جشن پيروزي ايران

  علي  نيكويي
واژه «تيرگان» از ايزد تير مي‌آيد، ايزد «تير» يكي از ايزدان و فرشتگان در اسطوره‌هاي ايرانيان باستان بود، تير در منابع زرتشتي ايزدِ باران دانسته شده است. ستاره مظهر او «شباهنگ»(1) است. هر سال پس از چيرگي بر «اپوش»(2) مخزنِ باران در درياي «فراخ‌كرت» (3) را باز مي‌كند.
ستاره تابان و شكوهمند «تيشتر» ستاره آب‌ها و سرچشمه باران و باروري است. چهارمين ماه سال (تير ماه) به تيشتر اختصاص دارد. «تير» يكي از خدايان قديم ايراني بوده كه آيين‌هاي او با تيشتر درآميخته است.(4) اسطوره نبرد تيشتر با ديو اپوشتا اندازه‌اي براي ما اين مراسم آييني را روشن مي‌كند. ايرانيان پارينه بر اين باور بودند كه قرباني‌هايي كه درست انجام گيرد و به خدايان تقديم گردد، ايشان را نيرومند مي‌سازد و اين نيرومندي سبب مي‌گردد كه پي آمدن منظم فصول حاصل گردد؛ هنگامي كه به‌ واسطه قرباني، «تيشتر» را به ياري بخوانند خشكسالي مغلوب مي‌شود و باران مي‌تواند به جهان زندگي بخشد. در نظر ايرانيان باستان، نتيجه نبرد كيهاني ميان نيروهاي زندگي و مرگ، بستگي به اين دارد كه آدمي وظايف آييني خود را معتقد دانه به‌جاي بياورد.(5)
 براي جشن تيرگان، افسانه‌هاي گوناگوني نقل مي‌شود، در اين فرصت به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم: 
در زمان «فيروز» جد «انوشيروان» چند سالي باران نيامد و مردم دچار خشكسالي شدند؛ پس فيروز به «آتشكده پارس» رفت و دعا كرد و در اين روز بارانِ زياد بباريد. از آن روز به بعد در ميان ايرانيان رسم شد كه به ياد باران به هم آب بپاشند.(6) روايت ديگر، در مورد تير انداختن «آرش كمانگير» است. ابوريحان بيروني چنين نقل مي‌كند: پس از آنكه افراسياب بر منوچهر غلبه كرد و او را در طبرستان محاصره نمود، بر اين قرار دادند حدود خاكي از ايران بايد به توران واگذار گردد. به‌واسطه پرش و خط سير، تيري معين گردد؛ در اين هنگام فرشته اسفندارمذ حاضر گشته، امر كرد تير و كماني چنانچه در اوستا بيان شده است برگزيده شود، آنگاه آرش را كه مرد شريف، حكيم و دين‌داري بود براي انداختن تير بياوردند، آرش برهنه شد، بدن خويش را به حاضرين نشان داد و پس فرياد زد: ‌اي پادشاه، ‌اي مردم، به بدنم بنگريد، مرا زخم و مرضي نيست؛ ولي يقين دارم كه پس از انداختن تير پاره‌پاره شده و فداي شما خواهم گرديد، پس آرش جان در تير نهاد و تير تا به آنجايي رفت كه هزار فرسنگ فاصله داشت و آنجا مرز ايران و توران شد، مردمان شادي كردند؛ زيرا از دست افراسياب توراني رهايي يافتند.(7)


طبري براي جشن تيرگان مي‌نويسد: و هر دو مُلك ايران و توران عهد بستند و صلح‌نامه بنوشتند، در آن حدود از آن بلندتر كوهي نيست و تيري را نشان كردند و بينداختند تا بر لب جيحون نشست.(8)
روضه الصفا در صلح ميان منوچهر و افراسياب از زبان افراسياب توراني چنين مي‌نويسد: مقرر و مشروط به آنكه آرش از سر كوه دماوند تيري اندازد، هر كجا كه آن تير فرود آمد فاصله ميان دو مملكت ايران و توران آن محل بود، آرش بر قله دماوند رفته، تيري جانب مشرق افكند، از شست رها كرد و آن تير از وقت طلوع آفتاب تا نيمروز در حركت بود و به هنگام استوا بر كنار جيحون افتاد.(9)
