با اين روند، وارد دوران «حيرت» مي‌شويم

مسعود یوسفی | وحيد شقاقي‌شهري، اقتصاددان و دانشيار دانشكده اقتصاد دانشگاه خوارزمي است. او در اين گفت‌وگو با نگاهي به ارقام كليدي برنامه هفتم توسعه انتقادهاي مهمي به لايحه‌اي دارد كه هم اينك در مجلس در حال بررسي است. او معتقد است كه روح حاكم بر برنامه هفتم، متعلق به موج دوم صنعتي است. يعني دوره‌اي كه بيش از نيم قرن پيش به اتمام رسيده. بنابراين با چنين برنامه‌اي براي 5 سال آينده، عقب‌ماندگي شديدي از رقباي منطقه‌اي ايجاد مي‌شود. شقاقي مي‌گويد اگر فرصت و زمان را از دست بدهيم، شكاف تمدني ما شديدتر و بيشتر خواهد شد و ايران وارد نقطه‌اي مي‌شود كه او به عنوان «دوران حيرت» ياد مي‌كند. يعني به سياق تاريخ دوره قاجاريه كه هر كسي از ايران به فرنگ مي‌رفت وقتي برمي‌گشت به جاي سياحتنامه، حيرتنامه مي‌نوشت. او با اشاره به اينكه اقتصاد ايران 50 سال است كه از نفت تغذيه مي‌كند و در اين نيم قرن 1.5 هزار ميليارد دلار نفت فروخته اين موضوع را مطرح مي‌كند كه در قبال آن چه گرفته‌ايم؟ يك اقتصاد غيررقابتي، انحصاري، رانتي و شبه‌دولتي كه نهادهاي به گفته وي «كاريكاتوري» درست كرده است.
‌برنامه هفتم توسعه در مجلس در حال بررسي است و قصد داريم اتفاقاتي كه در اين برنامه قرار است بيفتد و چالش‌هايي كه در 5 سال آينده با آن روبه‌رو هستيم به بحث و بررسي بگذاريم. به‌طور كلي و از نظر شما، در برنامه هفتم توسعه با چه چيزي روبه‌رو هستيم؟
متاسفانه مفهوم برنامه مثل بسياري از كلمات، در كشور ما خوب جا نيفتاده و به روح حاكم بر اين كلمات خيانت شده است. به نظرم به برنامه‌ها هم خيانت كرديم و در طول 400-300 سال گذشته ايران اگر مرور كنيد عمدتا فهم من اين است كه برنامه برچسبي براي اقدامات ما بوده، نه اينكه اقدامات ما در جهت تحقق برنامه‌هاي ما باشد. عمدتا برنامه نوشته شده، اما در كتابخانه قرار گرفته و اجرايي نشده است. اين فهم بسياري از عقلا و عالمان ماست. در مجموع واقعيت اين است كه برنامه در كشور ما جا نيفتاده است و در طول 300-200 سال اخير هر زماني كه برنامه‌ريزي كرده‌ايم اين برچسبي بوده بر اقدامات ما و عمل نشده است. اين موضوع نوعي بدبيني را در بين محافل علمي، عقلا و دلسوزان كشور نسبت به مفهوم برنامه ايجاد كرده است.
