قاتل آتنا پا روی همه اعترافاتش گذاشت!

می‌گویند خیلی از زندانی‌های این زندان هنوز هم نمی‌دانند قاتل آتنای 6ساله، در یکی از سلول‌های همان زندانی است که آنها هر روز و شبشان را پشت میله‌ها و دیوارهای آن می‌گذرانند، زندانی‌هایی که کمتر روزی است داستان‌ قتل دلخراش آتنا را دهان به دهان نچرخانند و هر روز روایت جدیدی به آن اضافه نکنند. از وقتی قاتل آتنا را به زندان آورده‌اند، در انفرادی بوده، دور از چشم همه، با دو نفر محافظ شبانه‌روزی، می‌گویند زندانی‌های اینجا آن‌قدر غیرتی هستند که اگر بو ببرند «اسماعیل» پشت همین میله‌ها و دیوارهاست، لحظه‌ای زنده‌اش نمی‌گذارند، قاتلی که با اعمال شیطانی و قتل فجیع آتنا، نه‌تنها قلب پدر و مادرش را که قلب تمام مردم ایران را به آتش کشید. به گزارش تسنیم،‌ با هر قدمی که برمی‌دارد، صدای جیرینگ جیرینگ کشیده شدن زنجیرهای پابند «اسماعیل» به موزاییک داخل بند، بلندتر می‌شود و صورتش در قاب نوری که از پشت سرش به داخل راهرو می‌پاشد، واضح‌تر می‌شود، چهره‌اش آرام است و بی‌روح، ریزاندام است و به‌نسبت آخرین عکسی که از او دیده‌ایم تغییری نکرده، با اینکه دستبند آهنی و پابند فلزی‌اش هیبتش را تکیده و افتاده کرده، ولی حال و روزش بهتر از چیزی است که تصور می‌کردم، صورت تراشیده، سر و وضع تمیز و مرتب و موهای فر و تنکی که معلوم است تازه شسته شده، به هر حال همه چیز در نگاه اول مرتب است و آرام... با اینکه تاکید داریم که کلماتش را به‌زبان فارسی بگوید ولی وقتی احساساتی می‌شود و اشک‌هایش از نوک بینی‌اش می‌چکد و صدایش می‌لرزد، ناخودآگاه کلماتش آذری می‌شود و جمله‌های یکی در میان فارسی و ترکی، نامفهوم، به هر حال لُبّ کلامش این است که اعترافات قبلی‌اش را بالاجبار گفته و خلاصه نه به آتنا تجاوز کرده و نه او را کشته... حرف‌هایی که شاید باورش برای خودش هم چندان امکانپذیر نیست. متن زیر گفت‌وگوی یک‌ساعته‌ای است که با این متهم در زندان داشتیم، گفت‌وگویی که سعی شده برای حفظ امانتداری، حتی‌المقدور با همان کلمات شکسته و افعال محاوره‌ای به‌صورت مکتوب منتشر شود.
از اون روزی بگو که آتنا به قتل رسید.
توی مغازه در حال رنگرزی بودم، عرق کرده بودم، جلو مغازه نشستم تا عرقم خشک شه، وقتی بلند شدم و رفتم داخل مغازه دیدم دختر بهنام از داخل سرویس، داره بطری آب معدنی پر می‌کنه، بهش گفتم دختر، داری چه‌کار می‌کنی؟ یهو دیدم افتاده جلو دستشویی، از پله افتاده و داره از بینی و دهانش خون میاد، نمی‌دونم سکته کرده بود یا هر چی، منم از ترس پدر و فامیلشون که قره‌داغلی‌ان و از ترس اینکه اگه می‌فهمیدن منو می‌کشتن، پا و دهانش رو گرفتم که خون زمین نریزه. چون مغازه باز بود و ما کار می‌کردیم، توی مغازه مشتری میومد و برای اینکه مشتری نفهمه بردمش اتاق پشتی قایمش کردم اونوقت دیدم مرده، نمی‌دونم از افتادن مرده یا سکته کرده یا تو دست من مرده به هر حال داخل مغازه من اتفاق افتاده بود.
یعنی تو آتنا رو نکشتی؟


نه من نکشتم یا از پله افتاده یا وقتی دستم رو جلو دهانش گرفته بودم که خون روی زمین نریزه مرده یا نمی‌دونم سکته کرده مرده ولی من نکشتمش، خودم دختر دارم، ای کاش من مرده بودم و اون نمرده بود. خودم دختر دارم سه تا بچه دارم.