گرديزي مورخ سده پنجم قمري، انگيزه برگزاري «جشن تيرگان» را همانند بيروني، قهرماني و تيراندازي آرش مي‌داند و چنين مي‌نويسد: ... سرشتن از بهر آن است كه چنين گويند كه چون كيخسرو شاه ايران‌زمين از جنگ افراسياب توراني بازگشت، به سرچشمه فرود آمد تنها خوابش برد، پس بيژن پسر گيو فرارسيد و او را خفته يافت، آب روي او زد تا از خواب بيدار شود و اندر ين روز غسل كردند، ميان ايشان رسم بماند. در فقره ششم و سي و هفتم از تيشتر يشت اوستا چنين مي‌خوانيم: «تير جست، چالاك به سوي درياي فراخ كوك شتابيد، همان‌گونه كه تير در هوا از كمان بهترين تيرانداز آريايي ارخش از كوه اييريوخشه و خوانوت(10) پرتاب گرديد.(11)  از «ارخش» در مجمع‌التواريخ به نام «آرش شيوا تير» ياد مي‌شود. 
در دوره صفوي جشن تيرگان يا آب‌پاشان در اكثر نقاط ايران برگزار مي‌شد. از ميان شاهان صفوي، شاه‌عباس توجه زيادي به اين جشن نشان مي‌داد و اين يكي از جشن‌هاي موردعلاقه او در فصل تابستان بود. «اسكندر بيك تركمان» منشي مخصوص شاه‌عباس صفوي در وقايع سال بيست و پنجم جلوس شاه‌عباس در فصل بهار در مازندران به‌سر مي‌برد و در اوايل تابستان براي تماشاي جشن آب‌پاشان رهسپار گيلان شد. وي مي‌نويسد: رسم مردم گيلان است كه در ايام خمسه مسترقه هر سال كه به‌ حساب نجوم آن ملك بعد از انقضاي سه ماه بهار قرار داده‌اند و در ميانه اهل عجم روز آب‌پاشان است، بزرگ و كوچك، مذكر و مونث به كنار دريا آمده با يكديگر آب‌بازي مي‌كردند، بدين طرب و خرمي مي‌گذراندند الحق تماشاي غريبي است، القصه موكب همايون از فرخ‌آباد بدان صوب در حركت آمد و به قصبه رودسر از اعمال رانكوه گيلان كه اين صحبت بهجت افزار منعقد شده بود رسيد، تماشاي آن سور و نظاره‌گر آن انجمن بودند... (12) 
دكتر صادق كيا در «واژه‌نامه طبري» در گاه‌شماري و جشن‌هاي طبري مي‌نويسد: ... پس از نوروز از همه نامدارتر جشن سيزده تيرگان است كه آبريزان نيز مي‌گويند كه در روز تير (سيزدهم) و در تير ماه در سراسر ايران گرفته مي‌شود. (13) 
 براي جمع‌بندي نهايي سخن مي‌توان گفت در باورهاي مردم، درباره جشن تيرگان دو روايت وجود دارد؛ روايت نخست همچنان كه در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران يا تيشتر است و نبرد هميشگي ميان خير و شر؛ در اوستا، تيشتر فرشته باران است كه در ده روز اول ماه به چهره جواني پانزده‌ ساله در مي‌آيد و در ده روز دوم به چهره گاوي با شاخ‌هاي زرين و در ده روز سوم به چهره اسبي سپيد و زيبا با گوش‌هاي زرين. تيشتر به شكل اسب زيباي سفيد زرين گوشي، با ساز و برگ زرين، به درياي كيهاني فرومي‌رود و در آنجا با ديو خشكسالي «اپوش» كه به شكل اسب سياهي است و با گوش و دم‌سياه خود، ظاهري ترسناك دارد، رودررو مي‌شود. اين دو، سه شبانه‌روز با يكديگر به نبرد بر مي‌خيزند و تيشتر در اين نبرد شكست مي‌خورد، به نزد خداي بزرگ آمده و از او ياري و مدد مي‌جويد و به خواست و قدرت پروردگار اين‌بار بر اهريمنِ خشكسالي پيروز مي‌گردد و آب‌ها مي‌توانند بدون مانعي به مزرعه‌ها و چراگاه‌ها جاري شوند. باد ابرهاي باران‌زا را كه از درياي كيهاني بر مي‌خاستند به اين سو و آن سو راند و باران‌هاي زندگي‌بخش بر هفت ‌كشور فروريخت و به مناسبت اين پيروزي، ايرانيان اين روز را به جشن پرداختند.
