالتی‌ها در فرهنگ‌ و آداب ما هست. این خصلت را از امام حسین(ع) داریم.»

خوزستان قبل از تاب آوردن دفاع مقدس هشت ساله، جنگ عثمانی و انگلیس را هم پشت‌سر گذاشته: «در هر دو جنگ، هم عثمانی و هم انگلیس شکست خوردند. جنگ‌هایی که به واقعه جهاد مشهورند.» تابلوی ظهر عاشورا و جنگ با انگلیس هر دو جزو آثار هنرمندان خوزستانی است. «این آثار ارزش تاریخی دارند. تابلوهایی از این هنرمندان، از جهاد عشایر هم داریم.»

پنج‌هزار شی که «خلیل» گرد‌آوری کرده به معنای واقعی گنجینه‌‌اند و افسوس که بی‌مهری به آنها یعنی نادیده‌گرفتن بخشی از تاریخ این مرزوبوم: «موزه‌ای رفته‌ بودم که در آن دمای موزه بسیار اهمیت داشت. برای هر قطعه شناسنامه درست کرده بودند. موزه من از همه این مسائل محروم است. خیلی از این اشیا امکان دارد به مرور زمان از بین بروند، چون شرایط نگهداری مساعدی برایشان ندارم.»

150متر زمین در یکی از کروکی‌های حمیدیه به «خلیل» تعلق دارد. زمینی که دوست دارد در صورت مساعدشدن شرایط به موزه‌ای با استانداردهای مطلوب بدل شود: «از مسئولان هیچ توقعی ندارم، چون هربار قول‌هایی داده و عمل نکرده‌اند. زمینی دارم که شهرداری و میراث فرهنگی روی آن دست گذاشته‌اند و هرکدام ادعا می‌کنند زمین متعلق به آنهاست. این زمین را آزاد کنند من خودم آن را به موزه تبدیل می‌کنم، هرچند همین کار را هم برایم انجام ندادند، بعد شما توقع دارید برای نگهداشت این اشیا هزینه کند؟!»