صفر پشت عدد

عباس عبدي
فرض كنيد كه يك عدد تك‌ رقمي داريد، بعد مي‌خواهيد چند صفر به آن اضافه كنيد، اگر صفرها را پشت يا سمت چپ عدد بگذاريد، هر تعداد هم زياد باشند، هيچ اثري بر بزرگي آن عدد ندارند، ولي اگر سمت راست اضافه شوند، با ضريب ده آن عدد را بزرگ مي‌كنند. اصولگرايان در سياست ايران دچار چنين وضعيتي شده‌اند. آنان به جاي آنكه يار و ياور ساختار سياسي باشند و با حضور خود چيزي را به آن اضافه كنند، نه تنها چيزي را اضافه نمي‌كنند كه وبال گردن ساختار نيز هستند. به قول معروف به جاي آنكه يار شاطر باشند، بار خاطرند. وضعيت اصولگرايان نسبت به ساختار سياسي و رهبري شان چنين است. در واقع اينها صفرهايي هستند كه پشت عدد حكومت و رهبري قرار مي‌گيرند و هيچ ارزشي را به آن اضافه نمي‌كنند، زيرا فاقد استقلال راي و هويت مستقل هستند و اتفاقا به اين فقدان هويت مستقل نيز افتخار مي‌كنند. در واقع آنان مصداق اين ضرب‌المثل هستند كه چاه بايد از خودش آب داشته باشد، ريختن آب دستي به آن هرقدر هم زياد باشد، آن را پُر نمي‌كند و اتلاف آب و هزينه است. جالب اينكه هر گاه كسي از ميان آنان قدري استقلال نشان دهد او را تخطئه مي‌كنند، درحالي كه در دنياي امروز رهبران سياسي نيازمند افراد چشم و گوش بسته و اصطلاحا تنوري نيستند، بلكه نيازمند حاميان و طرفداران نقاد هستند كه از طريق نقد خود سياستمداران را حمايت مي‌كنند، مرحوم دكتر افروغ از اين دست افراد بود كه در عين التزام كلي‌اش به اسلام و انقلاب ذهني نقاد و مستقل داشت، ولي چه سريع از جانب طرفداران وضعيت جاري طرد شد و جالب اينكه پس از درگذشت او سعي كردند فرهنگ ميراث‌خواري مجاني را پيشه كنند و بدون اشاره به رفتار خودشان با او، وي را مال خود كنند. واقعيت اين است كه اين نيروها قادر به حمايت از ساختار و رهبري سياسي نيستند، حتي اگر صادقانه در پي چنين هدفي باشند، نمي‌توانند آن را محقق كنند. در همين چند ماه اخير اتفاقات گوناگوني رخ داد كه حاكي از ناتواني ايفاي نقش مستقل اين جناح بود و   تا هنگامي كه رهبري به ميدان نيامد، نتوانستند نقشي ايفا كنند و پس از اين حضور نيز بيشتر كارخرابي كردند.
يكي از مواردي كه سال‌هاست مطرح مي‌شود، مساله فرزندآوري و نرخ زاد و ولد است كه از سال ۱۳۹۳ مطرح شده است. جالب اينكه از آن زمان تاكنون حتي يك اقدام قابل توجه و موثر كه قابل دفاع نيز باشد از اين جماعت حامي رهبري ديده نشده است، جز اينكه هزينه‌هاي بسيار كلاني را صرف كرده‌اند، ولي فرزندآوري همچنان در مسير كاهنده قرار دارد و قطعا تشديد هم شده است. آخرين مورد آن وزارت علوم است كه بخشنامه‌اي صادر كرد كه معيارهاي نهاد علمي را در برابر فرزندآوري زايل مي‌كند، بدون اينكه كمكي به مساله كند. نمونه ديگر مساله مسموميت‌ها بود كه همه طرفداران وضع موجود تا پيش از مواضع رهبري، گيج بودند و نمي‌دانستند چه بگويند، پس از آن هم براي مدتي تب تندي پيدا كردند و به يك باره سرد شدند و الان نمي‌دانند چه بايد بگويند. موضع پوشش زنان هم نمونه ديگر است ولي جالب‌ترين مورد طرح بحث رفراندوم است كه 
نه تنها كمكي به رهبري سياسي نكردند، بلكه به تخريب اين مواضع پرداختند و رفراندوم را كه اصل قانون اساسي است و يكي از مصاديق ارجاع امور به مردم است را خيانت به انقلاب و امام و شهدا معرفي كردند. شايد بگويند كه منظورمان اين بود و آن بود، ولي اينها توجيهاتي است كه مساله را حل نمي‌كند. آنان بايد در تشريح سخنان رهبري به اين پرسش پاسخ مي‌دادند كه فرض كنيم مردم صلاحيت مستقيم اظهارنظر در موضوعي را نداشته باشند، در اين صورت اگر مردم با سياست‌هاي موجود آن موضوع مخالف باشند، حالا چه بايد كرد؟ نمونه آن مساله سياست خارجي و برجام است. من هم موافقم كه چنين موضوعي را نبايد به رفراندوم گذاشت، حتي اگر مردم موافق نظر حكومت راي دهند هم نبايد به رفراندوم گذاشت، زيرا اينها دست حكومت را براي دفاع از منافع كشور مي‌بندد، يا رابطه با امريكا را نيز همين‌طور. ولي پرسش اين است كه اگر مردم با سياست موجود مخالف باشند، كه هستند، چه بايد كرد؟ طبيعي است كه حكومت يا قادر به توجيه مردم است يا نيست. اگر هست كه مردم موافق مي‌شوند و به رفراندوم نيازي نيست‌ و اگر توجيه نشوند كه اين وضعيت عوارض جدي خود را دارد. شايد بپرسيد كه چگونه مي‌توان نظر مردم را بدون رفراندوم فهميد؟ نظرسنجي‌ها در اين مورد راهگشاست. هم در مساله حجاب و هم در سياست خارجي و هم در ساير مسائلي كه گمان مي‌كنيد رفراندوم مجاز نيست. بر فرض كه مجاز نباشد، ولي مخالفت مردم با ممنوعيت رفراندوم را كه نمي‌توان از ميان برد سهل است كه آن را تشديد مي‌كنيد و اين عوارض بسيار سنگيني براي كشور دارد. بعد يك‌باره چشم باز مي‌كنيد و مي‌بينيد كه مردم از رفراندوم هم عبور كرده‌اند. بنابراين اصولگرايان طرفدار وضع موجود بايد خود را به اعداد و صفرهايي تبديل كنند كه جلوي رهبري سياسي قرار گيرند و اين مستلزم حدي از استقلال فكري است. مثل مرحوم افروغ والا ميليون‌ها صفر در پشت يك، فايده‌اي ندارد.