خب تو قبلا اعتراف کردی که آتنا رو کشتی.
من توی فشار بودم، سرم باد کرده بود، همه بدنم سیاه بود، گفتم توی پارس آباد هرچی کشته شدن به گردن من بیندازید و منو راحتم بذارید، اعدام بشم از این عذاب و شکنجه راحت می‌شم. دو‌ماهه خانواده‌ام رو ندیدم به خدا من هم آدمم، منم اشتباه کردم ولی اشتباهم فقط این بود که به پدرش نگفتم.
خب وقتی دیدی آتنا افتاده روی زمین چرا به پدرش نگفتی که چه اتفاقی افتاده؟
ترسیدم، ترسیدم منو بکشن، ولی کاش گفته بودم و می‌مردم ولی این همه عذاب نمی‌کشیدم، من توی این مدت یک مرتبه از اول تا آخر قرآن رو خوندم تا خدا از سر تقصیرم بگذره ولی ترسیدم از اینکه به پدرش بگم. حتی چند بار هم پدرش رو توی مسجد جامع دیدمش ولی جرات نکردم بهش بگم.
ولی نتیجه آزمایش‌های پزشکی قانونی صراحتا می‌گوید که به آتنا تجاوز شده است.
من تجاوز نکردم، وجدانم راحته. خودم دختر دارم، منم انسانم، وجدان و شرف دارم، به خدا قسم می‌خورم دست به اون دختر نزدم. پزشک قانونی هم بگه، مهم نیست، من وجدانم راحته که به اون بچه دست هم نزدم. بمیرم هم وجدانم راحته.
جنازه آتنا را چطور مخفی کردی؟
‌توی یک سطل بزرگ که پلاستیک داشت انداختمش، بعدا بردمش توی پارکینگ.
کی طلاهای آتنا رو برداشتی؟ بعد از اینکه انداختی‌اش توی بشکه؟
همون موقع که جنازه آتنا روی زمین بود النگوهاش رو درآوردم، قبل از اینکه بندازمش توی بشکه.
خب یعنی تو توی اون شرایطی که خون از دهن و بینی آتنا میومد و به‌قول خودت ترسیده بودی که کسی نیاد توی مغازه و حتی مطمئن هم نبودی که مرده یا نه، طلاهاش رو درآوردی؟
‌پدرش دستفروش بود، من نیاز مالی ندارم ولی دنبال یک فرصتی بودم که طلاهاش رو بندازم توی حیاط خانه پدرش. من هیچ‌نیاز مالی ندارم. من خودم جای النگوها و گوشواره‌اش رو به پلیس گفتم.
توی مدتی که خانواده آتنا ازش بی‌خبر بودن، پدرش پیش تو نیومد تا سراغ آتنا رو از تو بگیره؟
‌نه اصلا.
تو قبلا هم پرونده داشتی.
‌نه نداشتم.
تو قبلا توی زندان نبودی؟
‌چرا بودم، یه‌بار به‌خاطر زنا.
سابقه دیگه‌ای هم داشتی؟
‌ضرب و جرح، قتل و آدم‌ربایی که در آن تبرئه شدم.
اطرافیانت می‌گن آدم شروری هستی...
‌نه! اصلا.
خب! معمولا به آدمی که سابقه زنا داره، سابقه ضرب و جرح داره، سابقه آدم‌ربایی و قتل داره می‌گن شرور.
‌(سکوت)
توضیح می‌دی که پرونده زنا مربوط به چی بوده؟
‌وقتی من از زن اولم جدا شده بودم یک زنی بود به‌اسم فرانک، یک ماه با من دوست بود، یک بار رفته بود سفر و به من گفت که بعد از سفر میاد اردبیل منم از پارس‌آباد برم اردبیل تا یک روز با هم بگردیم، گفتم باشه، بعدازظهر یه آقا و خانمی آمدند مغازه من و گفتند تو که با دختر من فرار کردی بگو کجاست، اون با یکی نامزده و از این حرف‌ها، من هم گفتم من اینجام اون یه شهر دیگه، بعد از اون ماموران پلیس امنیت اخلاقی آمدند و به من گفتند باید بروم دادگاه، من هم رفتم، پدر دختر و قاضی در دادگاه حضور داشتند، بعد از حرف‌های پدر دختر گفتم که آن دختر رفته مسافرت و من پارس‌آبادم، چطور ممکنه با هم فرار کرده باشیم؟، خلاصه تبرئه شدم ولی 10 روز بعد خود «فرانک» آمد سراغم و گفت اگه با من نیایی من خودم را می‌کشم، من هم گفتم برو بکش، من با تو فرار نکردم، خلاصه بعد از یک ماه دوباره از من شکایت کرد و گفته بود که این با من فلان کار و بهمان کار رو کرده، قاضی به من گفت تو این دختر را می‌گیری؟، من هم گفتم نه، من که اون رو سفر نبرده بودم، نهایتا محکوم شدم و 2 ماه زندان رفتم و با وثیقه آزاد شدم.
