سخني با آقاي دكتر ظريف

عظيم محمودآبادي
پيش از هر چيز اشاره به اين نكته لازم است كه نگارنده اين سطور در دو انتخابات متوالي رياست‌جمهوري به آقاي دكتر حسن روحاني راي داد كه اگر نه بار اول اما دست‌كم در بار دوم تنها و تنها انگيزه‌اي كه از راي دادن به ايشان داشت، تداوم وزارت آقاي دكتر ظريف بود و بس! 
اميدوارم با ذكر گزاره فوق به اندازه كافي حُسنِ نيتي كه به ايشان و مجموعه سياست‌هايي كه توسط گروه‌شان در دستگاه سياست خارجي كشور اجرا شد را نشان داده باشم تا اگر اينجا نكاتي مطرح مي‌شود بدانند كه اولا از روي غرض سوئي نيست و ثانيا ان‌شاءالله از روي جهل هم نباشد و به تعبير حضرت شعيب(ع): «ستجِدُنِي إِنْ‌شاءاللّهُ مِن الصّالِحِين» (سوره قصص / آيه27). 
واقعيت اين است كه آنچه آقاي دكتر ظريف در صفحه اينستاگرام‌شان و مطالبي كه پس از آن در كلاب‌هوس مطرح كردند از جهاتي محل تامل و توجه است كه نيكخواهانه با ايشان در ميان مي‌گذارم.
تا جايي كه فحواي كلي سخن ايشان را فهميدم مهم‌ترين مساله، تاكيدشان بر واقع‌نگري در سياست خارجي بود كه حقا سخن درستي است. دست‌كم به باور راقم اين سطور در جهاني كه ما زندگي مي‌كنيم هيچ ساحتي نيست كه مستغني از واقع‌نگري باشد و اين مهم وقتي به مساله حكمراني و تمشيت امور مي‌رسد به طريق اولي از اهميت بيشتري برخوردار است و باز در حوزه حكمراني، سياست خارجي به واسطه حساسيت بي‌بديل‌اش، اهميتي به مراتب مضاعف دارد. اما واقع‌نگري، لزوما مساوي با ناديده انگاشتن پرنسيب‌ها و منافع ملي نيست، بلكه به عكس اساسا مهم‌ترين هدف از واقع‌نگري در حوزه سياست خارجي، علي‌القاعده تامين منافع كشور با حفظ اصول و پرنسيب‌هاي ملي است. چنانكه نگاه غيرواقع‌نگر و مبتني بر آرزوهاي خام‌انديشانه صرفا به اين دليل مذموم، مطعون است كه تحقق اصول فوق را با چالش و بلكه با خطرات جدي مواجه مي‌كند. 
ذكر اين نكته هم ضروري است كه به گمان نگارنده، وزيرِ محترمِ خارجه سابق در دوره وزارت‌شان علي‌رغم اينكه واقع‌نگري در سياست خارجي را سرلوحه كار و عمل خود قرار داده بودند حتي‌الامكان از حفظ پرنسيب‌هاي ملي عدول نكردند و به قدر مقدور تامين‌كننده منافع كشور نيز بودند. هرچند به اعتقاد بنده و تا جايي كه عقل اينجانب مي‌فهمد ما نهايتا در برجام، زيان كرديم اما منصفانه نيست تقصير اين زيان به پاي ايشان و به‌طور كلي دستگاه سياست خارجي كشورمان نوشته شود. اينكه در قدرتمندترين كشور دنيا لومپني بر مسند قدرت بنشيند و تمام جهان را مات و مبهوت ديوانه‌بازي‌هاي خود كند چيزي نيست كه احدي آن را در جهان پيش‌بيني كرده باشد كه حالا برخي ظاهرا انتظار داشته‌اند كه دكتر ظريف بايد پيش‌بيني مي‌كرد! نگارنده در شمار آن افرادي است كه چنين انتظاري از وزارت خارجه در مقطع تصويب برجام را تكليف فوق طاقت مي‌داند و معتقد است: «لا يُكلِّفُ‌الله نفسًا إِلّا وُسعها» (بقره، 86) .