‌همواره در برنامه‌هاي توسعه‌اي يك «هدف» تعريف مي‌شود، اما در نهايت عملكرد به آن هدف حتي نزديك هم نيست. چه روندي در برنامه‌هاي توسعه‌اي بعد از انقلاب در اين زمينه ايجاد شد؟


بله اهداف با عملكرد برنامه‌هاي توسعه انحراف معني‌داري داشته است. به ويژه از برنامه چهارم اين شكاف هدف و عملكرد خيلي زياد شده است. يك سوال بنيادي ذهن خود بنده و بسياري ديگر از اقتصاددان‌ها را به خود مشغول كرده كه بايد به آن پاسخ دهيم كه چرا اهداف با عملكرد حداقل در سه برنامه گذشته، فاصله معني‌داري داشته و بايد اين موضوع آسيب‌شناسي درستي انجام شود. به نظر من هنوز در برنامه هفتم به اين سوال بنيادين پاسخ داده نشده است. يعني اگر من تدوين‌كننده برنامه هفتم بودم قبل از شروع كار به اين سوال پاسخ مي‌دادم. اگر نتوانيم به اين سوال پاسخ دهيم همه برنامه‌هاي آينده ما هم به سرنوشت برنامه‌هاي گذشته دچار مي‌شود. بحث دوم اينكه دهه 1400 كه به ميلادي دوره 2020 تا 2030 ميلادي مي‌شود، تحولات تكنولوژي شتابان خواهد بود و تحولات عظيمي در دنيا در حال شكل‌گيري است. به نظرم 500 سال تحولات دوره مدرنيته يعني از سال 1500 تا 1950 ميلادي رخ داده و اين ده سال پيش رو، معادل 500 سال تحولات در دوران مدرنيته خواهد شد. به همين دليل مي‌خواهم بگويم جهان شتاب گرفته و هر لحظه به لحظه دهه 1400 كه مصادف با 2020 ميلادي است، زمان طلايي محسوب مي‌شود. اگر فرصت و زمان را از دست بدهيم، شكاف تمدني ما شديدتر و بيشتر خواهد شد و وارد «دوران حيرت» مي‌شويم. همان اتفاقي كه در دوره قاجار افتاد. هر كسي از ايران به فرنگ مي‌رفت وقتي برمي‌گشت به جاي سياحتنامه، حيرتنامه مي‌نوشت. من نگران هستم كه ما اگر همين روند را ادامه دهيم دوباره وارد دوران حيرت شويم. مساله سوم اين است كه ما يك دهه سوخته به نام دهه 90 داريم. دو بار تحريم شديم و چالش‌هاي انباشت شده ما بيشتر شده و چالش‌هاي نوظهوري هم ايجاد شد. در اين ده سال فاصله ما با عربستان و تركيه خيلي زياد شد. ما تا 2010 ميلادي از نظر قدرت اقتصادي يعني توليد ناخالص داخلي به شاخص قدرت برابري خريد با تركيه و عربستان همپا بوديم. اما فاصله ما خيلي زياد شده است، چون اين شاخص وزنه سياسي را نشان مي‌دهد تا زماني كه چيني‌ها قدرت اقتصادي نداشتند در معاملات جهاني وارد نمي‌شدند وقتي اقتصادشان قوي‌تر شد از نظر شاخص توليد ناخالص داخلي به قدرت برابري خريد آمدند در صحنه جهاني. اقتصاد تركيه الان 2600 ميليارد دلار است. توليد ناخالص داخلي به قدرت برابري خريد در عربستان 1800 ميليارد دلار و ايران 1300 ميليارد دلار است. به قيمت جاري 350 ميليارد دلار است . ما 500 ميليارد دلار بوديم الان اقتصاد تركيه دوبرابر ماست و عربستان 40-30 درصد از ما پيشي گرفته است.
‌اين فاصله‌اي كه مي‌گوييد در اين ده سال اخير ايجاد شده است؟
بله در همين ده سال فاصله ما با اين كشورها زياد شده است. دليلش اين است كه ما تحريم شديم، رشد اقتصادي ما زير يك درصد شد و سرمايه‌گذاري در اقتصاد ايران صورت نگرفت و درگير تحريم‌ها و دعواها بوديم و كشورهاي همسايه پيش مي‌رفتند. ولي نگراني من اين است كه در اين دهه 1400 اين فاصله بيشتر بشود. محاسبه كرده‌ام و اگر رشد اقتصادي ايران و تركيه و عربستان برابر با هم حركت كند در اين دهه، فاصله ما خيلي شديدتر خواهد شد، چون اين كشورها ابتداي رشدشان 2600 ميليارد دلار مي‌شود و با رشد 5 درصد جلو مي‌روند و ما با مقدار توليد 1300 ميليارد دلار مي‌خواهيم برويم.
يعني همپاي اينها بخواهيم پيش برويم فاصله‌مان بيشتر خواهد شد، چون آنها مبدا توليدشان بيشتر از ماست. موضوع ديگر، اين است كه اين مشكلات با يك نوع تفكر ايجاد شده است. سوال محوري اين است كه آيا با همان تفكر مي‌توان مشكلات را حل كرد؟ مساله من با بسياري از اين دوستان اين است كه با تفكري چالش‌هاي اقتصادي ايجاد شده كه با همان تفكر نمي‌توان چالش‌ها را حل كرد.
