روزنامه شرق
1395/11/21
علت مرگ ايست قلبي بود نه خفگي
محمد هاشمی، برادر مرحوم آيتالله اکبر هاشمیرفسنجانی، در گفتوگوی مفصلی که با لیلا چرمچیان و علیرضا قربانی، خبرنگاران ایسنا انجام داده، درباره خصوصيات اخلاقی، نحوه زندگي و مرگ آیتالله و نيز انتقال به بیمارستان تا دفن او توضیحاتی داده است. گزیده اين گفتوگو را در پی میخوانید.این عکس (که در آن چهره آیتالله کبود به نظر میرسد)، دستکاری شده است. من نخستین کسی بودم که در بیمارستان بالای سرشان رفتم. ایشان همان شرایطی که به لحاظ ظاهری در بیمارستان داشتند، همان شرایط را زمانی که در آرامگاه ابدی قرارشان دادیم و خود من رویشان را کنار زدم، داشتند و اثری از زخم دیده نمیشد.
حتی روی مانیتور هم وقتی حرکت شوک داده میشد، علائمی ظاهر میشد که به نظر میآمد علائم حیات باشد، اما وقتی سؤال میکردیم، میگفتند این تأثیر عملیات شوک است و قلب هنوز خودش به کار نیفتاده است. در بیمارستان یک بار علائم حیاتی از 60 تا 70 به 90 رسید که پزشکان این موضوع را به من اطلاع دادند و این اتفاق همان زمانی افتاد که شما به من زنگ زدید و حال ایشان را پرسیدید. در همان زمان هم مرتب من با همسر و خانوادهام در تماس بودم که به شما هم گفتم حال ایشان رو به بهبودی است؛ اما بعد از آن تماس وقتی از یکی، دو نفر از پزشکان پرسیدیم، گفتند آن علائم حیاتی تنها مربوط به شوک میشده است و خود قلب به کار نیفتاده است.
علت مرگ (آیتالله) خفگی نبود. من وقتی علت را پرسیدم، گفتند ایست قلبی بوده است، اما زمانی این اتفاق افتاد که ایشان در استخر بودند. محافظین هیچوقت (در استخر) نبودند.
(آیتالله) مشکل قلبی نداشتند. فقط یکبار در سال ۱۳۷۹ یعنی حدود ۱۷ سال قبل، آنژیوگرافی کردند و قلب ایشان مشکلی نداشت. اخیرا هم پزشکی ایرانی که ساکن آمریکا بود و اگر اشتباه نکنم دکتر شفیعی نام داشت، دستگاهی شبیه آنژیوسیتی آورده بود و از آنجا که توسط دختر حاجآقا، یعنی فاطمه خانم به ایران دعوت شده بود؛ آیتالله را هم چکاپ کرد و گفت ایشان مشکل عروق ندارند که البته موضوع مشکل قلبی یک بحث است و مشکل عروقی بحثی دیگر، اما آنطور که دکتر شفیعی میگفت، آیتالله شرایط مساعدی داشته است.
بیمارستان مجوز تدفین را به عنوان ایست قلبی صادر کرد و وقتی قضیه در بیمارستان شهدا تمام شد؛ چون این بیمارستان نزدیک میدان تجریش بود و آنجا هم محله شلوغی است، تصمیم گرفتیم پیکر آیتالله را به بیمارستان قلب جماران منتقل کنیم. البته صدور گواهی فوت و تدفین و سایر تشریفات در همان بیمارستان شهدای تجریش انجام شد، اما کار غسل و کفنکردن آیتالله همان شب و در حسینیه جماران صورت گرفت و پیکر ایشان ۳۵ تا ۳۶ ساعت در حسینیه بود.
خانواده درخواستی برای (کالبدشکافی) نداده بود. اینکه آن روز تیم پزشکی همراهشان نبوده، حرف درستی نیست. ایشان هیچ وقت تیم پزشکی نداشت، مخصوصا که در فاصله دفتر کار تا خانه، پزشکی ایشان را همراهی نمیکرد.