اما واقعيت اين است كه آقاي دكتر ظريف از اواخر دوره وزارت‌شان تاكنون هر از گاهي نكاتي را مطرح كرده‌اند كه به نظر مي‌رسد چندان با رويه ايشان در دوراني كه سكاندار سياست خارجي كشور بودند - به ويژه در فرآيند منجر به برجام - سازگار نيست. از جمله ايشان در گفت‌وگو با دوست فاضلم جناب آقاي دكتر سعيد ليلاز مسائلي را مطرح كردند كه دست‌كم براي اينجانب شنيدن آنها از شخصيتي چون دكتر ظريف بس بعيد بود و اندكي پيش و پس از آن هم با مطالبي كه هر از گاهي جسته و گريخته بيان مي‌كردند بر تعجبم افزوده مي‌شد و از آن جمله است همين اظهارات اخيرشان. اظهاراتي كه به‌زعم حقير مبتني بر دوگانه‌سازي‌هايي سراسر كاذب از قبيل «ميدان - ديپلماسي» و «آرزو - امكانات» است. 
واقعيت اين است كه وزارت خارجه تنها مسووليت اجراي بخشي از سياست‌هاي نظام سياسي را بر عهده دارد و تنها بر امكانات و اقتضائات همان حوزه اشراف دارد. اما از آنجايي كه مديريت كلان كشور ناظر بر نگاه كلي‌تر و جامع‌تر بوده، طبيعي است كه محاسبه از ميزان امكانات و تعيين سطح اهداف و آرمان‌ها متفاوت باشد و باز طبيعي‌تر آن باشد كه معيار تصميم‌گيري بايد بر اساس محاسباتي تعيين شود كه برآيند همان نگاه كلي‌تر و جامع‌تر است. 
چنانكه هر چند بسياري از آنچه روزي به‌زعم امثال بنده در شمار آمال و آرزو بوده به طرفه‌العيني به واقعيت عيني و مسلّم تبديل شده است. از جمله اينكه حتما به‌زعم برخي ايرانيانِ جهان ديده دهه هشتاد ميلادي، وقتي آيت‌الله خميني(ره) گفتند: «شاه بايد برود»، آرزويي بود كه امكان تحقق نداشت، چراكه فاصله بين آن هدف اعلام شده با امكاناتي كه ملت ايران براي فراري دادن شاه داشت، چندان كمتر از فاصله امكانات ايرانِ فعلي با ايالات متحده امريكا در دوران رييس‌جمهوري امثال ترامپ و بايدن نبود. اما آن آرزو (رفتن شاه) خيلي زود به واقعيت پيوست هر چند كه رييس‌جمهور وقت امريكا و سياستمدار كاركشته و احتمالا واقع‌نگرش (جيمي كارتر) چند ماه قبل از آن، ايرانِ شاه را «جزيره ثبات» خوانده بود!
آري! فرار بي‌بازگشتِ شاه و بريده شدن پاي كودتاچيان 28مرداد از ايران، گرچه روزي براي خيلي‌ها آرزويي دست نيافتني و فاصله امكانات و اهداف، زيادي زياد بود، اما اين مهم نه در عالم انتزاع بلكه در عالم واقع به وقوع پيوست.
در سال‌هاي پس از انقلاب هم موارد متعددي را مي‌توان فهرست كرد كه حتما جنابعالي از نويسنده بي‌نام و نشاني چون راقم اين سطور بيشتر بر آن واقف هستيد و اينجا تنها به ذكر يك مورد و فقط يك مورد بسنده مي‌كنم. موردي كه البته اينجانب به نظرم از هر مورد ديگر عجيب‌تر و به تعبير جنابعالي غيرواقع‌بينانه‌تر به نظر مي‌رسد؛ آزادي سوسنگرد! نگارنده اين سطور كه هنوز در آن ايام چند سالي مانده بود تا متولد شود. اما حتما حضرتعالي به ياد داريد كه بعد از رسيدن خبر اشغال سوسنگرد به آيت‌الله خميني(ره)، واكنش ايشان يك جمله كوتاه بيشتر نبود: «سوسنگرد تا فردا بايد آزاد شود»! و سوسنگرد فرداي همان روز آزاد شد!! به راستي تفسير جنابعالي با آن همه سابقه حضور واقع‌بينانه و فعال در ساحت سياست خارجي و عرصه بين‌الملل چيست؟