‌چرا اين فاصله را نتوانستيم با برنامه‌هاي توسعه‌اي پر كنيم؟
به اين موضوع مي‌پردازيم. يك مگاترندهايي وجود دارد كه يا ابرچالش يا ابرفرصت است. براي حل ابرچالش‌ها به تصميمات سخت نياز داريم. در برابر مگاترندها اقدامات جزيي چاره‌ساز نيست. براي اينكه در مقابل ابرچالش بتوانيد صحنه را برگردانيد به تصميم سخت نياز است. موضوع اين است كه با توجه به شتاب تحولات جهاني برنامه‌ريزي، دنيا ايستا را كنار گذاشته و به سمت برنامه‌ريزي سناريو محور رفته است. اما همچنان متدولوژي برنامه‌ريزي ما از 1327 تاكنون برنامه‌ريزي ايستاست. جهان شتاب گرفته و تغييرات زياد مي‌شود و برنامه‌ريزي ايستا پاسخگو نخواهد بود.
‌چه چيزي در برنامه هفتم وجود داشت كه بيش از هر چيز توجه شما را برانگيخت؟
چيزي كه برايم عجيب بود، عدم تطابق است. در نسخه اوليه لايحه يك اعداد و ارقامي آمده بود كه وقتي اين لايحه توسط آقاي رييس‌جمهور تقديم مجلس شد اين دو تا را با هم مقايسه كردم. فاصله‌شان يك هفته بود و ديدم اعداد كليدي تغيير كرده‌اند. مثلا مي‌گويم در نسخه اوليه سرمايه‌گذاري براي رشد 8 درصد حدود 60 هزار و 234 هزار ميليارد تومان در طول برنامه ديده شده بود. يعني حدود 1.5 هزار ميليارد دلار براي 5 سال. يعني ميانگين سالي 300 ميليارد دلار براي رشد 8 درصد در نظر گرفته شده بود. اما در لايحه‌اي كه به مجلس رسيد، سالي 10 ميليارد يورو ديده شده است. خيلي عدد متفاوتي است. در 5 سال 50 ميليارد يورو مي‌شود كه به دلار مي‌شود مثلا 55 ميليارد دلار عدد قبلي 1.5 هزار ميليارد دلار بود.
‌شايد اين ارقام درستي نبوده و دست به اصلاح آن زده‌اند؟
براي 8 درصد رشد اين عدد خيلي هم پايين است. عدد قبلي خيلي به واقعيت نزديك بود. من حساب كرده بودم كه اگر كشور ما مي‌خواهد با تركيه و عربستان در 5 سال آينده رقابت كند حداقل يك هزار ميليارد دلار مي‌خواهد. اگر مي‌خواهيم ناترازي‌ها و استهلاك‌مان را جبران كنيم نه اينكه با رقبا رقابت كنيم. جبران استهلاك اقتصاد ايران 400 ميليارد دلار نياز دارد. حداقل 400 ميليارد دلار مي‌خواهيم. اگر مي‌خواهيم با تركيه و عربستان رقابت كنيم حداقل يك هزار ميليارد دلار مي‌خواهيم. پس چيزي بين 400 تا هزار ميليارد دلار نياز داريم. اما اين چيزي كه در لايحه آمده ده ميليارد يورو براي يك سال است. مجموع آن مي‌شود 50 ميليارد يورو كه خيلي عدد پاييني است. اتفاقا از ‌عدد 1.5 هزار ميليارد دلار خودم به شخصه خوشحال شدم البته سوال مهم اين بود كه از كجا قرار است تامين شود؟ اما اين 50 ميليارد يورو هيچ است
يا در نسخه اوليه ضريب جيني 0.32 ديده شده بود. بعد تعديل كردند به 0.35 كه آن عدد قبلي خيلي آرماني بود. كمترين ضريب جيني ما 0.365 در سال 1391 به دست آمده بود كه ماحصل هدفمندي يارانه‌ها و مسكن مهر و سهام عدالت و ... بوده است. تازه تورم هم نداشتيم، چون هنوز تحريم نشده بوديم. اينها با هم دست به دست هم دادند كه عدد ضريب جيني كاهش پيدا كرد. با 531 ميليارد دلار فروش نفت كه به اقتصاد تزريق شد چنين عددي به دست آمد. چطوري قرار است 0.35 ضريب جيني تحقق پيدا كند؟ الان ضريب جيني بالاي 0.4 است. آوردن اين عدد به 0.35 به اصلاحات بنيادين نياز دارد و يادمان باشد تحريم هستيم و صادرات نفت ما به مشكل خورده و درآمد آن برنمي‌گردد. چالش‌هاي نوظهوري اضافه شده و كشور مستهلك شده و اين عددها مهم است. اين دو، سه عدد روح حاكم بر سياست‌ها و اهداف كليدي سياست‌هاست.
