صاحب منطق ظفرمند «دو داریوش» در جبهه اصلاحات!

عمادالدین باقی تحلیلی درباره قتل فجیع داریوش مهرجویی از خود بیرون داد که هم بوی «ساده‌لوحی» ساده‌لوحان مشهور تاریخ معاصر ایران را می‌دهد و آشکارا عدول از الفبای منطق است و هم متأسفانه بوی «خیانت».
او با تمثیل قتل مهرجویی با برخی قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰ می‌خواسته متهم این قتل را هم به همان متهمان قتل‌های زنجیره‌ای بچسباند. با آنکه تمثیل از ضعیف‌ترین انواع استدلال است، اما این همانندانگاری آقای باقی حتی به‌قدر کفایت، شاخصه‌های تمثیل را ندارد. ایشان نوشته «با تداعی قتل دو داریوش و همسران‌شان به یک شیوه، درپی القای چه پیامی هستند؟» با این منطق اگر نام مهرجویی کوروش بود، احتمالاً دیگر چیزی برای آقای باقی، باقی نمی‌ماند که بتواند «تحلیل» ارائه دهد. واقعاً «دو داریوش»؟! چیز دیگری پیدا نکردید؟! یا گمان می‌کنید، چون قاتلان در روش‌های خود تنوع کافی نداده‌اند و همچنان از چاقو و اسلحه گرم و این‌گونه وسایل استفاده می‌کنند و چاقو را هم وارد بدن مقتولان می‌کنند، تشابه کافی برای تحلیل‌های شما فراهم شده است؟!
گاهی گفته می‌شود سقوط جایگاه اندیشه و فکر و منطق در میان اصلاح‌طلبان، تأثیر روانی ناکامی آنان در متوجه‌ساختن افکارعمومی به خود و نتیجه از دست‌دادن پایگاه اجتماعی ایشان است؛ درست مانند بی‌بی‌سی فارسی که سال‌ها مورد توجه اهالی رسانه‌ها بود، اما وقتی در رقابت با اینترنشنال که سراپا هجو و کینه‌ورزی و عقده‌گشایی و دروغ‌پردازی محض بود، کم آورد، خود را تا حد همان شبکه «سعودی، سپس صهیونیستی» به داخل چاه انداخت و همچنان درحال سقوط است. اتفاقاً این منطق شکوفا و محکم آقای باقی با استقبال بی‌بی‌سی هم مواجه شده است!
آن حقوق‌دانان و سیاسیون و منطقیون اطراف آقای باقی و نیز امثال آقای عباس عبدی را دعوت می‌کنیم چند یادداشت درباره این «دو داریوش» بنویسند. نمی‌شود مردم را احمق فرض کرد و از پیامد‌های سقوط در جایگاه اجتماعی مصون ماند. به‌ویژه از بستگان درجه یک ایشان و علی‌الخصوص از آقای عبدی که کوچک‌ترین رد بی‌منطقی در نظام را روی هوا می‌زند، دعوت می‌کنیم این استدلال «دو داریوش» و «دو زن‌وشوهر» آقای باقی را چندی میان خود در یکی از کافه‌های روشنفکری شهر به خرج روزنامه جوان به بحث بگذارند با صرف انواع قهوه و شیرینی. باید از دل این منطق چیزی دربیاید وگرنه تا ابد دل ما چرکین و ذهن ما ناتوان از فهم باقی‌مانده اظهارلحیه‌های آقایان می‌ماند.


اما چرا خیانت؟! اولاً آقای باقی به نهاد‌های ذی‌ربط توصیه کرده «افراد و نهاد‌های مورد اعتماد جامعه را در روند تحقیق مشارکت دهند تا راه را برای پذیرش نتایج تحقیق و جلوگیری از پیچیده و شبهه‌ناک شدن پرونده که خواست قاتلان تبهکار است، بگشایند». این یک خیانت آشکار از طرف کسی است که خود را یک آدم مدرن و مدنی و صاحب فهم قانون و الزامات زندگی غیربدوی و شهری می‌داند. معنی حرف آقای باقی این است که قوه قضائیه و پلیس و احتمالاً دستگاه‌های امنیتی همه بروند کنار و کار را بسپارند به دست ایشان به عنوان یک فرد مورد اعتماد جامعه و صاحب منطق ظفرمند «دو داریوش» یا به دست نهاد‌های دیگری که معلوم نیست کدام‌اند و به‌چه‌کاری و با چه ترتیباتی! ثانیاً آقای باقی با این پیشنهاد بی‌آنکه جز خواندن خبر ماجرا چیزی بیشتر از آن بداند، ناخودآگاه (یا آگاهانه؟!) پیشاپیش نتیجه گرفته که متهمان و قاتلان و انگیزه‌های‌شان و همه جیک‌وپوک‌شان را می‌داند! بدون اتهام به آقای باقی فقط از جهت تمثیل، این فقط از همدستان قاتلان برمی‌آید که معمولاً با پروپاگاندا به کمک باند خود می‌آیند! درهرحال هرچه درباره این پیشنهاد بگوییم از طنز و ساده‌لوحی و البته خیانت آن که پیام تضعیف قوای قضایی و امنیتی کشور را دارد، کم می‌کند. اتفاقاً باز از امثال آقای عبدی به‌عنوان جامعه‌شناسی که کراراً به حفظ جایگاه نهاد‌های رسمی قضایی و پلیس و ارتقای آن‌ها در نوشته‌هایش اهمیت می‌دهد، باید تقاضا کرد که اگر آقای باقی از سر فروتنی یا فراموشی آن نهاد‌های مورد اعتماد را معرفی نکرده است، ایشان معرفی کند.
فقط می‌توان تصور یا تخیل کرد که اگر متهمان را به دست آقای باقی بدهند، چه پیش می‌آید؛ احتمالاً ابتدا از آنان می‌پرسد ناجوانمردان! چرا این‌قدر جست‌و‌جو کردید و یک «داریوش» دیگر پیدا کردید؟! و چرا این داریوش را مثل آن داریوش همراه با زنش به قتل رساندید؟! و چرا چاقو‌ها را مثل همان قتل‌ها در بدن مقتولان فرو کردید؟! حالا این شما و این قاتلان که به آقای باقی خیره می‌مانند!