ایشان ادواری چکاپ میکردند و برای این کار به همان بیمارستان قلب جماران سر میزدند و حدود هر شش ماه تا یک سال، یک بار این کار را میکردند. به طور کلی همه فاکتورهای سلامتشان خوب بود. تنها دیابت داشتند که پیش از این با یکی، دو قرص آن را کنترل میکردند، اما دو، سه ماه آخر، مصرف انسولین به ایشان تجویز شده بود.
در وصیتنامه محل تدفین تعیین نشده است و تنها آقا محسن را وصی خود قرار داده بودند. زمانی که بحث تدفین در قم هم مطرح بود، برخی مراجع پیغام دادند که تهران برای ایشان مناسبتر است؛ چراکه آیتالله هاشمی فقط یک روحانی نبود، بلکه شخصیتی سیاسی هم به شمار میآمد و به همین دلیل ممکن است وقتی نمایندگانی از کشورهای خارجی میآیند و میخواهند ادای احترامی به مزار ایشان کنند، در حرم حضرت معصومه (س) این کار با مشکلاتی همراه شود و انجام نشود؛ بنابراین در تهران، فضا از این نظر مناسبتر به نظر میرسد که در نهایت این موضوع مطرح شد و تصمیم نهایی نیز با آقا محسن بود که وصی آیتالله بودند و ایشان هم بعد از مشورت با خانواده و همسر حاجآقا، تهران را پذیرفتند.
وصیت مفصلی نیست. یک برگه است که مواردی دیگر هم جدای از آنچه محسن آقا قرائت کردند در آن موجود است که ممکن است بخواهند آن را منتشر کنند یا منتشر نکنند. من از این موضوع اطلاعی ندارم. آن شب که به دنبال وصیتنامه ایشان میگشتند، تنها یک برگ وصیتنامه پیدا کردند که تاریخش نیز برای همان سال ۷۹ است که میخواستند آنژیوگرافی کنند و ظاهرا در پایان آن نیز گفتهاند که اگر اجل مهلت دهد، این وصیتنامه را تکمیل میکنم، اما ما تکمیلشده آن را ندیدیم. این وصیتنامه فعلی هم در یک برگه «A4» و به صورت دستنویس است. ممکن است وصیتنامهای نوشته باشند و جایی میان کتابها گذاشته باشند که ما هنوز فرصت نکردهایم تمامی کتابها را بگردیم. کتابها چون وسایل شخصی آیتالله است به خانه آورده میشود.
آنطور نبوده است که اسناد خاصی جابهجا شود. اسناد مجمع دو دسته است؛ یکسری اسناد اداری است که مربوط به جلسات و روال کار اداری مجمع است و یکسری اسناد هم شخصی است و مربوط به گفتهها و خاطرات و مسائل شخصی آیتالله هاشمی میشود که به مجمع ارتباطی ندارد. این دو دسته از هم تفکیک شدهاند. اسناد مجمع، در مجمع میمانند و اسناد شخصی هم به خانواده تحویل داده میشود.
آیتالله در مجمع، یک اتاق ملاقات، یک دفتر کار و یک اتاق استراحت داشتند که وقتی ایشان از دفترشان در طبقه بالا به پایین میآمدند تا حتی برای یک ساعت، ملاقاتی داشته باشند، محافظان، دفتر ایشان را در طبقه بالا پلمب میکردند و روز یکشنبه هم که از مجمع خارج شدند، دفترشان بسته بود و الان هم این دفتر بسته است. این یک بحث حفاظتی است و بقیه دفاتر مجمع، مثل دفتر من یا منشی یا محل ملاقات که در آنها بحث حفاظتی وجود نداشته است، همچنان دایر هستند.
آنچه مربوط به پلمب دفاتر مشاوران ایشان میشود در مرکز تحقیقات استراتژیک انجام شد که یک طبقه از این مرکز در اختیار مشاورین حاجآقا و پسرشان آقا یاسر بوده است که آن طبقه بعد از رحلت آقای هاشمی از سوی مدیریت مرکز پلمب شده و بعد نیز اعلام کردند که باز میکنیم تا بیایید و هر آنچه میخواهید، ببرید. بحث پلمب دفاتر را بیهوده بزرگ کردند. مشکلی در میان نبود. مسئول تیم حفاظت ایشان در مجمع هرگاه آیتالله از در دفترشان خارج میشدند، برچسب پلمب روی در دفتر میچسباندند و حتی فراتر از آن با سیم و قلع در را مهروموم میکردند.