‌ چرا اين برنامه‌ها به نقطه هدف نخورد؟ آيا دليل آن برمي‌گردد به اهداف برنامه‌هاي توسعه كه بيشتر انشايي يا كمي بود؟
واقعيت اين است كه ما واقع‌بينانه عمل نكرديم. من عربستان را مثال بزنم. عربستان يك چشم‌انداز براي 2030 نوشته است. براي اينكه به آن چشم‌انداز برسد لوازم خاصي را فراهم مي‌كند. اول اينكه تنش‌زدايي با دنيا و منطقه را در پيش گرفته است. يكي از دلايلي كه عربستان با ايران سر بحث تنش‌زدايي وارد شد به دليل همان چشم‌اندازش بود. نه با ايران بلكه با تمام دنيا مي‌خواهد تنش‌زدايي كند، چون به دنبال تحقق چشم‌انداز است. دوم اينكه دست به تغييرات ساختاري زده است. در بهره‌گيري از شايستگان و مشاوره‌هاي بين‌المللي و اصلاحات ساختاري درون اقتصاد براي گذار از اقتصاد نفتي اين كار را كرده است. در جذب سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي دگرگوني‌هاي اساسي را شروع كرده است.
‌در واقع معتقديد كه با سياست خارجي تنش‌زدا بخش زيادي از برنامه‌هاي توسعه‌اي را پيش برده است؟
نه فقط سياست خارجي، بلكه در سياست داخلي هم دست به تغييرات بنيادين در نهادها زده است. از اقتصاد سبز و بهره‌گيري از نوآوري و فناوري‌ها و ... در تبديل رشد اقتصادي به واقعيت‌ها از اقتصاد ورزش بگيريد تا سرمايه‌گذاري فراوان در حوزه‌هايي كه دانش‌بنيان هستند، كار كرده است. نگاه به اقتصاد را تغيير داده است. فهميده كه با يك اقتصاد مبتني بر نفت و گاز و نگرش اقتصادي مبتني بر نفت و ساختارهاي اقتصاد مبتني بر نفت نمي‌تواند اين چشم‌انداز محقق شود. ما هم البته در سال 84 اين نگاه را آغاز كرديم. يعني چشم‌انداز را ايجاد كرديم. پيرو آن مقام معظم رهبري اصل 44 را به عنوان يك انقلاب اقتصادي ابلاغ كردند. اما در اجرا زمين تا آسمان فرق مي‌كرد. ما اينها را بد اجرا كرديم. همچنان ساختارهاي اقتصاد ما نفتي است. همچنان دولت -ملت رانتير نفتي داريم. روابط اقتصادي ايران همچنان مبتني بر نفت است. شايستگان را به معناي واقعي استفاده نمي‌كنيم. دست به اصلاح ساختارهايي براي عبور از نفت نمي‌زنيم. اقتصاد ايران نفتي اداره مي‌شود. با اين اقتصاد نفتي اين اهداف محقق نمي‌شود. 50 سال است كه از نفت تغذيه مي‌كنيم. 1.5 هزار ميليارد دلار نفت فروختيم و مبتني بر اين اقتصاد نفتي يك اقتصاد غيررقابتي، انحصاري، رانتي و شبه‌دولتي با يك نظام اداري شبه‌دولتي ساختيم. با اين ساختار و نهادهاي كاريكاتوري هيچ نهاد واقعي نداريم. نه بانك داريم، نه بيمه، نه بازار سرمايه و نه دانشگاه. مشابه اينها را داريم.
