چطور بگویم شهید شده؟!

 [شهروند] کتاب «روز‌های پیام‌بری»، زاویه دیدی تازه به روزهای دفاع‌مقدس است. این کتاب نوشته روح‌الله شریفی، روایتی از زندگی غلامحسن حدادزادگان، کارمند بنیاد شهید قزوین، راننده آمبولانس پیکر شهدا و پیام‌رسان شهادت تعدادی از شهدا به خانواده‌هایشان است. او خبر شهادت بسیاری از شهدا را به خانواده‌هایشان رسانده و در کتاب خود از نحوه برخورد با آنها، واکنش‌ها و دشواری‌های وظیفه‌ای می‌گوید که بر دوشش بوده. کتاب، در چهار فصل «ماشین داماد»، «در برابر امواج»، «روز‌های پیام‌بری» و «شهر باران» تنظیم و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با نویسنده این کتاب.

  اول از فضای حاکم بر خاطرات شروع کنیم. آقای حدادزادگان، پیام‌رسان شهادت به خانواده‌ شهدا بوده، اما در عین‌حال خاطراتش را به شکلی کاملا تراژیک بیان نکرده. چرا؟
حدادزادگان یکی از سخت‌ترین کار‌های ممکن در مواجهه با خانواده شهدا را برعهده گرفته بود. در عین حال ماجرا‌های او با پیکر شهدا، همیشه وهمناک نیست و گاهی تلخی را از خاطراتش گرفته و آنها را به‌نحوی شیرین و به‌یادماندنی تعریف کرده. از زاویه دیگر می‌شود اینطور گفت که خاطرات حدادزادگان مثل نوعی قالی گران‌قیمت است که به‌خاطر گذشت سال‌ها و انبوه آلام، طرح اصلی‌اش از بین رفته و نیاز به رفوگری دارد؛ مرمت از روی نقشه قالی به مدد عکس‌ها، مصاحبه با دوستان، خانواده شهدا و تخیل و رنگ‌آمیزی صحنه‌ها و موقعیت‌ها.

مصاحبه شما با ایشان چقدر طول کشید؟
سه سال.

چه بازه‌ای از زندگی‌شان؟
 از ورود ایشان به بنیاد شهید و امور ایثارگران تا سال 67. درواقع کتاب «روز‌های پیام‌بری» تلاش کرده تا روایتی از انسان‌هایی ارائه کند که در دهه ۶۰، طی دوران انقلاب و دفاع‌مقدس، از مال‌وجان‌شان گذشتند تا اسلام زنده بماند.

ضمن اینکه قبل از این، هیچ مجموعه مصاحبه یا کتابی نبود که صرفا به کارکنان بنیاد شهید و نحوه مراوده‌ آنها با خانواده‌های شهدا بپردازد. از این نظر هم کتاب مهمی است.



بله، در «روزهای پیام‌بری» تلاش شده تا فعالیت‌ها و زحمات کارکنان بنیاد شهید و امور ایثارگران در دوران دفاع‌مقدس به تصویر کشیده شود که نمونه آن نحوه برخورد و مراوده با خانواده‌های شهدا و ایثارگران در پیام دادن شهادت فرزندان‌شان به آنها بوده است. درواقع این کتاب، روایتی جدید و نو از جنگ تحمیلی است که زیاد بازگو نشده. ما هم تلاش کردیم تا تصاویری را به خواننده نشان بدهیم که وقتی خودش را در جایگاه امثال حدادزادگان و خانواده‌های شهدا و ایثارگران قرار می‌دهد به آنها حق بدهد و اگر روزی مثل روز‌های گذشته در آن موقعیت قرار بگیرد، مثل گذشتگان خود برای دفاع اسلام و انقلاب
عمل کند.

ما هفته گذشته سراغ یک کتاب دیگر هم رفتیم که به سوژه‌ای جالب و تازه در روزهای دفاع‌مقدس پرداخته بود؛ فرار اسرای عراقی در ایران. به‌نظرم کتاب شما هم کمک می‌کند تا زوایای دیگر رو به مخاطب باز شود.
ببینید، باید استقبال آحاد جامعه به‌ویژه جوانان در مطالعه کتاب دفاع‌مقدس افزایش پیدا کند. به همین دلیل، مهم‌ترین کار نویسنده، دور شدن از کلیشه‌ای شدن خاطرات دفاع‌مقدس است و اینکه تلاش کند به سوژه‌های خوب بپردازد تا کتاب بامحتوا، استخوان‌دار و خوب نوشته شود.

نکته دیگر این است که بعضی از راویان در سنین کهولت یا فراموشی قرار دارند و ممکن است بخشی از خاطرات را فراموش کرده باشند.البته امید قلبی ما این است که زنده باشند و سایه ایشان بالای سر خانواده و هم‌وطنان ما، اما واقعیت این است خاطرات باید بسیار سریع‌تر جمع‌آوری شود؛ به‌خصوص درباره سوژه‌های نابی مثل کتاب شما. همین حالا هم حتی دیر است، اینطور نیست؟
فراموشی، واقعیتی است که به‌دلیل گذر زمان و فاصله گرفتن از دوران انقلاب و هشت سال دفاع‌مقدس به‌وجود می‌آید و اکنون دامنگیر بسیاری از انسان‌های دوران جنگ به‌دلیل کهولت سن و بیماری‌های جسمی و همچنین جانبازی شده است. امیدواریم مسئولان مربوطه کمک کنند تا ترتیبی داده شود که مرکز اسناد یا کتابخانه خوبی از آرشیو روایت‌های جنگ که اسناد شفاهی به شمار می‌آید، ایجاد شود و اگر این مهم محقق نشود به غیر از اینکه به‌خودمان خیانت کرده‌ایم، ابزاری برای دشمنان در تخریب روایت‌های دفاع‌مقدس خواهیم داد. مثلاً اگر روایت درستی از جنایت‌های کومله و منافقان در دهه ۶۰ نوشته شده بود، امروز بخشی از مردم، فریب شعار‌های به ظاهر جذاب این گروهک‌ها را نمی‌خوردند. درواقع ما همین حالا هم عقب هستیم.