اساسا هشت سال ايستادگي در برابر جبهه‌اي كه همه قدرت‌هاي جهاني پشت به پشتش داده بودند و مشتش را پر كرده بودند با آن نگاه واقع‌بينانه چطور قابل تحليل است؟
شايد بفرماييد اين موارد مربوط به اوانِ كار و اولِ انقلاب است و سال‌هاست كه آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت و ديگر از اينها گفتن، در حكم «حديث آرزومندي است» و بس! البته تا حدودي مي‌توان با اين سخن همراه بود و طبيعي است كه در آن سال‌هاي نخستين، انقلاب در اوج همراهي اجتماعي و مشاركت عمومي قرار داشت و الان بعد از گذشت بيش از چهار دهه، طبيعتا شرايط تغيير كرده است. با وجود درستي گزاره فوق اما همچنان دست ايران در بسياري از جبهه‌هاي منطقه‌اي -به صورت مستقيم - و حتي در برخي عرصه‌هاي بين‌المللي - به شكل غيرمستقيم - چنان گشوده است كه تا چند دهه پيش حتما براي بسياري از ما، آرزو و بلكه خواب و خيالي بيش نبوده است. اما امروز بخش بسيار قابل توجهي از آن روياها نه تنها محقق شده بلكه به وحشتناك‌ترين كابوس برخي رژيم‌هاي سفاك منطقه و حاميان جهاني‌شان تبديل شده است. اتفاقا اين توفيقات كه حتما جنابعالي آن را تاييد مي‌فرماييد، مرهون نگاه واقع‌بينانه جمهوري اسلامي و هيات حاكمه آن است و نه آرزوهاي غيرواقع‌بينانه!
اما شايد ناكامي برجام حالا پس از چند سال، دكتر ظريف را از كوره به در كرده است و اين از كوره به در رفتن هرچند ظاهرا همچنان آراسته به ظرافت‌هاي ديپلماتيك است، اما از برخي اظهارات ايشان جسارتا به نظر مي‌رسد گاه از آن سوي بام در حال افتادن باشند!
باز هم تاكيد مي‌كنم سرنوشت برجام هر چه بود مقصرش نه دكتر ظريف و نه تيم منصوب ايشان بود و حتي تلاش ناكامِ ايشان براي احياي برنامه جامع اقدام مشترك در تتمه دوران وزارت‌شان نيز مشكور است. اما عدم تقصير ايشان در سرنوشت برجام و طعن زدن‌هاي غيرمنصفانه برخي جريان‌هاي رقيب دولتي كه ايشان به آن منسوب بودند جواز آن نمي‌شود به گونه‌اي اظهارنظر كنند كه انگار مقصر خروج امريكا از برجامي كه توسط ايشان و مذاكره‌كنندگان پنج به اضافه يك سامان يافته بود هم با تصميم‌گيرندگان عاليرتبه در تهران است! چراكه بر اساس «آرزوها و نه واقع‌نگري» تصميم‌گيري مي‌كنند! 
از قضا عكس اين قضيه صادق است و هر انتقادي به نظام جمهوري اسلامي و حاكمان آن وارد باشد - كه به‌زعم نگارنده انتقاداتِ وارد كم هم نيست- اما آرمان‌گرايي غيرواقع‌بينانه و آرزوپروري‌هاي خام‌انديشانه وصله‌اي نيست كه به رهبران اين نظام - در طول همه چهار دهه‌واندي گذشته - بچسبد كه اگر چنين بود آن روزي كه مرحوم محتشمي‌پور نسخه حمايت از صدام در برابر امريكا براي ملت ايران را پيچيده بود تن به رويارويي مستقيم با امريكا مي‌داد. 
چنانكه اگر هيات حاكمه جمهوري اسلامي و مقامات ارشد آن، فاقد نگاهي واقع‌بينانه بودند بعد از شهادت سردار سليماني، انتقامي سخت‌تر از دستور شليك به عين‌الاسد را رقم مي‌زدند. توجه به اين مورد از آن جهت اهميت دارد كه از قضا هم امكانات چنين اقدامي در كشور مهيا بود و هم مطالبه اجتماعي آن شايد در وسيع‌ترين ابعادش وجود داشت، اما قوه عاقله و تصميم‌گير در نظام با در نظر گرفتن مصالح فراتر از امكانات و مطالبه اجتماعي آن، اجراي آن را فعلا به تعويق انداخته است. 
