روزنامه قانون
1396/05/30
سایه شوم سومی
سال گذشته بیش از 170 هزار طلاق در کشور ثبت شد و تهران با بیش از 36 هزار جدایی با فاصله بسیار زیادی از استانهای خراسان رضوی و فارس و خوزستان و اصفهان مثل همیشه در صدر این جدول پربحث ایستاد. آمارها حاکی از افزایش پنج درصدی طلاق در سال 95 نسبت به سال گذشتهاش دارد.نتایج بررسی پژوهشی که سال 90 روی هزار پرونده طلاق در دادگاههای جنوب شرق و شمال غرب تهران صورت گرفته است، نشان میدهد ناتوانی در کسب مهارتهای ارتباطی علت 40 تا 45 درصد طلاقهاست و میتوان از علتهای دیگر همچون عدم تناسب خصوصیات شخصیتی دختر و پسر، افسردگی، اضطراب و وسواس، مشکلات جنسی و در نهایت مشکلات اقتصادی نام برد.
اسمش مرتضی است ولی «موری با مرام» صدایش میکنند. شوفر است؛ از تهران قطعات یدکی ماشین و موتور بار میزند برای خرمآباد از آنجا هم به قول خودش ماشین را میراند به اندیمشک. ماهی دو بار این مسیر همیشگی را طي میکند. خانوادهاش سالهاست به این رفت و آمد تکراری عادت کردهاند، بالاخره مرد جاده است و نان را اگر هم زیر سنگ شده باید درآورد.
ويراني زندگي پس از سالها
آقا مرتضی از آن داش مشتیهای با مرام است، مرد درشت اندام با شکم جلو آمده که سالها برای آن زحمت کشیده و با غذاهای چرب و چیلی پرورشش داده، موهای فر ریز جوگندمی، ابروهای کلفت و بههم پیوسته که گاهی بهنظر میرسد بههم گره خورهاند و دماغ عقابی و سیبلهای شوفری که سایبانی شده برای لبهایش، آدم را یاد فیلم هزاردستان و شعبان استخوانی و نوچههایش میاندازد. مثل همانها حرف میزند، راه میرود و تکيه کلامهای آنها را خرج میکند. وقتی راه میرود کفشهایش را روی زمین میکشد و انگار میخواهد به عابران بگوید داش موری در حال گذر است! با چاکرم و نوکرم و تصدقتون با همه احوالپرسی میکند. سال گذشته برای مرتضی سال خوبی نبود. زنش، زینب خانم که برای خودش شیرزنی است، دست بچههایش را گرفت و بیخداحافظی رفت خانه پدرش. مرتضی چند ماهی بود زیرزیرکی با زن دیگری در خرمآباد ارتباط داشت. هنگامی که او دست در دست زن جوان باریک و قدبلندی به پارک میرفت، طعمه سوژه یکی از آشناهایش شد. آشنای كنجكاو پرسان پرسان همه آمار آقا موری را در میآورد. بعد از انتشار این اطلاعات محرمانه و دست اول بین در و همسایه توسط آشنای خانهخرابکن، هفته بعد پدر و همسر مرتضی به اتفاق هم خرمآباد میروند و از نزدیک شاهد سکانس عشقی میشوند. مرتضی نقش اول فیلم رمانتیکی را بازی میکرد که تماشاچیهایش هیچ از بازیش خوششان نمیآمد.
بقیه فیلم را خودتان تصور کنید، داد و بیداد و گیس و گیس کشی و سیلی پدر و عرق شرم و ... برادرش میگوید:«مرتضی تا خود تهران سرش را بالا نیاورد و حرفی نزد و به چشمهای پدرم نگاه نمیکند». خیانت مرتضی به همسرش همینطور در محل دهان به دهان چرخید و دست آخر مثل یک مهر داغ خورد به پیشانیاش. کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و بچهها تا او را میدیدند با ایما و اشاره نشانش میدادند و درگوشیها شروع میشد که مرتیکه غول تشن خجالت نمیکشد با داشتن زنی به این خوبی هوس زن دیگری کرده، همین حرفها مثل خوره به تن مرتضی افتاد و د و ماهی از خانهاش بیرون نیامد.