روايت ديگر نيز درباره آرش كمانگير، اسطوره و قهرمان ملي ايرانيان است و اينكه ميان ايران و توران سال‌ها جنگ و ستيز بود، در نبرد ميان «افراسياب» و «منوچهر» -شاه ايران- سپاه ايران شكست سختي مي‌خورد؛ اين رويداد در روز نخست تير روي مي‌دهد. سپاه ايران در مازندران به تنگنا مي‌افتد و سرانجام دو سوي نبرد به سازش در مي‌آيند و براي‌آنكه مرز دو كشور مشخص شود و ستيزه از ميان برخيزد مي‌پذيرند كه از مازندران، تيري به‌جانب خاور (خراسان) پرتاب كنند هر جا تير فرود آمد همان‌جا مرز دو كشور باشد و هيچ‌يك از دو كشور از آن فراتر نروند؛ تا در اين گفت‌وگو بودند، «سپندارمذ» 
-ايزدبانوي زمين- پديدار شد و فرمان داد تيروكمان آوردند. آرش در ميان ايرانيان، بزرگ‌ترين كمان‌دار بود و به نيروي بي‌مانندش تير را دورتر از همه پرتاب مي‌كرد. سپندارمذ به آرش گفت تا كمان بردارد و تيري به‌ جانب خاور پرتاب كند. آرش دانست كه پهناي كشور ايران به نيروي بازو و پرش تير او بستگي دارد و بايد توش ‌و توان خود را در اين راه بگذارد پس برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهيان ايران‌زمين ‌نشان داد و گفت: ببينيد من تندرستم و كژي‌اي در وجودم نيست، ولي مي‌دانم؛ چون تير را از كمان رها كنم همه نيرويم با تير از بدن بيرون خواهد آمد. آنگاه آرش تير و كمان را برداشت و بر بلنداي كوه دماوند بر آمد و به نيروي خداداد تير را رها كرد و خود بي‌جان بر زمين افتاد [درود بر روان پاك آرش و روان‌هاي پاك تمام سربازان ايراني]. هرمزد -خداي بزرگ- به فرشته باد فرمان داد تا تير را نگهبان باشد و از آسيب نگه دارد. تير از بامداد تا نيمروز در آسمان مي‌رفت و از كوه و در و دشت مي‌گذشت تا در كنارِ «رود جيحون» به تنه درخت گردويي كه بزرگ‌تر از آن در گيتي نبود نشست. آنجا را مرز ايران و توران جاي دادند و هر سال به ياد آن ايرانيان جشن گرفتند.
 جشن تيرگان در ميان مردم ايران باستان باشكوه خاصي برگزار مي‌گرديد و تا اين اواخر نيز بين مردم از رونق خاصي برخوردار بود. متاسفانه اين جشن نيز مانند ديگر جشن‌هاي باستان به بوته فراموشي سپرده شد، اما امروزه جمعيت كوچك زرتشتيان ايران همچنان اين جشن را پاس مي‌دارند و براي برپايي اين جشن از روز قبل تمام محوطه خانه را آب ‌و جارو و صبح روز جشن، آب‌تني مي‌كنند همچنين لباس نو پوشيده و نخي نازك از ابريشمِ هفت‌رنگ به نام تير و باد به مچ دست مي‌بندند و بعد از ده روز به باد مي‌دهند. در اين جشن، جوانان زرتشتي به هم آب مي‌پاشند و صداي قهقهه آنها در كوچه و محله مي‌پيچد. در حقيقت مي‌شود گفت كه اين روز، «جشن آبريزان» هم هست.