هیچوقت گله نمیکردند. حاجآقا کوه صبر بود. صبر میکرد و از کسی شکایتی نمیکرد. ایشان به خاطر محکومیت فائزه و مهدی نمیآمد معرکهگیری کند و تشنج در جامعه ایجاد کند و گلهای به آن معنا مطرح نمیکرد.
ایشان خیلی دنبال ساختار نظامهای مختلف سیاسی بودند که ببینند چگونه هستند و این موضوع حتی به پیش از انقلاب هم بازمیگردد. من در دوران پیش از انقلاب در آمریکا بودم که ایشان یکبار آمدند و ۱۶روزی ميهمان من بودند. من ایشان را به جاهای مختلفی بردم اما علاقه ایشان به موزه و اینطور چیزها نبود، بلکه بیشتر به دنبال پیشرفتهای صنعتی و تکنولوژیک و نحوه اداره حکومت، قانون اساسی و ساختار نظام سیاسی بودند. ایشان درباره این نوع مسائل تحقیق میدانی میکرد و گویا در ذهنشان این موضوع وجود داشت که یک نظام حکومتی کارآمد و مردمی چگونه باید باشد. آیتالله در دوهفتهای که در آمریکا بود از من که ۱۰ سال در آمریکا بودم راجع به این مسائل مطلب بیشتری به دست آورد و بسیار پیگر تحقیق درباره این نوع مسائل بود.
موضع حاجآقا نسبت به امام(ره) و خانواده ایشان و حاجحسنآقا که میراث امام(ره) هستند بر مبنای یک ارادت و تعصب ویژه بود. ایشان انقلاب را متعلق به امام(ره) میدانست و از زحماتی که امام(ره) برای انقلاب کشیده بودند بیشتر از هر کسی آگاه بود و نقش امام(ره) را در انقلاب بسیار تعیینکننده میدانست. حال اینکه وقتی نسبت به امام یا نواده امام(ره) ناسپاسی میشد، ایشان را رنج میداد و در ماجرای عدم احراز صلاحیت حاجحسنآقا هم همین موضوع بود و ایشان میگفت حاجحسن میراث امام(ره) است و واجد همه نوع صلاحیت اخلاقی، علمی، فقهی و سیاسی و معیارهای حوزوی است.
در محافل خصوصی و خانوادگی این بحثها هیچگاه مطرح نمیشد اما در محافل دوستانه که جمعی برای دیدار میآمدند، بعضا اینگونه مسائل مطرح میشد، از جمله بحث سیاست تعدیل اقتصادی که عدهای نسبت به آن انتقاد داشتند اما حاجآقا برای این عملکرد، توجیه داشتند و در جاهایی نیز میپذیرفتند که به دلیل اینکه همه شرایط برای ایشان فراهم نبود، نتوانستهاند نتیجه کاملی به دست آورند و اهداف را کاملا محقق کنند. بههرحال ایشان اینگونه نبود که خود را معصوم بداند و بگوید مشکلی در کارش وجود نداشته است. اما در محافل خصوصی معمولا هیچکس دنبال بحثهای اینچنینی نبود چون صرفا فرصتی برای دیدوبازدید فراهم شده بود و خانواده در کنار هم قرار گرفته بودند اما در سایر موارد که این بحثها مطرح میشد، اگر نتوانسته بود برنامهای را محقق کند، این موضوع را میپذیرفت.
من مدیران صداوسیما را مقصر نمیدانم که کملطفی کردند. آنها مأمور بودند و معذور. در واقعیت هم همین است. اینکه بعد از درگذشت آیتالله چندروزی با محتوای بیشتر نسبت به شخصیت ایشان عمل کردند، به دلیل همان بود که به آنها گفته بودند که این کار را انجام دهید و آنها هم وارد صحنه شدند و انجام دادند و اکنون نیز موضوع به حاشیه رفته است و آنها هم بهتدریج فتیله را پایین کشیدند. وجود این نوع موارد در رسانه ملی بنا بر تصمیم مدیریت آن رسانه نیست و مدیر در آنجا فقط مجری است.
