ناطور دشت

رمان «ناطور دشت» نوشته جي.دي.سلــينجر يكي از محبوب‌ترين رمان‌هاي قرن بيستم است كه به تازگي با ترجمه محمدرضا ترك‌تتاري در نشر چشمه منتشر شده. سلينجر در رمان ناطوردشت با خلق پسر نوجواني به نام هلدن كالفيلد، كه سخت از دست دنيا و آدم‌ها عاصي و شاكي است، يكي از محبوب‌ترين و مشهورترين رمان‌هاي با موضوع مسائل و دغدغه‌هاي نوجوانان و يكي از معروف‌ترين و محبوب‌ترين شخصيت‌هاي داستاني نوجوان را پديد آورد و نيز، از خلال نقل داستان هلدن و عصيان او، به نقد تندوتيز مظاهر فرهنگ و سبك زندگي امريكايي و سطحي‌نگري و ميانمايگي حاكم بر جامعه پرداخت.
رمان ناطوردشت همچنين حكايت معصوميت از دست رفته و گذر از دوران كودكي و نوجواني به‌سمتِ جواني و بزرگسالي است. اين رمان اولين بار در سال ۱۹۵۱ منتشر شد. روايت چند روز از زندگي نوجواني به نام هلدن كالفيلداست كه از مدرسه اخراج شده و قبل از بازگشت به خانه، اين‌جا و آن‌جا پرسه مي‌زند و در جريان اين پرسه‌زني با جنگلي انساني مواجه مي‌شود كه در آن از نيكي نشاني نيست. هلدن عاصي با كتاب و ادبيات آشناست و بزرگ‌تر از سنش فكر مي‌كند و با مناسبات حاكم بر محيط و جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كند سرِ سازگاري ندارد و به هجو و ريشخند اين مناسبات مي‌پردازد. او بچه‌مثبت نيست و بين بچه‌هاي هم‌سن‌وسالش عنصري ناجور به‌حساب مي‌آيد. نوجواني است زيرك و بي‌اعصاب كه هيچ دل خوشي از آدم‌هاي سطحي و معمولي‌ و ميانمايه‌اي كه مي‌بيند ندارد و آن آدم‌ها هم البته دل خوشي از او ندارند. باهوش‌تر از آن است كه نظم زوركي را بپذيرد و به مقررات تحميلي آدم‌بزرگ‌ها تن بدهد. 
«ماجرا را از آن روزي شروع مي‌كنم كه از پِنسي زدم بيرون. همين دبيرستاني كه تو اگِرس‌تاونِ پنسيلوانياست. احتمالا اسمش به گوشت خورده باشد، يا حتما آگهي‌هایش را ديده‌اي. هزارتا مجله تبليغش را كرده‌اند، توي همه‌شان هم يك پسر به‌حساب تيزوبز سوار اسب دارد از روي يك حصار مي‌پرد. انگار كه تو پنسي آدم هميشه خدا فقط و فقط چوگان بازي مي‌كند. من كه يك اسب هم آن دوروبرها نديدم. هميشه هم پاي اين عكس نوشته «از سال ۱۸۸۸، نوجوانانِ شما را در قالب جواناني رعنا و خوش‌فكر به جامعه تحويل داده‌ايم.» ارواح شكم‌شان. قالب كوفتي‌اي كه تو پنسي مي‌زنند هيچ توفيري با مدرسه‌هاي ديگر ندارد، كره‌خر مي‌گيرند و الاغ تحويل مي‌دهند. بعد هم من آن‌جا كسي را نديدم كه رعنا و خوش‌فكر و اين حرف‌ها باشد. فوق فوقش دو نفر كه آنها هم لابد از قبل رعنا و خوش‌فكر بوده‌اند.»
شهرت سلينجر بيشتر به‌خاطر رمان ناطوردشت است. او، بعد از به ‌شهرت رسيدن با اين رمان، به‌تدريج در لاك انزوا فرو رفت و در انظار عمومي ظاهر نشد و بدل شد به نويسنده‌اي رسانه‌گريز و غيراجتماعي كه كسي را به خلوت خود راه نمي‌داد. رمان «ناطور دشت» با ترجمه و مقدمه محمدرضا ترك‌تتاري در نشر چشمه منتشر شده است.محمدرضا ترك‌تتاري مترجم جواني است و پيشتر استاد پترزبورگ، مغز اندرو و عرق سرد از او منتشر شده.