حسب بر قضا شرایطی پیش آمد که مرتضی راز سر به مهرش را برایم افشا کرد. گفت در طول این سالها همسرش جز تمیز نگه داشتن خانه و غذا پختن کار دیگری بلد نبودهاست. گفت که همسرش نمیتوانست او را راضی نگه دارد و ناخواسته با زنی آشنا شد که همه کمبودهایش در زندگی را جبران کرد و ماهها با او زندگی آرام و شادی داشته است. مرتضی گفت که اگر بچههایش نبودند، زن اولش را طلاق میداد!
شاید حق با مرتضی باشد، شاید هم نباشد ما که در بطن زندگی مردم نیستیم که بدانیم حق با چه کسی است، اصلا به ما ربطی ندارد ولی اگر سری به دادگاههای خانواده بزنیم، درصد قابل تاملی از پروندههای طلاق مربوط به خیانت زناشویی است که در نهایت منجر به طلاق و حتی درگیریهای خشونتبار میشود.
ازدواجهاي از هم پاشيده
نمونهاش زن و مرد جوانی در دادگاه خانواده میدان ونک منتظرند تا منشی آنها را صدا کند. داخل راهروی نه چندان دراز که دیوارهایش از شدت تعجب از ناسزاهایی که طرفین بههم میدهند، مات و مبهوت مانده به فاصله سه متر از هم ایستادهاند. زن جوان که به زور سنش به 20 میرسد مدام زیر لب همسرش را نفرین میکند. مثل میخی که روی صفحه گرامافون گیر کرده،به همینچند جمله بسنده میکند:« مرتیکه ایکبیری، حیف به اون خوبیهایی که در حقت کردم. حرومت باشه اون همه لطف. آدم نیستی مرتیکه شیاد. به من میگفتی عاشقتم بعد به هر کی که توی خیابون باهاش آشنا میشدی هم میگفتی عاشقتم. از یک قرون مهریه نمیگذرم تا دندت نرم بشه».
والحق و الانصاف شوهر خوشی تیپ است. جوان ترکهای با قد 185 و موهای پرپشت سیاه پرکلاغی که دست توی آنها نمیرود، چشمهای درشت میشی رنگ، پوست صافی که انگار روی صورتش بدون هیچ اشکالی کشیدهاند و دماغی باریک و خوشفرم که انگار برایش تراشیدهاند.
وقتی زنش یعنی تا لحظاتی بعد که زن سابقش میشود او را نفرین میکند از شیطنت لبخند ریزی میزند بدون آنکه لبهایش از هم باز شود. ادا و اطوار او به کلی اعصاب زن جوان را بههم ریخته تا جایی که میروم مقابلش تا ارتباط تصویریشان را با اختلال روبهرو کنم.
اسمش «مهرداد» است، 28 ساله و فروشنده لوازم آرایشی. از او درباره اختلافشان و چرا به طلاق ختم شده، میپرسم. خودش را از همه اتهاماتی که در این چند لحظه از سوی همسرش شنیدم، تبرئه میکند. میگوید:« والا زنم مشکل روحی روانی داره، فکر میکنه هر کسی وارد مغازه میشه حتما با من ارتباط داره، خب باید با مشتری خوب و گرم صحبت کنم نمیشه که سرم پایین باشه و جوابشون رو ندم. میشه؟ کلا آدم شکاکی هست، خوب شد توی همین یکسال همه چیز مشخص شد وگرنه من نمیتونم با این تا آخر عمر سر کنم، آدمی که به همه کس و همه چیز شک داره».
