عاقلا مكن كاري كاورد پشيماني

مردم شريف ايران اينجانب محمدرضا خباز فرزند عبدالحسين متولد ۱۳۳۵ صادره از كاشمر در ادوار چهارم، پنجم، ششم و هشتم از طرف مردم شريف كاشمر و بردسكن خليل‌آباد و كوهسرخ به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي انتخاب شدم. در دولت يازدهم به عنوان معاونت تقنيني معاونت امور مجلس رياست‌جمهوري منصوب و سپس در دو استان سمنان و خراسان شمالي به عنوان استاندار انتخاب شدم. در انتخابات دوره دوازدهم از حوزه انتخابيه تهران، ري، شميرانات و اسلامشهر نامزد و در مرحله پيش‌ثبت‌نام تاييد شدم و مجوز ورود به مرحله بعدي داده شد ولي در مرحله بعدي ثبت‌نام به استناد بند ۲ ماده ۳۱ قانون انتخابات (عدم التزام عملي به نظام جمهوري اسلامي ايران) احراز صلاحيت نشدم و مهلت شكايت و اعتراض به مدت ۴ روز را داشتم ولي به دو دليل اعتراض نكردم.
1- فردي با سوابق روشن پذيرش مسووليت‌هاي فوق‌الاشاره كه باز هم در انتخابات ثبت‌نام كرده دليل بر اين است كه التزام عملي به نظام جمهوري اسلامي ايران را دارد.
2- مسوول برگزاري انتخابات در اين دوره كه معاون سياسي وزارت كشور هم هست سال‌ها فرماندهي سپاه پاسداران استان سمنان را بر عهده داشت و زيرمجموعه شوراي تامين استان بود و من هم استاندار و رييس شوراي تامين استان بودم؛ چگونه او مرا نمي‌شناسد و برايش صلاحيت من احراز نشده است؟
 و اما بعد اگر كسي عاشق مردم باشد كاري را كه توان انجام آن را ندارد به عهده نمي‌گيرد. بزرگ‌ترين فساد يك رژيم سياسي به دو موضوع ارتباط دارد يكي اينكه حاكمان كاري كه از آنان ساخته نيست بپذيرند و ديگري اينكه توان خود را در انجام امور محوله به كار نبرند. وقتي كاربلدها منزوي و كارنابلدان مقدم مي‌شوند فساد كشور سيستماتيك مي‌شود. حكومت از ديدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه‌گري فرد يا گروهي نيست بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم‌كيش و همفكر است كه به خود سازمان مي‌دهد. ملت مسلمان ايران پس از گذر از نهضت استبدادي مشروطه و نهضت ضد استعماري ملي شدن صنعت نفت درصدد نظامي برآمد كه بر پايه قسط و عدل پايه‌گذاري شده است كه در اصل ۵۶ آن آمده است (حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته و هيچ‌كس نمي‌تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فردي يا گروهي خاص قرار دهد) و در اصل نهم قانون اساسي آمده است هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزادي‌هاي مشروع را هرچند با وضع قوانين و مقررات سلب كند. بنابراين همه كارگزاران بايد حقگو، حق‌جو و حق‌طلب باشند اگرچه احياي حق به ضرر فردي و گروهي آنان باشد و اما عدم التزام به نظام جمهوري اسلامي ايران كه به بنده نسبت داده‌اند مانند سكه‌اي است كه دو رو دارد يك روي آن اتهامي نادرست است و سوابق من حاكي از دروغ بودن آن اتهام است ولي روي ديگر سكه اين است كه من به نظام ملتزم هستم ولي نظامي با قرائت حضرت امام و اكثريت حاكمان و تصميم‌سازان و تصميم‌گيران كشور با قرائت آقاي مصباح‌يزدي به جمهوري اسلامي التزام دارند و بين اين دو قرائت تفاوت از زمين تا آسمان است. من معتقدم ركن اصلي در طول تاريخ پيامبران و امامان در پيشرفت امور، مردم بودند. به عنوان نمونه: 
۱. اگر مردم مدينه گرد شمع وجود پيامبر اسلام جمع نمي‌شدند، بقيه عمر پيامبر مانند مكه ناكام و كم‌اثر مي‌ماند. مردم ستون اصلي اتكاي پيامبر براي ايجاد حكومت پرافتخار ماست. 


۲. اگر مردم با اصرار از اميرالمومنين تقاضاي حضور در راس حكومت را نمي‌داشتند چه بسا بعد از ۲۵ سال انزوا حضرت علي بقيه عمر خويش را مانند گذشته سپري مي‌كردند و زمينه تشكيل حكومت افتخارآميزي را فراهم نمي‌كردند.
 ۳. نمونه سوم قيام حضرت امام در سال ۴۲ به دليل همراهي نكردن همه مردم منجر به تبعيد ايشان شد و اگر مردم در داخل كشور يكپارچه به صحنه نمي‌آمدند امام امت هم بقيه عمرشان را در غربت سپري مي‌كردند. بنابراين در نگاه من همه‌كاره، مردم و مشروعيت نظام با مردم است و حكمرانان به نمايندگي از سوي مردم حكومت مي‌كنند و هيچ شأني جز شأن خدمت به مردم را نداشته ولي از نگاه حاكمان امروز مردم محلي از اعراب ندارند در صورتي كه مردم ستون سياست هستند به‌طوري كه اميرالمومنين در نامه خود به مالك اشتر مي‌نويسد: «اي مالك شنيدي كه گفتند نماز ستون دين است بدان كه اين مردم ستون سياست هستند و اگر اين ستون آسيب ببيند نگهداري از حكومت سخت خواهد شد.» ولي حكمرانان ما مردم را ستون سياست نمي‌دانند بلكه از آنان راي مي‌خواهند تا به قدرت برسند و بعد از قدرت، وعده‌هايي كه به مردم داده‌اند را فراموش مي‌كنند.
بلكه تفكر آقاي مصباح‌يزدي را هر روز با جلوه‌اي ديگر بيان مي‌كنند و مي‌گويند در كنار ولايت مطلقه فقيه بايد اطاعت مطلقه را اضافه كنيم در صورتي كه روش امام علي نقطه مقابل اين تفكر است. به عنوان نمونه در نامه ۵۷ هنگام حركت به سوي كوفه براي ساماندهي غائله جمل به مردم مي‌فرمايد: «فإن كنت محسناً اعانني و ان كنت مسيئٱ استعتبني.» يعني ‌اي مردم كوفه اگر مرا نيكوكار يافتيد ياري‌ام نماييد و اگر ستمگر و زشت‌كردارم ديديد اعتراض كنيد و اصلاح امور را از من بخواهيد.
 لذا من به سياستي پايبند هستم كه مروج اخلاق و كرامت انسان باشد و شما معتقد به سياستي هستيد كه تامين‌كننده قدرت باشد و مردم ابزار قدرت حاكمان هستند بنابراين من به آن‌چه شما به آن معتقد و مروج آن هستيد التزام ندارم و آن را ظلم به امام، شهدا، ايثارگران و تمامي مردم ايران مي‌دانم.