‌منظورتان از نهادهاي كاريكاتوري چيست؟
ما از بيرون و از جهان غرب نهادها را الگو گرفته‌ايم و آورديم در سياهچاله‌اي به نام انحصاري غيررقابتي، رانتي نفتي شبه‌دولتي. اين سياهچاله وجود دارد. اين نهادها در داخل سياهچاله مشابهش را بيرون داديم. من اسم اين را نهادهاي كاريكاتوري گذاشته‌ام. ما بانك نداريم . بازار سرمايه نداريم. نه اينكه نداريم مشابهش را داريم، اما كاركرد واقعي را نداريم. هيچ جاي دنيا نديده‌ام كه بانك دولتي، ‌خصولتي و خصوصي داشته باشند. در باشگاه‌هاي ورزشي هم همين است. كجاي دنيا باشگاه دولتي، خصوصي و خصولتي وجود دارد؟ اينها را به ميدان نظام رقابت مي‌اندازيم و يك باشگاه دولتي كه پول بيشتري به آن تزريق مي‌شود، قهرمان مي‌شود و برايش هورا مي‌كشيم. در دنيا چيزي به نام صنعت ورزش و اقتصاد ورزش هست. نظام رقابت مي‌گويد رقابت بايد عادلانه باشد. بخش خصوصي فوتبال دارد و اينها با هم رقابت مي‌كنند و يكي جام مي‌برد. ما در اين سياهچاله وارد شديم و هر چيزي را در اين سياهچاله آورده‌ايم و بعد بيرون برده‌ايم.
‌با اين حساب اصلا چرا به نوشتن برنامه دست زديم؟
ما تا زماني كه نتوانيم اين سياهچاله را براي خودمان حل كنيم هر چيزي در آن بريزيم، بدتر به شما تحويل مي‌دهد. مثلا به خودروسازي نگاه كنيد كه چه وضعيتي دارد؟ مردم ناراضي، رهبري ناراضي، ‌خودروساز ناراضي هستند. كلي هم از دولت تسهيلات مي‌گيرند. 50 سال است كه اصرار داريم اين وضعيت را ادامه دهيم. خروجي اين سياهچاله چيست؟ داخل اين سياهچاله نفت و رانت و انحصار است. فساد است. اين جان كلام من است كه در 50 سال گذشته كه اين‌گونه اقتصاد را ساخته‌ايم، حلش نكرديم، چون ذي‌نفع‌ها و منافع وجود دارند، چون اين سياهچاله حل نشده نهادها را گرفتيم و وارد اين سياهچاله كرديم. فقط هم نهادهاي اقتصادي نبودند. مثلا دانشگاه را وارد اينجا كرديم و يك‌جور دانشگاه مانند بيرون داديم كه كاركرد واقعي را ندارد. صنعت و خودروسازي و بخش خدمات و بانك‌ها هم همين بودند. اما درباره دليل عدم تحقق برنامه‌هاي پيشين سكوت كرده است. برنامه هفتم به اين موضوع نپرداخته. يعني تدوين‌كنندگان برنامه اين را نديدند.
چرا محقق نشده است؟ اينكه مي‌گويم سياهچاله تفسير من از اين عدم تحقق‌هاست. ممكن است نگارنده‌هاي برنامه جور ديگري تفسير كرده‌اند. بايد آسيب‌شناسي شود. درباره نحوه جذب منابع مالي و ميزان آن، صحبتي نشده است. در نسخه اوليه لايحه ميزان سرمايه‌گذاري 1.5 هزار ميليارد دلار بود و خيلي اين عدد تعجب‌برانگيز بود. در اين لايحه كه دوباره تقديم مجلس شد و ملاك است 10 ميليارد يورو در سال براي رشد اقتصادي 8 درصدي اصلا بي‌معني است. اين عدد با صفر فرقي ندارد. اگر نگارندگان برنامه دنبال رقابت با عربستان و تركيه هستند در طول برنامه حداقل سالي 200 ميليارد دلار مي‌خواهيم. اگر اين كار را نكنيم با تركيه و عربستان نمي‌توانيم رقابت كنيم. فاصله‌مان هم زياد مي‌شود و امارات هم از ما سبقت مي‌گيرد. اين خيلي خطرناك است.