حرفهایمان را متلکهای آبدار زن جوان قطع میکند:« آقا به اراجیف این چشمچرون توجهی نکنید، خودم دهها بار مچش رو گرفتم وقتی داشته با این و اون گرمميگرفته. از چتهاش اسکرین شات گرفتم و به قاضی هم نشون دادم. توی خونه با من بود ولی توی گوشی همزمان با سه دختر دیگه حرف میزد. اولش گفت که اونا مزاحم میشن، وقتی به یکی دوتاشون زنگ زدم، دیدم کرم از خود درخته، آقا مهرداد به همشون گفته که مجرده و تو شمال ویلا داره و خیلی دروغهای دیگه. پیش خانوادههامون خودش رو توجیه کرده که من مشکل دارم و شوهرداری بلد نیستم. یک سوال پیش شما میکنم، خودت چی؟ بلد بودی بهم محبت کنی و مثل آدم باهام رفتار کنی؟ حتما فکر میکردی من هم یکی از دوست دخترات بودم».
بگو مگوهای آنها حتی با رفتن من تمامی ندارد تا جایی که منشی دادگاه به آنها اخطار میدهد. صدایشان مثل گلولههایی است که بهسوی هم شلیک و روح و روان یکدیگر را زخمی میکند، زخمهایی که تا سالها و شاید تا آخر عمرشان ترمیم نشود.
زوج دیگری نيز مقابل شعبه دیگری از دادگاه خانواده ایستادهاند و جملاتی که گهگاهی زیر لب نثار یکدیگر میکنند با زوجی که پیش از آنها افتخار آشنایی پیدا کردهام تفاوت آنچنانی ندارد. همدیگر را میهمان الفاظی میکنند که اگر آنها را در مجلسی ببینید به هیچ عنوان باور نمیکنید این آدمهای شیکپوشی که لفظ قلم صحبت میکنند و انگار آسمان پاره شده و افتادهاند اینجا، همانهایی باشند که توی سالن دادگاه بههم تهمت و ناسزا میگویند!
جالب اینکه بیشتر زوجهایی که برای طلاق آمدهاند هنوز چند سالی از ازدواجشان نمیگذرد و یکدیگر را متهم میکنند به خیانت و دروغگویی و افترا و لاابالیگری و شهوترانی!
مرد جوان پرینت چت و عکسهای زنش را لای پوشه گذاشته تا به قاضی نشان بدهد و زن هم زیر همه این ادعاها میزند که این یک قرار کاری بوده و هزار و یک توجیه که کار خلافی از او سر نزده و میخواهد سر و ته قضیه را به سوءتفاهم ربط دهد و تمام.
اما مرد جوان میگوید که نمیخواهد یک عمر با زنی سر کند که قدر عشق و صداقت را نمیداند. دل پری از زندگیاش دارد، میگوید:« من عاشقم این موجود بودم، دوستش داشتم و بهخاطرش به خانوادهام پشت کردم. اولش خیلی خوب بود ولی به مرور علاقهاش به من کم شد. همیشه سرش توی این گوشی لعنتی بود تا اینکه یک شب که برایش پیام آمد، فضولی کردم و دیدم ای داد با یکی از همکارانش سر و سر دارد. نمیشود با کسی زندگی کنی و دوستش داشتهباشی و او به تو وفادار نباشد، چه معلوم که دوباره تکرار نکند. راستش زندگی با چنین آدمی جز اینکه تا آخر عمر خوره به جان آدم بیندازد، هیچ نتیجه دیگری ندارد».
مثل یک دوربین فیلمبرداری تصاویر و صداهای آنها راضبط میکنم بدون اینکه بخواهم قضاوت کنم. میبینم و مینویسم و داور قضاوت میکند حق با کیست. آیا بر حق بودن کسی، گره از این اختلافات ریشهای میگشاید؟ با متهم شدن یکی از آنها چه اتفاق خوبی خواهد افتاد؟ جوابش؛ هیچ.
