فقط ديگران نباشند؛ همين

كوشش براي تخليه خانه انديشمندان علوم انساني از سوي شهرداري تهران اتفاق مهمي بود كه به لحاظ معاني مستتر در پشت اين اقدام اهميت فراواني دارد. در ميان مجموعه‌اي از مطالبي كه در اين باره گفته شده است، مي‌توان به يك نقل قول كوتاه از دكتر نعمت‌الله فاضلي اشاره كرد كه گُل ماجراي مذكور است. او كه به همراه برخي ديگر از انديشمندان علوم انساني براي دفاع از موجوديت اين خانه، بلافاصله به محل رفته بودند، گزارشي از گفت‌وگوهاي خود با مامور اجراي حكم يعني مديركل فرهنگي و اجتماعي شهرداري را طي يادداشتي منتشر كرد. همه آن خواندني است ولي من فقط به اين بخش از آن نوشته مي‌پردازم. 
«جناب نماينده شهرداري گفت نمي‌خواهيم در خانه را ببنديم، مي‌خواهيم مديريت و ساختار اينجا را تغيير دهيم تا استادان ديگر، يعني «استادان بسيجي و ارزشي و انقلابي»  اينجا بيايند.» 
با اطمينان مي‌توان گفت كه همه ماجرا همين است، ولي ابعاد اين گزاره را بايد تبيين كرد. اول اينكه استادان مورد نظر آقايان تقريبا همه جا را در اختيار گرفته‌اند و جايي نمانده كه در آنجا حاضر نباشند. از كرسي‌هاي مثلا آزادانديشي گرفته تا دانشگاه‌ها و مراكز پژوهشي و... تا صدا و سيما و ساير رسانه‌هاي تابع آن جناح؛ همه و همه ۲۴ ساعته در اختيار آنان است. پس به لحاظ جا و مكان و رسانه و... هيچ كمبودي ندارند، جز اينكه خيلي خيلي اضافه بر ظرفيت دارند. نكته جالب اين است كه در تمام اين فضاها به صورت يك‌سويه حرف مي‌زنند، مصداق خود گويي و خود خندي، عجب مرد هنرمندي شده‌اند. در همين شهرداري نيز چيزي كه كم ندارند ساختمان و بودجه است. همان اداره كلي كه مسوول اجراي اين دستور شده است، بهترين مكان و امكانات را در ابتداي اتوبان كردستان در اختيار دارد و بودجه و امكانات فراوان هم دارند، رسانه و روزنامه هم دارند، پس چرا اين ارزش‌ها و افكار را در آنجاها اظهار و تبليغ نمي‌كنند؟ و هر روز چشم طمع به سرمايه‌هاي ديگران دوخته‌اند؟
نكته دوم اينكه شايد آنان در پي سوار شدن بر بِرند هستند. گمان  دارند كه خانه انديشمندان به اندازه كافي تبديل به برند شده است و در صورت در اختيار گرفتن آن مي‌توانند صاحب اين برند شوند و اين اعتباري است كه نمي‌توانند از خودشان ايجاد كنند. اين تصور نيز غلط است. برند آن خانه نه نام آن است و نه مكانش، بلكه عملكردش است. گذاشتن علامت بنز روي ژيان اين خودرو را تبديل به بنز نمي‌كند. مثل رسانه‌هايي كه در اختيار داريد. آنها برندهاي معتبري نبودند؟ قطعا بودند ولي امروز به چه وضعيتي دچار شده‌اند؟ تازه آنها چون مخاطبان عمومي دارند، مي‌توانستند مدتي را از اعتبار قبلي سواري گرفت، در حالي كه اين خانه مخاطبان خاص دارد و براي بي‌اعتبار شدن فعالان جديد آن يك لحظه هم كافي است.
نكته سوم اين است كه به احتمال قوي مي‌دانند كه قادر نيستند از اين طريق انديشه‌اي را تبليغ كنند و جا بيندازند، چون هزاران برابر اين امكان را دارند ولي دريغ از يك گام رو به جلو. پس هدف اصلي همان حذف ديگران و بلاموضوع كردن رقابت است. به ويژه آنكه اگر حرفي داشتند، حتما مي‌توانستند در اينجا هم حضور يابند و حرف خود را بزنند. در حقيقت مشكل اصلي آنان وجود «غير» است. اثبات خودشان ممكن نيست ولي نفي و حذف ديگران را ممكن مي‌دانند. ولي اين رويكرد نتيجه‌بخش نيست. به اين علت روشن كه اگر نتيجه مي‌داد كه تا حالا داده بود و اين اندازه عقب‌گرد كشور را شاهد نبوديم. مشكل اصلي وجود تنگ‌نظري افراطي است. در مورد دفتر انجمن صنفي روزنامه‌نگاران تهران نيز درخواست تخليه را كردند، ولي كار به دادگاه كشيد و خيلي راحت محكوم شدند و هزينه‌هاي فراواني را براي آن از جيب مردم تهران پرداختند، در حالي كه واضح بود كه حقي ندارند. فقط مي‌خواهند ديگران نباشند. همين.