ايرانشهر راه نجات

اولين كنگره ملي ايرانشناسي به همت انجمن علمي ايرانشناسي و ديگر موسسات آموزشي و پژوهشي روز پنجشنبه بيستم ارديبهشت 1403 در خانه انديشمندان علوم انساني در تهران برگزار مي‌شود و بدين مناسبت يادداشت ذيل تقديم حضور مي‌گردد:  فرهنگ و دولت كنوني پيامد و ‌نتيجه وضعيت و مواضع گذشته مردم ماست و آينده وابسته به فعاليت‌هاي امروز خواهد بود، حفظ هويت، تعالي و گسترش مفهوم «ايران»و ‌روايت آن براي جامعه‌پذيري نسل جوان امروز و آيندگان در عصر انفجار فناوري اطلاعات و ارتباطات بيش از پيش اهميت و ضرورت پيدا كرده است، به عبارت ديگرحفظ ايران و هويت ايرانشهري مهم‌ترين مسووليت هر ايراني فرهيخته در نظام اجتماعي در عصر «جهان فراپست مدرن» و در فرآيند شتابان «جهاني شدن» است.
درترسيم راهبرد آينده جامعه ايران - حفظ فرهنگ ‌و شكوه تمدن ايران، تحقق توسعه پايدار، توانا شدن و‌توانمندسازي جامعه همگام با مقتضيات زمان ضروري است. تلاش براي نوآوري و بهره از فناوري‌هاي نوين و استفاده بهينه از آنها لازمه چنين امري است. با بررسي تجارب گذشته مشخصا از انقلاب مشروطيت تا انقلاب اسلامي و تجارب چهار دهه پس از آن بايد با رويكردي علمي و شناختي عميق به تحولات و رويداد‌هاي مهم جامعه نگاه كنيم. تحليل نظام اجتماعي در ابعاد چهارگانه فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و محيط زيست و بررسي تطبيقي شاخص‌ها و مولفه‌هاي جامعه ايراني با شاخص‌هاي موجود در جهان توسعه يافته شناخت بهتر ‌و‌ تصوير روشن‌تري ارايه خواهد داد.  علاوه بر هر چيز ديگر براي ترسيم آينده بهتر نيازمند مفاهيم و ايده‌هاي متعالي‌تري هستيم. درفرآيند تاريخي و تجربه انديشه‌هاي فرهنگي وسياسي جامعه ايراني ‌و تجربه آنچه بر ما گذشته است، در مجموعه فرهنگ و ادبيات ايراني واژه كليدي «ايرانشهر» يك مفهوم متعالي است كه مي‌تواند در قالب نوعي گفتمان هسته مركزي و دايره مدار يك منظومه فرهنگي و اجتماعي رشديابنده و نجات‌بخش باشد. 
در نظام قديم دانش ابتدا مفهوم ايرانشهر در كتاب سياست‌نامه «خواجه نظام الملك توسي» انديشه اجتماعي و سياسي ايراني را در جايگزيني عقل به جاي شرع گسترش داد و اولين دولت در ايران بعداز اسلام را برهمان روش و سياق مفهوم دولت در ايران تاريخي مطرح كرد و به جريان انداخت.در نظام جديد دانش «سيد جواد طباطبايي »با طرح مساله انحطاط ايران و فروپاشي انديشه سياسي به طرح و مطالعه و بنيانگذاري رويكرد تاريخي و انديشه سياسي ايرانشهري در كتاب‌ها و مقالات متعدد اميدوار شد. تجارب و مطالعات سياسي و اجتماعي ايران زمين نشان مي‌دهد كه اگر  با نوآوري يك ساختار مفهومي جديد و مجموعه منظمي از مفاهيم اصلي بر محور مفهوم كليدي ايرانشهر  سامان وتوسعه يابد با استقبال مردم مواجه خواهد شد و در ابهام‌زدايي و رهايي از توهمات و سردرگمي در سياست‌گذاري‌هاي كلان فرهنگي و سياسي جامعه ايراني مفيد ‌و موثر خواهد بود. درتجربه زيسته ايرانيان بعد از انقلاب اسلامي نيز بازآفريني و خلق گفتمان و در نهايت تشكيل حوزه معرفتي ايرانشهر در ايجاد اميد و اعتماد اجتماعي براي مردم ايران زمين در جهان پر آشوب صنعتي يك ضرورت راهبردي است.  