چرایی خیانت در زندگی زناشویی
بیشتر کارشناسان و محققان آسیبهای اجتماعی عنوان میکنند هیچ آماری از پروندههای طلاقی که دلیلشان خیانت بوده در اختیار نیست و نمیشود با قاطعیت گفت که چند درصد از طلاقها بهخاطر خیانت رخ داده ولی نکتهای که عیان است و برخی مشاوران خانواده عنوان میکنند رشد مراجعه زوجهای جوان به دفاترشان برای حل این موضوع است که معمولا ختم به جدایی میشود. تماس با برخی از مشاوران خانواده و تعدادی از دفاتر ثبت ازدواج و طلاق نيز حاکی از رشد چنین مسالهای است.
اکبر عقبایی، مشاور و آسیبشناس اجتماعی با عنوان اینکه خیانت در زندگی ابعاد مختلفی و معمولا ریشه در مشکلات روحی و روانی و جنسی دارد، به «قانون» میگوید:« معمولا مردان و زنان مجرد برای ازدواج دو هدف را برمیگزینند، عدهای برای رسیدن به آرامش و آسایش و خوشبختی و دستهای نيز رابطه جنسی را هدف اصلی خود قرار میدهند و اگر در هر برهه از زندگی که معمولا همان ابتدای زندگی است هرکدام از طرفین با چنین کمبودهایی روبهرو شوند، دست به خیانت میزنند.
معمولا زنان یا مردانی که برای مشاوره میآیند تصور میکنند خیانت در زندگی همان رابطه جنسی با نفر سوم است ولی باید گفت هر مسالهای که بدون آگاهی طرف مقابل باشد، نوعی خیانت محسوب میشود. ارتباط مخفیانه با فرد دیگر، بازگو کردن اسرار زندگی به افراد خارج از کانون خانواده و... نوعی خیانت محسوب میشود. باید عنوان کنم معمولا افرادی که در زندگی زناشویی احساس پوچی یا عدم رضایت جنسی و حتی روحی و روانی و عاطفی میکنند، سعی دارند رابطه دیگری را امتحان کنند و چون در کشورمان این رابطه خلاف قاعده نوعی تابو محسوب میشود، برخی از زوجین از آن خودداری میکنند.
البته برخی مولفههای دیگر نيز در رابطه با افزایش خیانت در زندگی زناشویی از جمله گسترش شبکههای اجتماعی، محتواهای فرهنگی که از شبکههای ماهوارهای پخش میشود، تجملگرایی و ... عنوان میشود ولی عوامل اصلی خیانتهای زناشویی را میتوان اختلالات عاطفی و رفتاری و مشکلات جنسی عنوان کرد».
شیرین کریمی، مشاور زناشویی و خانواده با اشاره به اینکه معمولا ارتباطات خارج از رابطه زناشویی که با کلمات و جملات رنگارنگ و اغواکننده همراه است، پس از مدتی کوتاه با سردرگمی و استرس و قهر و آشتیهای بسیاری روبهرو میشود به «قانون» میگوید:« متاسفانه بحث خیانت تحت تاثیر عوامل فردی و اجتماعی که گاهی تاثیرپذیرفته از مشکلات فرهنگی و اقتصادی است، در حال افزایش روزافزون است ولی آمار دقیقی از آن در دست نیست. برای اینکه بتوان روابط خاکستری زوجینی که یکی از آنها دست به خیانت میزند به رابطه عادی برگرداند، نیاز به مهیا کردن محیط و فضایی است که این رابطه را ترمیم و از بروز خیانت مجدد پیشگیری کند.
برای این مشکل سه راهحل وجود دارد؛ ابتدا باید برای مدتی کوتاه از همسر خیانتکار جدا شد و نفر سومی که شاید عامل این خیانت باشد، حذف شود. در مرحله بعدی باید با حمایتهای عاطفی و احساسی همسر خیانتکار را به زندگی دلگرم و در مرحله آخر با بازیابی عشق سابق و حذف عوامل مسالهآفرین و کدورتها از بروز چنین انحرافاتی پیشگیری کرد».