ما و حزب ‌اللهي‌ها

سخنان اخير خانم معصومي‌اصل درباره اينكه كشور «مال» حزب‌اللهي‌هاست، بازتاب زيادي داشت. اين خانم اگرچه عضو شوراي مركزي حزب شريان، از تشكل‌هاي اصولگراست و سابقا معاونت بانوان ستاد محسن رضايي در انتخابات رياست‌جمهوري سال ۱۴۰۰ را داشته و پايش به صدا و سيما باز است و در برنامه‌هاي مختلف حاضر مي‌شود، با اين حال شناخته‌شدگي چنداني ندارد و برنامه‌اي هم كه در آن حرف‌هاي جنجالي زد، مخاطب چنداني نداشت. يعني در يك شرايط عادي، كسي به آن توجه نمي‌كرد. پس چرا اين حرف جدي گرفته و تا اين حد به آن پرداخته شد؟ اگر اهل توهم توطئه و نسبت دادن به دشمنان و بيگانگان نباشيم، پاسخ تلخ در واقعي دانستن آن توسط بخش قابل توجهي از جامعه است.
بعيد است كسي منكر حق ويژه حزب‌اللهي‌ها در كشور باشد. در اينجا حزب‌اللهي به معناي متعارف كلمه مدنظر است. يعني متدينان حامي حكومت و وضع موجود و قائل به نگاه امت‌گرا به جاي ملت‌‌گرا در كشور، وگرنه عده‌اي خود را حزب‌اللهي به معناي ديني و قرآني ديگري مي‌دانند كه شامل اين نقد نمي‌شوند. حال با آن معناي متعارف، وزير و وكيل مجلس، مديران ارشد، قضات، صاحبان نفوذ، اكثرا حزب‌اللهي‌اند. اين به معناي شايستگي يا دلسوزي بيشتر آنها براي كشور و مردم نيست، بلكه اين‌گونه است يا اين‌طور برداشت مي‌شود كه آنها مورد حمايت ويژه حكومتند. روز به روز بر تعداد غيرحزب‌اللهي‌هايي كه جايي براي پيشرفت و زندگي عادي‌شان در كشور نمي‌بينند، افزوده مي‌شود. حزب‌اللهي‌ها اكثريت كشور نيستند، اما آنها حد و حدود سبك زندگي ديگران را تعيين مي‌كنند، براي پيشرفت شغلي شانس بيشتري دارند و معمولا رشد محدود مابقي شهروندان هم مستقيم يا غيرمستقيم، منوط به تاييد يكي از آنهاست. اگر بين يك حزب‌اللهي با يك شهروند عادي دعواي حقوقي شكل بگيرد، آن شهروند عادي به احتمال زياد احساس مي‌كند كه در موضع پايين‌تري قرار دارد و براي احقاق حق، نياز به تلاش و اقبالي بيش از حد معمول دارد. مقام امنيتي و نظامي شدن تنها و تنها از آن حزب‌اللهي‌هاي تمام عيار است، گويي در بقيه اقشار كسي دغدغه امنيت و قدرت سخت كشور را ندارد. اساسا همين كه در اين يادداشت به‌طور ناخودآگاه از دوگانه شهروند عادي و حزب‌اللهي صحبت مي‌شود و عجيب به نظر نمي‌رسد، يعني اين دوگانه در ذهن و ضميرمان نشسته است كه آنها ويژه‌اند و بقيه عادي.
حزب‌اللهي‌ها خود را باني و مالك انقلاب مي‌دانند در حالي كه سهمي بيش از بقيه در انقلاب نداشتند و چه بسا كمتر هم بودند. نظام را از آن خود مي‌دانند و اگر كسي سر شغلي باشد، فيلمي بسازد، طبابتي كند، ورزشي را گزارش كند، هر چه كه باشد، آن را لطف نظامِ خودشان به آن شهروندان مي‌دانند. مثلا فلان مقام مي‌گويد هنرمنداني كه به لطف نظام در صدا و سيما فعاليت مي‌كنند. يعني چه؟ يعني آنها از موضع مالك كشور و نظام اجازه كار كردن به فلان هنرمند را در صدا و سيماي نظام داده‌اند و حالا او بايد قدردان باشد. از اين جالب‌تر هم داريم. برخي‌شان به منافع ملي مي‌گويند منافع ملي نظام. نظام با همان معناي مضيق و محصور به خودشان. پس از مالكيت بر انقلاب و نظام و ساختارهاي حاكميتي و دولت، حالا به فكر شبيه‌سازي جامعه به خودشان هستند و بعد هم هواي تمدن‌سازي با محوريت خودشان و با هزينه كشور را در سر دارند. اين است كه بسياري در فكر مهاجرتند، اما حزب‌اللهي‌ها نه. كجا از اينجا بهتر؟ آنها تجمعات خودشان را دارند و در عوض كمتر مي‌شود نشاني از آنها در كنسرت‌ها و شهربازي‌ها و اماكني از اين قبيل ديد كه رنگين‌كماني از ساير ايرانيان در آنها حاضرند. معمولا در مهماني‌هاي خانوادگي اگر افراد متنوع و با سبك زندگي متفاوت حاضر باشند يا رويه مهماني عوض مي‌شود يا مهمان‌ها جابه‌جا مي‌شوند. در ادارات، خيلي از كارمندها جلوي آنها راحت نيستند. خودشان كاري كرده‌اند كه دوگانه «ما» و «آنها» شكل بگيرد و به نظر مي‌رسد كه بسياري‌شان بدشان هم نمي‌آيد.
جامعه اينها را احساس مي‌كند و وقتي آن را از زبان يكي از همان‌ها به صراحت مي‌شنود، روي هوا مي‌زند كه ديدي گفتم؟ مانند آن دختر جوان حزب‌اللهي ديگر كه در صدا و سيما به بقيه توصيه كرد كه جمع كنند و بروند. آن حرف هم مانند حرف‌هاي اخير خانم معصومي مورد توجه قرار گرفت، چون آن را حرفي در خلأ نمي‌ديدند. البته زماني معادل حزب‌اللهي در ذهن جامعه اين نبود، بلكه متديناني بودند كه حاضر به ايثار بي‌توقع بودند. اما واقعيت اين است كه به مرور، اول فضاي خاص ايثار تا حدي انحصاري شد و سپس از آن پشتوانه‌اي براي برتري‌جويي ساخته شد. نتيجه آنكه آنها امروز از بقيه برابرترند و از ديگران مي‌خواهند يا حامي يا ساكت يا مهاجر بسازند.


صريح‌تر بگويم. انتخاب يكي از دو گزينه «ايران براي همه ايرانيان» يا «ايران براي حزب‌اللهي‌ها»، مساله اول كشور است. آيا وقتي مسوولان از مردم و ملت ايران سخن مي‌گويند، منظورشان آحاد شهروندان رسمي و قانوني ايران است يا حزب‌اللهي‌ها را مي‌گويند؟ اين مهم‌ترين و اصلي‌ترين دوگانه و پرسش امروز كشور به نظر مي‌رسد.
در آخر بگويم، من اگر حزب‌اللهي بودم به چنين قدرتي نمي‌باليدم و نگران آينده و هويت و حيثيت باورهايم و قضاوتي مي‌شدم كه تاريخ برايم رقم مي‌زند. همان‌طور كه بسياري از حزب‌اللهي‌هاي قديمي و ريشه‌دار با معناي اوليه آن، ديگر خود را حزب‌اللهي به معناي متاخر و متعارف آن نمي‌دانند و با خون دل، اين تحولات و قلب معاني را نگاه مي‌كنند.