‌چه خطري دارد؟
ما در اقتصاد در خاورميانه و به همراه عربستان و تركيه از نظر قدرت اقتصادي و فارغ از بحث‌هاي قدرت سياسي وزنه‌اي محسوب مي‌شديم و حالا اين‌طور نيست.
‌شايد الان اولويت تغيير كرده و قدرت سياسي و نظامي مهم‌تر شده است؟
بدون اقتصاد نمي‌توانيد قدرت سياسي داشته باشيد. در قرن بيست و يكم وزنه در قدرت اقتصادي قرار دارد. وزنه در اقتصاد دانش‌بنيان است، چون اينها هستند كه به توسعه و اقتصاد شتاب مي‌دهند.
‌شايد الان اولويت در بخش نظامي باشد كه توان بازدارندگي بيشتري دارد؟
بخش نظامي و بازدارندگي كه بايد باشد. آيا عربستان در بخش نظامي هزينه نمي‌كند؟
‌به اندازه ما هزينه مي‌كند؟
هزينه نظامي را در عربستان و تركيه ببينيد آنها هم هزينه نظامي‌شان بالاست. اما اقتصادشان را تغيير داده‌اند. مساله‌اي كه بسيار براي من مهم است، اين است كه همچنان اقتصاد دانش‌بنيان و نظام ثروت آينده در قرن بيست و يكم در برنامه هفتم درج نشده است. نگارندگان برنامه هفتم همچنان تفكرشان موج دوم صنعتي است. بدون درك انقلاب صنعتي سوم و چهارم امكان ايجاد نظام ثروت براي هيچ كشوري فراهم نمي‌شود.
‌يعني تدوين‌كنندگان برنامه هفتم در 40-30 سال پيش مانده‌اند؟
موج دوم صنعت 1970 تمام شد. ما با نگاه 50 سال پيش نمي‌توانيم كشور را پيش ببريم. جهان وارد انقلاب صنعتي سوم و چهارم شده است. انقلاب صنعتي سوم يعني اقتصاد سبز و اقتصاد زيست پايه. انقلاب صنعتي چهارم يعني اقتصاد مجازي، تمدن تلقيني و هوش مصنوعي و قرن بايوتكنولوژي و تكنوالكترونيك و سوخت‌هاي تجديدپذير به ويژه در بخش اقتصاد هوشمند. اينها المان‌هاي موج چهارم زير اصل دانايي هستند.
اصلا نگارنده‌هاي برنامه هفتم ذهن‌شان موج دوم صنعتي هستند. اين يعني موج صنعت. 50 سال گذشته و امارات را ببينيد. الان وزير هوش مصنوعي دارد. بن سلمان كشور را به سمت اقتصاد سبز برده است. اقتصاد زيست محور و هوش مصنوعي به سرعت با نوآوري تركيب شده‌اند. عربستان روي نوآوري سرمايه‌گذاري كرده است. از نفت در حال عبور است. ثروت و درآمد آرامكو را در حوزه دانش‌بنيان سرمايه‌گذاري كرده است. با موج دوم صنعتي نمي‌توانيد با اينها رقابت كنيد. موج سوم موج دوم را له مي‌كند. شبيه اين است كه بخواهيد با يك گوشي نوكيا مثلا ‌براي 20 سال پيش با گوشي آيفون 14 رقابت كنيد. شما با آن نوكيا نمي‌توانيد واتس‌اپ روي گوشي نصب كنيد. نمي‌توانيد زبان كسي را بفهميد كه آيفون دارد، چون كسي كه آيفون دارد مثلا ممكن است مبادله دانش يا توليد ثروت و مبادله اطلاعات كند. در حالي كه كسي كه نوكيا دارد تازه دارد پيامك زدن را ياد مي‌گيرد. موج سوم يعني انقلاب صنعتي سوم و چهارم ثروت‌آفرين است. موج دوم گذشته است. مثالي مي‌زنم. ‌ارزش دارايي شركتي كه چت جي‌پي‌تي را ارايه كرده، در سال 2015، 14 ميليارد دلار بود، الان 30 ميليارد دلار است . ارزش بازاري فولاد ايران 10 ميليارد دلار است. آن شركت 120 تا كارمند دارد و سه برابر فولاد مباركه ما ارزش بازار دارد و