رابطه دين، اخلاق و سياست از ديدگاه امام (۲)

امام در وصيت نامه سياسي الهي خود ضمن اشاره به تبليغات دامنه‌دار براي ايجاد يأس در ملت‌ها، در مورد تهمت ارتجاعي بودن احكام اسلام و جدايي دين از سياست، مخالفان را به دو گروه تقسيم مي‌كند و مي‌گويد:   «‌‏گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرض‌مندانه خود را به بي‌اطلاعي مي‌زنند. زيرا اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشا و انواع كجروي‌ها، و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه، و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل، چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود.»  امام در سطح اصول و مباني كلي عقلي مخالفان را نقد و دخالت دين در سياست را در كليات به مثابه امري بديهي مورد تأكيد قرار مي‌دهد و در ادامه با ذكر مثال در اين زمينه روشنگري مي‌كند و مي‌گويد:   «اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده! و ادعاي آنكه اسلام با نوآوري‌ها مخالف است - همان سان كه محمدرضا پهلوي مخلوع مي‌گفت كه اينان مي‌خواهند با چهارپايان در اين عصر سفر كنند - يك اتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوري‌ها، اختراعات و ابتكارات و صنعت‌هاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و صنعت مورد تأكيد اسلام و قرآن مجيد است.» و البته مرزبندي متدينين با ول‌انگاران را در تعريف تجدد، تمدن و حدود آزادي تبيين مي‌كند و مي‌گويد:   «و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است كه بعضي روشنفكران حرفه‌اي مي‌گويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشا حتي همجنس‌بازي و از اين قبيل، ‌‌‏تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق‌زدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مي‌كنند‌‎.‎» و در مورد گروه دوم از مخالفان اتحاد دين و سياست ضمن رد اين ديدگاه از اصول و مباني فراتر مي‌رود و احكام سياسي و حكومتي قرآن و سنت رسول خدا را مطرح مي‌كند كه بيش از ساير موضوعات است و مي‌گويد:   «و اما طايفه دوم كه نقشه موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا مي‌دانند. بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنت رسول‌الله - صلي‌الله عليه و آله - آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند؛ بلكه بسيار از احكام عبادي اسلام، عبادي - سياسي است كه غفلت از آنها اين مصيبت‌ها را به بار آورده‌‎.‌‏»‏ (صحيفه امام، ج21، صص 404 الي 406) 
امام بعد از آزادي از زندان، در سخنراني دوم فروردين ۱۳۴۳با اشاره به اظهارات «پاكروان» رييس وقت ساواك فرموده‌اند: «والله اسلام تمامش سياست است، اسلام را بد معرفي كرده‌اند.» صحيفه امام، ج ۱، ص ۶۵ چندي بعد در سخنراني ديگر مي‌فرمايند: «گمان نشود اسلام مثل مسيحيت است، فقط يك رابطه معنوي مابين افراد و خداي تبارك و تعالي است و بس. اسلام برنامه زندگي دارد، اسلام برنامه حكومت دارد...» صحيفه امام، ج ۱، ص ۱۱۹  و در آستانه پيروزي انقلاب در ديدار جمعي از روحانيون، فرمودند:  «آنقدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده در عبادت وارد نشده است، شما از پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه كنيد، هفت، هشت تايش كتابي است كه مربوط به عبادت است باقي‌اش مربوط به سياسات و اجتماعات و معاشرات و اين طور چيزهاست...» همان، ج 5، ص 21. امام خميني به ريشه تاريخي جريان انحرافي جدايي دين از سياست اشاره مي‌كند و ريشه اين جريان را در بني‌اميه و بني‌عباس مي‌داند و مي‌گويد:  «اين يك نقشه شيطاني بوده است كه از زمان بني‌اميه و بني‌عباس طرح‌ريزي شده است و بعد از آن هم هر حكومتي كه آمده است، تأييد اين امر را كرده است و اخيرا هم كه راه شرق و غرب به دولت‌هاي اسلامي باز شد، اين امر در اوج خويش قرار گرفت كه اسلام، يك مسائل شخصي بين بنده و خدا است وسياست از اسلام جداست.» همان، ج 16، ص 232 شايد علت اينكه برخي روي جدايي دين از سياست اصرار دارند ريشه در عملكردي دارد كه در تعريف نادرست از سياست موثر بوده است، تعريفي كه امام به نقل از پاكروان اشاره مي‌كند: «گفت آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فريب، نيرنگ، خلاصه پدر سوختگي است و آن را شما براي ما بگذاريد.» همان، ج 1، ص 65
اما سياست مورد نظر امام با اين تعريف سازگار نيست.
ادامه دارد