فرصتي كه شتابان از دست مي‌رود

حكمراني يا «Governance» امروزه در روند جهاني شدن از جمله موضوعات و امور جهاني شده محسوب مي‌شود. به بيان ديگر در غياب يك حكمراني خوب و كارآمد (با همه مختصات آن) نمي‌توان انتظار تحقق يك سياست خارجي موفق را داشت.سياست خارجي در امتداد سياست داخلي است. سياست خارجي هنگامي مي‌تواند با توفيق همراه باشد كه اجماع ملي را به همراه خود داشته باشد. اجماع ملي امري توافقي است كه حكومت بايد به الزامات شكل‌گيري آن توجه داشته باشد. اجماع ملي دستوري و از بالا به پايين به دست نخواهد آمد. اين اجماع نيازمند توافق بر سر مسائلي است كه عبارتند از: 
اول؛  تماميت ارضي كشور، وحدت ارضي و وحدت ملي (وحدت ملي با تك‌صدايي حاصل نخواهد شد). 
دوم؛  حاكميت ملي و استقلال تصميم‌گيري، سياستگذاري و اجرا بر مبناي اراده ملي و خواست همه ايرانيان (بايد در نظر داشت كه در جهان امروز مفهوم استقلال، جداسازي يا انزواطلبي نيست و اين نگاه به استقلال اساسا ديگر ممكن نيست) دنيا، دنياي تبادل و تعامل است و بدون تبادل و تعامل با دنيا، رشد اقتصادي و توليد و رونق اقتصادي و رفاه شهروندان و در يك كلام توسعه كشورها ممكن نيست.
سوم؛  توسعه ملي و رفاه عمومي، بهبود معيشت اقشار و طبقات و به عبارتي همه شهروندان ايران، كاهش هزينه‌هاي اداره كشور و افزايش درآمد و سرمايه ملي و توسعه اقتصادي، بدون شك منوط به سياست خارجي توسعه‌گرا، صلح‌طلبانه و امنيت‌ساز است.


چهارم؛  افزايش امنيت كشور و رفع تهديدات مزمن، افزايش اعتبار و موقعيت كشور در صحنه جهاني و همزمان شهروندان در داخل و خارج كشور نيز از جمله مسائلي است كه براي تحقق اجماع ملي بايد روي آن توافق صورت گيرد.
پنجم؛ صلح و ثبات داخلي، منطقه پيراموني ما و جهان نيز از جمله مسائلي است كه بايد بر سر آن اجماع ملي شكل بگيرد. بديهي است سياست‌هاي برتري‌طلبانه، بي‌ثبات‌ساز يا منجر به تشنج و جنگ، اجماع ملي را مخدوش خواهد كرد. 
ششم؛  در حال حاضر در كشور امكان اجماع ملي حول سياست خارجي به نظر دشوار مي‌رسد. (چراكه بنا به دلايل متعدد سياست خارجي امري توافقي محسوب نمي‌شود). 
به واقع اگر حاكميت به اين جمع‌بندي رسيده كه سياست خارجي و تحريم‌ها با اقتصاد و معيشت مردم ارتباط دارد اين ضرورت هم بايد احساس شود كه احياي برجام به عنوان ظرفيتي در اختيار ايران فرصتي است كه اگر از دست برود، مخاطرات جدي را پيش روي ايران قرار مي‌دهد.  تنها در سايه يك سياست خارجي متوازن است كه مي‌توان اين اجماع را شكست. اتكا به راي چين و روسيه و اين نگاه به شرق كه اساسا نفي رويكرد نه شرقي و نه غربي است، باعث شده اين دو كشور بتوانند با كارت ايران هر طور و در هر زمان كه بخواهند، بازي كنند. چه بسا رفتار اين دو كشور در ارتباط به موضوع جزاير سه‌گانه بار ديگر اين واقعيت را به روشني عيان كرد. در حالي كه با رويكرد نه شرقي و نه غربي مي‌توان در چارچوب منافع ملي كشور با همه طرف‌هاي برجام و به خصوص طرف اصلي آن وارد مذاكره شد.  مذاكره بر سر منافع ملي و حصول يك توافق برد-برد مي‌تواند از مداخلات اسراييل نيز در اين زمينه جلوگيري كند. او كه دنبال آماده كردن مقدمات لازم براي فعال كردن مكانيسم ماشه و در چنين شرايطي بيشتر زمين بازي را به نفع اسراييل تغيير خواهد داد. هنوز هم براي احياي برجام فرصت وجود دارد. ظرفيتي كه به گمان من در اين شرايط نااميدي جامعه و تشديد شكاف‌هاي دولت-ملت، اجماع ملي روي آن وجود دارد. حرف آخر اينكه چه در قالب برجام و چه توافق موقت اگر مذاكرات به نتيجه نرسد و پرونده ايران بار ديگر به شوراي امنيت ارجاع شود، ديگر با يك برجام و دو برجام و چند برجام هم نمي‌توان از اين مهلكه جان سالم به در برد. آيا گذشت دو سال از يكدستي حاكميت و آزمودن همه راه‌هاي غير از برجام براي حل مناقشه هسته‌اي ايران و به نتيجه نرسيدن هيچ يك از آنها، حجت و دليل كافي براي استفاده از ظرفيت برجام در زمان باقيمانده نيست؟