از اينها گذشته مي‌توان خدمت دكتر ظريف عرض كرد كه اساسا خود تصويب برجام، مهم‌ترين سندِ واقع‌بيني نظام جمهوري اسلامي و مقامات ارشد آن است. سندي كه جنابعالي در اظهارات اخيرتان هم تصريح و تاكيد كرده‌ايد كه محتواي آن و مذاكرات منجر به آن همه و همه به رويت رهبري و في‌الجمله به تاييد ايشان رسيده بود. آري برجام سند واقع‌نگري جمهوري اسلامي است؛ سندي كه حتما با مطالبه تضمين براي دوره‌هاي بعدي مذاكرات – در صورت رسيدن به توافق – هم مخدوش نمي‌شود. اما اگر طرف مقابلِ شما نقض عهد كرد و شما - به استناد اينكه قدرت برتر، از آنِ او است - معتقد باشيد باز هم بايد تن به توافقي ديگر داد كه احتمالا امتيازات بيشتري را براي طرف مقابل تامين كند بدون اينكه تضميني وجود داشته باشد - تا مجددا يك طرفه از آن خارج نشود - اين ديگر نامش واقع‌بيني نيست، بلكه نهايت بي‌ارادگي و بلكه بي‌تدبيري است و اگر نقض عهد قبلي قابل پيش‌بيني نبود و جاي سرزنش نداشت، اصرار بر تن دادن به توافقي مشابه حتما مذموم است و مستوجب ملامت! 
اما اينكه چرا جنابعالي كه زماني عليرغم واقع‌نگري در سياست خارجي، طرف مقابل‌تان در مذاكرات را با صداي بلند ادب و تصريح مي‌كرديد كه «هرگز يك ايراني را تهديد نكنيد»، امروز فاصله اهداف و امكانات‌مان در چشم‌تان زيادي بزرگ شده، سوالي است كه خود حضرتعالي بايد به آن پاسخ دهيد. به‌زعم نگارنده اما پاسخ اين سوال را بايد در رفتار برخي افراد سودجو در جريان‌ سياسي رقيب جست كه با بهانه قرار دادن فرجامِ ناخوشِ برجام، آنقدر شما را خسته كرده‌اند كه گويي زمين بازي‌تان را عوض و از اساس ساز ديگري را كوك كرده‌ايد!
شايد بفرماييد مساله از اينها بالاتر است و مثلا تعبير «ديپلماسي التماسي» در سخنان اخير رهبري را به خودتان گرفته‌ايد. شايد هم چنين باشد و منظور رهبري در آن اظهارات، شخص حضرتعالي بوده‌ايد. اما درك نگارنده از مرجع ضمير سخنان ايشان، جنابعالي نبوديد، بلكه رييس‌جمهور سابق بود كه براي هشت سالِ تمام، تمامِ دولت بلكه كشور را معطل توافقي بزرگ و همه نيروي دولت را صرف اين يك كار و تمام دولت را گويي در وزارت خارجه خلاصه كرد تا جايي كه به گفته خودش از افزايش قيمت بنزين هم تا صبح جمعه بي‌خبر بود! 
واقعيت اين است كه آقاي روحاني از همان آغاز همه اميدش را به توافق با غرب بسته بود. غرب اما - به ويژه امريكا و در ميان امريكايي‌ها، شخص ترامپ - اهميت استراتژيك اين توافق براي دولت وقت ايران و رييس‌جمهورش را خوب تشخيص داده بود و تصورش اين بود كه دولت ايران چاره‌اي ندارد جز اينكه به توافق ديگري تن دهد كه بيشتر از قبل منافع و انتظارات او را تامين كند. 
به‌زعم نگارنده اين سطور البته ترامپ هدفي جز كم كردن روي اوباما با رسيدن به توافقي كه دست ايالات متحده را بالاتر بنشاند، نداشت.
خيال خامِ ترامپ البته غلط از آب درآمد و با همه فاصله‌اي كه ميان ما و آنها بود تيري كه او انداخت نهايتا به سنگ خورد هرچند دولت و ملت ما را نيز سخت به زحمت انداخت. 