 1- شباهنگ يا شِعراي يماني درخشان‌ترين ستاره آسمان شب است. اين ستاره در پارسي با نام‌هاي كاروان‌كش، وراهنگ، شب‌كش، خُنُك، تير و تيشتر نيز ناميده مي‌شود. نام عربي آن شِعراي يماني و نام انگليسي آن Sirius است.
 2- ديو خشكسالي و دشمن تيشتر
 3- فراخ كرت دريايي اسطوره‌اي است كه در كنار كوه البرز قرار دارد. درياي فراخ كرت يك‌سوم زمين است. در اساطير ايران تيشتر (تير) ۱۰ روز و ۱۰ شب باران فروريخت كه هر قطره از باران به درشتي پياله‌اي بود. آب در روي سطح زمين به ارتفاع قد يك انسان بالا آمد و آفريدگان اهريمن (ديوان) پس از اينكه توسط باران به هلاكت رسيدند به اعماق زمين رانده شدند. سپس باد وزيدن گرفت و آب‌ها را دور كرد و به سوي ساحل برد و درياي فراخكرت از آن پديد آمد كه بعضي آن را درياي تتيس (مربوط به هزاره‌هاي قبل از ميلاد) مي‌دانند و عموما آن را برابر درياي خزر كنوني مي‌شناسند.
4- هينلز، شناخت اساطير ايران، ص۳۵
5- هينلز، شناخت اساطير ايران، ص۳۷
6- رضايي، اصل‌ونسب دين‌هاي ايران باستان، ص۴۹۰
7- بيروني، آثارالباقيه، ص۳۳۵-۳۳۶
 8- عرب گلپايگاني، اساطير ايران باستان، ص۱۵۴
 9- عرب گلپايگاني، اساطير ايران باستان، ص۱۵۴
 10- كوه‌هاي اييريوخشوثه و خوانونت معلوم نيست كجاست و امروز چه نامي دارند ولي مي‌توان گفت اولي در طبرستان و دومي در مشرق ايران واقع است، فخرالدين گرگاني در داستان ويس و رامين مي‌گويد: 
اگر خوانند آرش را كمانگير/ كه از ساري به مرو انداخت يك تير
تو اندازي بجان من ز گوراب/ همي هر ساعتي صد تير پرتاب
 11- پورداوود، يشت‌ها، ج۱.ص۲۸۷
 12- هويان، آندرانيك، جشن تيرگان، روزنامه همشهري، سال هفتم، شماره ۱۸۶۷، سيزدهم تيرماه
 13- محمدي، جشن‌هاي ايران باستان، ص۱۱۵
روضه‌الصفا در صلح ميان منوچهر و افراسياب از زبان افراسياب توراني چنين مي‌نويسد: مقرر و مشروط به آنكه آرش از سر كوه دماوند تيري اندازد، هر كجا كه آن تير فرود آمد فاصله ميان دو مملكت ايران و توران آن محل بود، آرش بر قله دماوند رفته، تيري جانب مشرق افكند، از شست رها كرد و آن تير از وقت طلوع آفتاب تا نيمروز در حركت بود و به هنگام استوا بر كنار جيحون افتاد.
گرديزي مورخ سده پنجم قمري، انگيزه برگزاري «جشن تيرگان» را همانند بيروني، قهرماني و تيراندازي آرش مي‌داند و چنين مي‌نويسد:... سرشتن از بهر آن است كه چنين گويند كه چون كيخسرو شاه ايران‌زمين از جنگ افراسياب توراني بازگشت، به سرچشمه فرود آمد تنها خوابش برد، پس بيژن پسر گيو فرارسيد و او را خفته يافت، آب روي او زد تا از خواب بيدار شود و اندرين روز غسل كردند، ميان ايشان رسم بماند.