ظرف 6 سال اين را به دست آورده است. در اقتصاد شومپيتري به اين مي‌گويند تخريب خلاق، يعني موج دوم همه‌شان آمده‌اند در موج سوم و ما همچنان تفكر موج دومي داريم. آن هم موج دومي نازل نه موج دومي كامل. بحث بعدي اين است كه اصلاحات بنيادين نظام بازتوزيع ثروت مغفول مانده است. مگر نمي‌خواهيم ضريب جيني كاهش يابد بدون اصلاح نظام يارانه و بانكي و نظام مالياتي با هدف بازتوزيع ثروت مگر مي‌شود ضريب جيني را به 0.35 برسانيم؟ مدل تكاملي گذار از اقتصاد نفت هم در اين برنامه ديده نشده است. الزامات نهادي براي رشد 8 درصدي مثل تقويت حقوق مالكيت فكري و خود مالكيت و بهبود محيط اقتصاد كلان و تقويت اقتصاد ملي ديده نشده است. اينها به معناي فاجعه است. بدون درك تحولات شتابان اقتصاد دانايي محور، بدون اتكا به اقتصاد دانش‌بنيان كه در سياست‌هاي كلي هم آمده، مثل اقتصاد مقاومتي با تفكر موج دوم نمي‌توانيم با امارات رقابت كنيم. امارات چه كار كرده؟ موسسه نوآوري ايجاد كرده بهترين مغزهاي دنيا را در اينجا جذب كرده است. روي موضوع كوانتوم و اقتصاد زيستي و اقتصاد هوشمند دارند، كار مي‌كنند.
‌ما درآمد داشته‌ايم و نفت هم در مقاطع زماني به راحتي فروخته‌ايم. كجا مشكل داشتيم؟
در كشورمان روي آينده كار نمي‌كنيم، چون دركي از آينده نداريم و آينده‌پژوهي نداريم و در نگارش هم يا بايد خودمان درك درستي از آينده داشته باشيم يا اينكه بايد اسناد را آدم‌هايي بنويسند كه اتاق فكرهايي دارند كه معماري آينده مي‌كنند و صد ساله فكر مي‌كنند يا معماري آينده بايد بكنيم يا آينده‌پژوهشي. ما اين را نداريم. ما تفكرمان موج دومي است. هر آنچه انسان و كشور را پيش مي‌برد، نگرش و تفكر است. با تفكر موج دومي نمي‌توانيم از اين دهه 1400 رقابت كنيم. در اين لايحه، اقتصاد دانش‌بنيان و اصلاحات بنيادين نظام بازتوزيع ثروت هيچ كدام ديده نشده است، روح حاكم بر لايحه اين است نه اينكه بتوان اينها را در يك فصل آورد. همچنان نگاه‌ها كمي است همين الان در دانشگاه‌ها مثلا تعداد مقالات بالا برده مي‌شود. صادرات هاي‌تك ايران 150 ميليون دلار است. اين فاجعه است. مي‌دانيد صادرات‌ هاي‌تك مالزي چقدر است؟ 60 ميليارد دلار. فقط ترانسفر يك بازيكن در عربستان 500 ميليون دلار است. تحقيق و توسعه ايران نسبت به توليد ناخالص داخلي به قدرت برابري خريد 600 ميليون دلار است. اين عدد براي تايوان 50 ميليارد دلار است. عددها با هم نمي‌خواند. شما بدون تحقيق و توسعه و هزينه كردن براي آن نمي‌توانيد كشور را دانش‌بنيان كنيد. عربستان فهميده كه بايد اقتصادش را دانش‌بنيان كند و هم هزينه مي‌كند و هم اتاق‌هاي فكر جهان را به عربستان آورده است.
‌ما الان خودمان به عنوان يك كشور مشكلاتي داريم كه از حالت نرمال ما را خارج كرده است. سال‌هاست كه شديدترين تحريم‌ها را داريم. يك آقايي به نام ترامپ وجود داشته كه آثار آن را الان مي‌بينيم. ما بايد اين مسائل را يك مقدار نگاه كنيم. برنامه‌نويسي براي يك اقتصاد نرمال است.