وقتی ما به ایشان میگفتیم چرا نسبت به جریانهای مردمی که خواهان بازگشت شما به نماز جمعه هستند و از شما دعوت میکنند به نماز جمعه بروید، عکسالعملی نشان نمیدهید، میگفتند من برای جایگاه نماز جمعه حرمت قائل هستم و معتقدم نباید این حرمت شکسته شود، چرا که نماز جمعه متعلق به نظام است. همین نگاه ایشان به جایگاه نماز جمعه نشان میداد که آیتالله تا چه اندازه به حفظ نظام علاقهمند است.
من گزارشی را هفته پیش دیدم که منبعش یک نشریه خارجی بود و گفته بود هاشمی از «مُلاهای ثروتمند» بوده است و اقلامی را هم به عنوان ثروت ایشان ذکر کرده بود که یکی از آنها پسته رفسنجان بود. در آن گزارش آمده بود که ایشان سالی ۷۴۰ میلیون دلار از پسته رفسنجان درآمد دارد که توسط پسرعمویش اداره میشود، درحالیکه داستان پسته رفسنجان چیز دیگری است. آنجا ۲۰۰ هزار هکتار زمین پسته وجود دارد و کل خانواده ما صد هکتار آن را در اختیار دارد. حالا شما ببینید نسبت سهم ما از درآمد پسته چقدر است که البته این درآمد، درآمد کل خاندان هاشمی است، نه شخص آیتالله هاشمی. ما آنجا یک ملک مورثی داریم و جایش هم مشخص است؛ حالا آنها آمدهاند و تمام درآمد پسته رفسنجان را به نام هاشمی گذاشتند. درباره پسرعمویم هم باید بگویم شرکت تعاونی تولیدکنندگان پسته رفسنجان ۶۵ هزار عضو دارد که از میان آنها مدیرعاملش، پسرعموی ماست. آنها اینگونه مسائل را عوض میکنند و ادعاهای دروغ را به آیتالله هاشمی نسبت میدهند.
آیتالله هاشمی مقداری زمین در قم داشتند و پاساژی هم در تهران ساخته بودند و درآمدهایی در کنار آن داشتند که با مجموع آنها هزار خانواده زندانیان سیاسی را تحت سرپرستی قرار داده بودند.
یک عده ناآگاه هستند و عدهای قصد دارند با انتشار این مطالب تفرقه و نفاق در جامعه به وجود آورند و تشنج ایجاد کنند. عدهای مدام به دنبال این هستند که آرامش در جامعه نباشد و تفرقه و بداخلاقی به وجود آید و عدهای هم جاهل هستند و برخی نیز از جایی تغذیه میشوند. واقعیتِ درگذشت ایشان همان است که گفته شد. ایشان ترور نشده، در ۸۲سالگی به استخر رفتهاند و پزشکان هم میگویند در هوای آلوده نباید به استخر رفت و این یک فاکتور پزشکی است اما ایشان رفتهاند و ایست قلبی کردهاند. بسیاری از دوستانم را میشناسم که ایست قلبی به صورت یکباره برایشان اتفاق افتاده است و این موضوع، خاصِ آقای هاشمی نبود. در وقوع ایست قلبی هیچ شکی نداریم؛ اما دقیقا نمیدانیم این اتفاق چه ساعتی رخ داده است. پزشکان میگویند تنها تا هشت دقیقه پس از ایست قلبی میتوان به آن رسیدگی کرد. معلوم میشود از زمانی که این اتفاق افتاده تا زمانی که به بیمارستان رسیدهاند بیش از هشت دقیقه طول کشیده است. بههرحال، ما ضربالمثلی داریم که میگوید درِ دروازه را میتوان بست اما درِ دهان مردم را نه.
سایر اخبار این روزنامه
چرا انقلاب ناگزير بود
هدف انقلاب را گم نکنیم
علت مرگ ايست قلبي بود نه خفگي
شهردار ارتباط را قطع كرد
مبارزه با فساد سیاسی و جناحی نیست
طرح ترامپ عليه سپاه
اطلاعاتی از ۲۵۶ برج تهران نداريم
«آشتی ملی» یعنی زندهکردن شعار همه با هم
«فيگور» هم نتوانستيم بگيريم
اعتراض و انصراف بیسابقه در فجر 35
پازل توطئه عليه ايران
ناآشناپنداری و مدیران فرسوده دولتی