«جهاد تبیین» در کشاکش غفلت و منفعت

گرچه نمی توان و نباید سهم مسائل نوپدید مانند کارآمدی سیستمی را در طیفی از مطالبات زیرپوستی اعتراض های چند ماه اخیر نادیده انگاشت اما جای بسی تاسف و تامل است که 43 سال پس از انقلاب اسلامی، حتی گاه اصل ایجاب و ضرورت وقوع این رویداد شگرف اجتماعی – سیاسی در معرض چالش قرار می گیرد و حال با افراد یا گروه هایی مواجهیم که به زعمشان، شاه نه در تقابل با صفوف و اقشار مختلف مردم بلکه در نبردی نابرابر با تبانی قدرت های غربی، مقهور و سرنگون شد. اگر این گزاره تاریخی، به اجماع تمامی مورخان و پژوهشگران بلند آوازه در داخل و خارج کشور مردود و ناصواب به شمار آید که چنین است، باید کنجکاوانه پرسید که چرا دلایل ضرورت وقوع انقلاب اسلامی از مستوری در کتاب ها، پژوهش ها و آثار تازه تالیف یافته برون نیامده و در مرئی و منظر طیف قابل توجهی از نوجوانان و جوانان قرار نگرفته است؟  شگفتا که در یک دهه اخیر با آزادسازی بخش مهمی از اسناد آرشیوهای محرمانه وزارت خارجه آمریکا و انگلیس، اکنون ما  تصویر دقیق تری از رویدادهای سال های 56 و57 در اختیار داریم که در «تبیین عالمانه و روزآمد» علل وقوع انقلاب اسلامی، اجزای رهبری داهیانه و بی بدیل امام (ره) و در نهایت پیروزی مردمی ترین انقلاب تاریخ ایران، بسیار مددکارند و مع الوصف، نمی‌توان بر  غیرطبیعی بودن شکاف و شقاق جاری میان این پژوهش های روزآمد با ذهنیات و تصورات  بخش قابل ملاحظه ای از جوانان و نوجوانان چشم فروبست.  کوچ نامبارک از عرصه فرهنگ به اقتصادو سیاست  به 5 دهه قبل بازگردیم؛ زمانی که صلای مارکسیسم و سوسیالیسم در ایران، نه تنها روشنفکران و دانشگاهیان بلکه فرزندان برخی خانواده های مذهبی را نیز در موضع اجابت نشانده بود. در چنان اتمسفری، نه جامعیت منظومه اندیشه های علامه طباطبایی به چشم می آمد، نه عقل گرایی سترگ آخوند خراسانی بر بنیان های نظری مارکس و انگلس رجحان داده می شد و نه حتی آزادی خواهی میرزای نائینی مجال طرح و بسط می یافت. در این شرایط، شاهکار جاودانه شخصیتی مانند شهید مطهری آن بود که با ارائه صورت بندی نوینی از کلان نظریه «اصالت وجود» صدرالمتالهین، پنجه در پنجه انگاره های ماتریالیستی و جریان های التقاطی ناشی از آن افکند. صورت بندی نوینی که ذکر آن رفت جز با تعامل و گفت وگوی مستمر با مخالفان اعتقادی از یک سو و حشر و نشر فروتنانه با جوانان برای کشف ذهن و زبان آنان، از سوی دیگر، میسور و ممکن نمی شد. مطهری نیک دریافته بود که باید شبهات را بی کم و کاست شنید و برای آن ها راه‌حل های اقناعی و نه اسکاتی مهیا کرد. بلندای اندیشه مطهری باعث شد به هنگام احساس ضرورت، پای را از تحشیه بر اصول فلسفه و روش رئالیسم فراتر نهد و با «داستان راستان» رو در روی نوجوانان بنشیند. شوربختانه این سیره مرضیه، کارآمد و نتیجه بخش، آرام آرام از برخی محافل حوزوی و انقلابی رخت بر بست و شاید این دغدغه خطیر به جد گرفته نشد که «بقای» نظام همسنگ «حدوث» آن و چه بسا راهبردی‌تر است.طبعا با چنین رویکردی، برخی از متفکران، مستعدان و اندیشمندان بالقوه، به جای انس و الفت با ذهن و ضمیر اقشار مختلف مردم و به ویژه جوانان، رهسپار تصدی پست های اجرایی، تقنینی و ... شدند و این عرصه حساس را وانهادند.  جهاد تبیین، متولیان و مجریان تمام وقت می خواهد  وانهادگی عرصه فرهنگ به  مفهوم عام آن و غفلت ها از تبیین خردمندانه، روزآمد و پربسامد فرهنگ انقلابی، ثمره نامیمونی جز گسترش شکاف و شقاقی که پیشتر مطرح شد، در پی نمی تواند داشت. زمانه ما نیز، مطهری گونه هایی می طلبد که نه فقط در صراط «تولید» اندیشه های دینی نوین و اجتهادات شجاعانه گام نهند، بلکه بار گران «توزیع» این دیدگاه ها را هم بر خود هموار کنند و دفاع از انقلاب و اسلام را نه در خلوت دوستان و همفکران خود بلکه در جلوت مخالفان و شبهه داران، بر ذمه خویش بدانند. این هدف عالی با همت عالی به منصه ظهور می رسد و نباید گمان کرد که ابوالمشاغل ها با شعار تبعیت از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب می توانند راه «جهاد تبیین» را هموار کنند. فداکاری در راه تبیین آموزه های اسلام و انقلاب، شرط اول قدم در این ساحت است که در وهله نخست، تقدم منطقی «جهاد با نفس، جاه و مقام» را بر حضور فعالانه در عرصه «جهاد تبیین» بازمی نماید. بی تشکیک و تردید، «جهاد تبیین» ، این ترجیع بند بیانات یک سال اخیر رهبر انقلاب، رمز «بقای» جمهوری اسلامی در کشاکش جنگ تمام عیار روایت هاست؛ روایت هایی که اگر نه در کلیت آن، بلکه به طورقطعی گریبانگیر نسل جوان و نوجوان کشور است.