من حرف شما را قبول دارم. اما حرفم با مقامات ارشد كشور است. آيا مي‌خواهيم با رقيبان منطقه‌اي رقابت كنيم يا نه؟آيا مي‌خواهيم اين شكاف تمدني ميان خودمان با كشورهاي ديگر را كم كنيم؟ آيا مي‌خواهيم مردم ما از تحولات كشورهاي منطقه حيرت‌زده شوند يا نه؟ آيا به دنبال اين هستيم كه رفاه مردم ايران بيشتر شود يا نه؟ من در مقايسه با كشورهاي منطقه مي‌گويم. يعني امارات، عربستان و تركيه مي‌گويم. اگر مي‌خواهيم فاصله تمدني‌مان بيشتر نشود، بايد اقتصاد را اولويت قرار دهيم. اگر مي‌خواهيم اقتصاد اولويت باشد بايد تفكر اقتصادمحور داشته باشيم. براي اين هدف بايد موج سومي فكر كنيم، چون عمر موج دوم تمام شده است. براي اينكه موج سومي شويم هم يا بايد خودمان انديشه‌هاي نوين را داشته باشيم يا از بيرون كمك بگيريم. نگاه برنامه‌هاي توسعه‌اي و اقدامات و روح حاكم بر اينها بايد دانش‌بنيان اقتصادي باشد. روح حاكم در اين برنامه موج دومي است. عمر موج دوم 50 سال است كه تمام شده است. سنگاپور يك‌سوم جزيره قشم است. من سنگاپور را خوب مي‌شناسم، چون 20 سال پيش مشاور مناطق آزاد بودم. مي‌دانيد توليد ناخالص داخلي اين كشور به قدرت برابري خريد 700 ميليارد دلار است؟ مي‌دانيد درآمد سرانه 106 هزار دلاري دارند. ما 15 هزار دلار هستيم. توليد ناخالص داخلي جاري سنگاپور 400 ميليارد دلار است و ما 350 ميليارد دلار هستيم! چون اينها اقتصادشان را روي فسادزدايي و شايسته‌سالاري و نوآوري و دانش‌بنيان ايجاد كرده‌اند.
چرا مي‌گويم شتاب؟ چون دهه 1400 تحولاتش معادل 500 سال گذشته است. به يك‌باره شركت‌ها از ارزش بازاري صفر به 30 ميليارد دلار مي‌رسند. همين مثالي كه زدم. اينها ظرف 6-5 سال به اين رقم‌ها مي‌رسند. شركت‌ها و استارت‌آپ‌ها شتاب گرفته‌اند. دانش ثروت نجومي و ثروت افسانه‌اي توليد مي‌كند. مثل صنعت نيست. الان در فهرست شركت‌هاي جهان كه نگاه كنيد 20 سال پيش شركت‌هايي مانند تويوتا و شركت‌هاي نفتي اول دنيا بودند و الان اپل و آمازون و آلفابت اول دنيا هستند. شركت‌هاي دانش‌بنيان به اول دنيا تبديل شده‌اند. با يك رشد نجومي ما با تفكر موج دومي از منطقه عقب‌تر خواهيم ماند.
‌در اين راستا راهكار چيست؟
تمام تلاش من اين بود كه با مقامات و مسوولان صحبت كنم كه با تفكر موج دومي نمي‌توان ابرچالش‌ها را حل و از فرصت‌ها بهره‌برداري حداكثري كرد و نمي‌توان با رقباي منطقه‌اي وارد رقابت سالم شد.
همچنان اين نگاه در برنامه هفتم كمي است. ما هيچ‌گاه كيفيت را نفهميده‌ايم. تعداد مقالات و تعداد دانشگاه براي‌مان مهم است. هيچ‌گاه به ارزش مقاله و آدم‌ها نگاه نمي‌كنيم. جهان ما دنياي كميت است و دانش دنياي كيفيت است. اينها را نمي‌فهميم، چون هنوز وارد دنياي موج سومي نشده‌ايم. منظورم تدوين‌كنندگان و برنامه‌ريزان كشور است.