يكي بر سر شاخ بُن مي‌بريد...

نمي‌دانم اين خبر تا چه حد صحت دارد كه وزارت ارشاد، كتاب شعر استاد شفيعي كدكني را جهت بررسي براي چند شاعر فرستاده است؛ اگر واقعا چنين باشد بسيار عجيب است! مساله فقط اين نيست كه مهم‌ترين مولفه هويت ملي ما ايرانيان فرهنگ است و در صدر آن، اسطوره و زبان و شعرِ فارسي، بلكه مساله همچنين اين است كه اگر قرار باشد سهم هر ملتي را در اعتلاي فرهنگ جهاني تعيين كنند، سهم ما ايرانيان بيش از هر چيز مربوط مي‌شود به زيبايي‌هايي كه در ساحت هنر و خاصه شعر آفريده‌ايم. 
هزار و اندي سال پيش رودكي از دل اين فرهنگ روييد و تا به امروز مورد تكريم ايرانيان بوده است، پس هيچ استبعادي ندارد اگر هزار و اندي سال ديگر نيز ايرانياني در همين گوشه از جهان زندگي كنند كه شفيعي كدكني را تكريم كنند! اگر ما هنگام شادنوشي، به تقليد از شاعر هزار سال پيش خود مي‌گوييم: «شاد زي با سياه‌چشمان شاد/ كه جهان نيست جز فسانه و باد»، شايد آنان نيز هنگام درماندگي و حزن، به تقليد از شاعر هزار سال پيش خود زمزمه كنند: «اي كاش آدمي وطنش را/ مثل بنفشه‌ها/ در جعبه‌هاي خاك/ يك روز مي‌توانست/ همراه خويشتن ببرد هركجا كه خواست...» 
آيا واقعا مي‌توان شاعري را تصور كرد كه بتواند شعر شفيعي كدكني را بررسي يا تصحيح يا مميزي كند؟ و آيا اصلا مي‌توان شاعري را تصور كرد كه بر سر شاخ شعر بنشيند و بُن ببرد؟
* زبان‌شناس، مترجم و استاد دانشگاه