شواهد بسياري نشان مي‌دهد كه اكنون رويكرد فلسفه سياسي دولت ‌در ايران مرده است و كاركردهاي ويژه خود را ازدست داده است. مقاومت نظام اجتماعي در ايران به‌سر آمده و عنقريب درحال فروپاشي و انحطاط است. رويدادهاي تاريخي و سياسي چند دهه اخير و پيامدهاي ناگوار آن نشان مي‌دهد كه آدرس‌هاي مبهم و غلط راه به جايي نمي‌برد و هر زمان در اداره جامعه از معرفت عقلاني ‌ناب فاصله گرفته شده و به نوعي از معرفت ايدئولوژيك اعتماد شده نتيجه آن فقر و فلاكت مردم، تباهي فرهنگي، تباهي سياسي و ورشكستكي اقتصادي و گسترش آسيب‌هاي اجتماعي بوده است .  اكنون ‌نيز شاهديم كه اخلاق در جامعه كنوني ايران مخدوش شده، محيط زيست در خطر قرار گرفته، ديگر كسي حتي در محافل سياسي از يك حكمراني خوب سخن نمي‌گويد، نخبگان و دانشگاهيان در حال مهاجرت و فرارند، انسجام و همبستگي اجتماعي روبه زوال نهاده، گاهي نيز سخن از تهديدات فروپاشي ايران تاريخي و درپيامد آن جدايي وتجزيه فيزيكي ايران جغرافيايي جدي مي‌شود. 
مساله ايران اكنون‌چگونگي صورت و فرم دولت وحكومت نيست بلكه فقدان دولت و‌كژكاركردي آن مشكل‌ساز شده است تا آنجا كه مي‌دانيم در فرهنگ ايرانشهر ايران براي همه ايرانيان است و بن‌مايه‌هاي فرهنگي و ژنوم فرهنگي اين رويكرد انسان‌مدارانه و بر پايه حقوق بشر است و حقوق همه انسان‌ها فراتر از تفاوت‌هاي جنسي و قومي بر محور اين مفهوم قابل تعريف و تبيين است.  پر واضح است كه باشناخت عميق و ايجاد يك گفتمان مولد مي‌توان زمينه ظهور يك پاردايم نو و يك حوزه معرفتي جديد براي سياست‌گذاري‌هاي كلان و راهبردي را فراهم كرد. در اين رويكرد همه گروه‌ها، اقشار و صنوف امكان ارزيابي و بازسازي خرده‌فرهنگ خودرا پيدا مي‌كنند و بستر ايجاد يك دولت فراگير و مقتدر ايراني ميسر مي‌شود. همه مي‌دانند كه اصرار بر آدرس‌هاي مبهم ‌و غلط منجربه ايجاد بحران‌هاي بيشترخواهدشد و عمل درست بدون نظر درست ممكن نيست. اگر اهل انديشه و سياست، طرح و برنامه‌اي براي نجات ايران نداشته باشند و ايده‌پردازي و گفتمان‌سازي براي نجات در جامعه همچنان عقيم باشند بازهم در بر همان پاشنه خواهد چرخيد و در مرداب انديشه‌ها و پاردايم‌هاي موجود مردم و ‌نخبگان به ناچار در برنامه‌هايي ضد ايران بازي خواهند كرد و به زودي بسياري از فرصت‌ها از دست خواهند رفت و پيامد آن نابودي ايران و‌هويت ايرانشهري است.  اكنون كه به‌طور اجمال تجارب قبل و بعد از انقلاب مشروطيت رادر مقايسه با آنچه در جوامع غرب آسيا مي‌گذرد تحليل مي‌كنيم بيش از گذشته درمي‌يابيم كه خلق يك گفتمان نو برپايه عقلانيت و انديشه سياسي ايرانشهري ضرورت دارد و مقدمات بروز ‌و ظهورچنين گفتماني برحسب مفاهيم متعالي موجود در فرهنگ وتمدن ملموس و غير ملموس ايران زمين فراهم است. مفاهيمي چون، انسانيت، حقوق بشر، اخلاق، مهر، آزادي، صلح، عدالت، هنر وخلاقيت كه همه به صورت مستند در فرهنگ ايرانشهر به صورت رشد يابنده موجود است استعداد و ظرفيت آن را دارند تا دريك حوزه معرفتي و‌گفتماني نجات‌بخش سامان يابند و‌ براي مردم ايران ميسر است تا فلك را سقف بشكافند و طرحي نو در اندازند.
جامعه شناس