همدردي بدونِ خرج؟

با دماغي پرباد و نگاهي خشم‌آلود، طوري از كنارم رد شد كه جاي كمترين ترديدي باقي نگذارد كه از دستم حسابي دلخور است.
با اين حال، ژستِ بي‌اعتنايي خود را تاب نياورد و رويش را برگرداند و چنان نگاهي به رويم انداخت كه گويي عزراييل براي قبض روح كسي ماموريت يافته است! بعد ناگهان غضبناك غرش كرد كه: 
- تو آبرو برا آدم نمي‌ذاري!
= چطور مگه؟


- رفتي تو صفحه آخرِ روزنامه اعتماد، هر چي بهت گفته بودم مو به مو نوشتي!
= من كه اسمي ازت نبردم يا نشوني ازت ندادم كه آبروت پيش كسي رفته باشه!
- خودم كه مي‌دونستم!
= يعني آبروي تو را پيش خودت بردم؟
- نه. اصلا بحثِ آبرو مطرح نيست. حالا آمديم و دوباره بازداشتت كردن و ازت پرسيدن كه كي اون حرفا را زده؟ مي‌خواي سر مرا به باد بدي؟ من به خدا طاقت اين چيزا را ندارم!
= من نه اسم تو را مي‌دونم و نه آدرست را بلدم. حالا چطور مي‌تونم تو را لو بدم؟
- از رو چهره‌نگاري كه مي‌تونن!
= نه بابا! اين روزا ديگه كسي را برا اين حرفا تعقيب نمي‌كنن. اگر بخوان به خاطر اين حرفا برا افراد پرونده تشكيل بدن كه بايد 90 درصد مردم را تحت تعقيب قرار بدن!
- نخير! اين‌طورم كه تو مي‌گي نيس. پس اين همه زنداني سياسي براي چيه؟ راس مي‌گن كه تو خودت را فروختي وگرنه اينجور از اينا دفاع نمي‌كردي!
= خب، اگه اينقدر مي‌ترسي چرا از اين حرفا مي‌زني؟
- من مي‌ترسم؟ ... اصلا اين بحث را ول كن. بگو ببينم تو اين ليلاز را از نزديك مي‌شناسي؟
= بله، چطور مگه؟
- ببين! اينكه رسايي بخواد بره غزه، من مي‌فهمم برا چي. اينكه علي مطهري هم بخواد بره، بازم من مي‌فهمم برا چي. ولي اين ليلاز برا چي اسم نوشته كه اعزامش كنن غزه؟
- لابد همون كاري كه رسايي و مطهري مي‌خوان در غزه بكنن، ليلاز هم مي‌خواد همون كار را بكنه.
= نه، رسايي كه به نظر من مي‌خواد بره اونجا و به گردان‌هاي عزالدين قسام بگه مبادا تحت تاثير بمباران اسراييل قرار بگيرن و بخوان بر سر مبادله اسرا يا آتش‌بس با صهيونيست‌ها مذاكره كنن! خلاصه هر كاري مي‌كنن مذاكره نكنن.
- پس آقاي مطهري برا چي مي‌خواد بره؟ اون كه با مذاكره مشكلي نداره!
= اون هم به نظر من مي‌خواد بره به اعضاي حماس يادآوري كنه كه يه وقتي جنگ و بمباران و كشت و كشتار آنها را از لباس بدن‌نماي مردها غافل نكنه! اين لباس مردها از هر چيزي مهم‌تره!
- ليلاز كه با لباس مردها هم مشكل نداره.
= بله، برا همين مي‌گم كه مي‌خواد بره اونجا چه كار؟ با اين جثه ضعيف و عينك ته استكانيش كه جنگ هم نمي‌تونه بكنه.
- به نظرم در واقع خواسته نوعي ابراز همدلي و همدردي با مردم غزه كرده باشه.
= اين چه جور ابراز همدرديه كه يك قرون خرج برنمي‌داره؟ همين‌طور اسم نوشتن ولي از جات تكون نخوردن كه نشد همدردي! اگه فقط قرار به اسم نوشتن باشه و اعزامي در كار نباشه كه من و تمام فاميلم هم مي‌ريم اسم مي‌نويسيم!
- نمي‌دونم. شايد واقعا مساله ديگري در ميان باشه.
= راستي اون جوكي كه در مورد تراكتور دو روستايي در فضاي مجازي وايرال شده بود، همين ليلاز گفته بود؟
- بله، كار خودش بود.
= آها! حالا فهميدم كه چرا مي‌خواد بره غزه! حتما مي‌خواد از همين جوك‌ها به مردم آواره و تحت بمباران غزه هم تعريف كنه كه غم و غصه‌شون را براي يك لحظه هم كه شده، فراموش كنن. آره همينه. خودشه!
- ولله من چي بگم؟
= تو نمي‌خواد چيزي بگي! فقط نري دوباره اين حرفا را تو روزنامه اعتماد بنويسي و آبروم را ببري! حالا آبرو به درك! مي‌ترسم رسايي و مطهري و ليلاز از فردا دشمنم بشن!