از قضا معتقدم كوتاه نيامدن ايران در آن مقطع و مقاطع پس از آن، بيش از هر چيز دفاع از اصل ديپلماسي بود. شايد از نظر جنابعالي، مانع توافق دوباره «ميدان» بوده باشد اما اگر چنين بوده اين‌بار نيز «ميدان»، به ميدان آمد تا اعتبار ديپلماسي و چندين ماه مذاكرات نفس‌گير حضرتعالي و همكاران‌ شريف‌تان در خط مقدم سياست خارجي كشور را حفظ كند. 
حتما خاطر شريف‌تان هست زمزمه‌هايي كه در اواخر دولت قبل شنيده مي‌شد مبني بر اينكه اذنِ ادامه مذاكرات براي رسيدن به توافق دوباره، معطل تغيير دولت است تا اين افتخار نصيب رقباي شما و همكاران‌تان شود؟ اما امروز با گذشت حدود دو سال از آن روزها بطلان اين سخن نيز روشن شده است و ممانعت از ادامه مذاكرات، علتي غير از رقابت‌هاي سياسي - جناحي داشته و دارد. 
در پايان بايد بگويم به‌زعم حقير، مشكل اصلي سرنوشت برجام و پس از آن، اين بود كه وزارت خارجه دوره جنابعالي بار زيادي بر عهده‌اش قرار گرفت. شما يك تنه داشتيد بار همه دولت را بر دوش مي‌كشيديد و برگ برنده‌اي در دست رييس دولت بوديد كه باطل‌السحر همه ناكارآمدي‌ها و بي‌كارگي‌ها و بي‌خيالي‌هاي ساير اركان و اجزاي دولت به شمار مي‌آمد. اگر وزارت خارجه دوران شما، يك وزارت خارجه معمولي مانند ديگر ادوار بود و روي توافقي در بسته كه هنوز آزموده نشده بود اين همه سرمايه‌گذاري سياسي و ملي نمي‌شد در اين صورت شكست پروژه برجام، فقط شكست يكي از پروژه‌هاي سياست خارجي بود و بس! اما وقتي نه فقط وزارت خارجه بلكه كل دولت به مذاكرات پنج به اضافه يك گره زده مي‌شود، در آن‌ صورت شكست اين مذاكرات و توافق حاصل از آن نيز يك شكست معمولي نيست لذا طبيعي است كه واكنش‌ها به آن بيشتر از حد متعارف باشد. 
لذا شايد پسنديده‌تر آن باشد كه با توجه به عرايض فوق، بيش از پيش صبوري پيشه كنيد و سابقه درخشان ساليان متمادي خود به عنوان كارگزاري موفق در نظام جمهوري اسلامي ايران را پاس داريد كه به قول لسان‌الغيب: «ساقي بيا كه هاتف غيبم به مژده گفت / با درد صبر كن كه دوا مي‌فرستمت». 
  سرنوشت برجام هرچه بود مقصرش نه دکتر ظریف و نه تیم منصوب ایشان بود و حتی تلاش ناکامِ ایشان برای احیای برنامه جامع اقدام مشترک در تتمه دوران وزارت‌شان نیز مشکور است. اما عدم تقصیر ایشان در سرنوشت برجام و طعن زدن‌های غیر منصفانه برخی جریان‌های رقیب دولتی که ایشان به آن منسوب بودند جواز آن نمی‌شود به گونه‌ای اظهار نظر کنند که انگار مقصر خروج آمریکا از برجامی که توسط ایشان و مذاکره کنندگان پنج به اضافه یک سامان یافته بود هم با تصمیم گیرندگان عالی‌رتبه در تهران است! چراکه بر اساس «آرزوها و نه واقع‌نگری» تصمیم‌گیری می‌کنند! 
  خیال خامِ ترامپ البته غلط از آب درآمد و با همه فاصله‌ای که میان ما و آنها بود تیری که او انداخت نهایتا به سنگ خورد هرچند دولت و ملت ما را نیز سخت به زحمت انداخت. از قضا معتقدم کوتاه نیامدن ایران در آن مقطع و مقاطع پس از آن، بیش از هر چیز دفاع از اصل دیپلماسی بود. شاید از نظر جنابعالی، مانع توافق دوباره «میدان» بوده باشد اما اگر چنین بوده این بار نیز «میدان»، به میدان آمد تا اعتبار دیپلماسی و چندین ماه مذاکرات نفس‌گیر حضرتعالی و همکاران‌ شریف‌تان در خط مقدم سیاست خارجی کشور را حفظ کند.