«عصمت غ» رو می‌شناسی؟ باهاش چند وقت ارتباط داشتی؟
‌عصمت مشتریم بود، من به داداش و خواهرش و 60 نفر که برام فرش می‌بافتن دستمزد می‌دادم ولی هیچ‌ارتباط دیگه‌ای باهاش نداشتم.
اون رو چطور کشتی؟
‌اونو نکشتم.
خودت مگه اعتراف نکردی؟
زیر فشار بودم و گفتم هر قتلی اینجا بوده رو من گردن می‌گیرم. اصلا از خانواده‌اش بپرسید می‌گن که عصمت رفته آذربایجان و با یکی ازدواج کرده. توی آگاهی گفتن من یک سال و نیم یک خانه‌ای را اجاره کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت غ. رو کجا نگه داشتم، منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمی‌گردم، اگه یک ساعت دیر برم خونه خانمم زنگ می‌زنه می‌گه کجایی؟. من یک سال و نیم کجا می‌تونستم برم، پارس‌آباد محیط کوچکیه، همه همدیگر رو می‌شناسن.
از همسر اولت جدا شدی؟
‌بله.
چرا می‌خواست از تو جدا بشه؟
‌اخلاقمون با هم جور درنمی‌آمد ولی من نمی‌خواستم طلاقش بدم.
می‌گن خانومت چون می‌خواستی به یک دختربچه تجاوز کنی ازت جدا شده.
نه، چون من طلاقش نمی‌دادم گفت که من یک دختربچه 9ساله رو برده بودم حموم.
برادرت مصاحبه کرده و گفته چند وقت پیش وقتی دختر همسایه‌تون اومده بوده از تو ابریشم قالی بگیره، گریه‌کنان برگشته بوده خانه‌شان و برادرهایش هم به‌خاطر کاری که تو با خواهرشان کرده بودی و او گریان برگشته بود خانه، با تو درگیر شدن...
‌نه این دروغه، من با برادرهای اون به‌خاطر مسائل مالی درگیر شدم. همه این حرفا دروغه، همه‌چی توی پرونده من در دادگاه هست.
پدر آتنا گفته راضی به اعدام تو نیست، می‌خواد تو سنگسار بشی.
‌من راضیم به رضای خدا، هرچی مصلحت الهی باشه همون می‌شه، خب حق می‌دم بهشون، بچه‌شون مرده، من اشتباه کردم که همون اول که بچه‌شون روی پله افتاده بود(!) بهشون نگفتم.
دوربین مغازه‌ات را چرا خاموش کرده بودی؟
‌مدتی بود که می‌خواستم مغازه را تخلیه کنم، برای همین هم دوربین مغازه را از یک ماه قبل از حادثه از برق کشیده بودم، الآن هم شما مغازه را ببینید مشخص است که دیوارها بتونه‌کاری شده تا مغازه را موقع تحویل، تمیز به مالک بدهم.
یک فیلم از تو هست که داری میوه از مغازه‌ همسایه‌ات می‌دزدی؟
‌صاحب مغازه دندان من را شکسته بود و محکوم هم شده بود، آمد پیش من و بهم گفت اگه رضایت ندی، من از تو فیلم دارم که در حال دزدی هستی و می‌روم شکایت می‌کنم، گفتم برو شکایت کن، شکایت کرد ولی من در دادگاه هم گفتم و شاهد هم داشتم که اون اجناس را خریده بودم، آخه سیب‌زمینی چه ارزشی داره که من بخوام سیب‌زمینی بردارم؟ همه اینها توی پرونده هم هست و من هم در اون پرونده تبرئه شدم.
خیلی‌ها می‌گویند یکی از بستگانت که در سیستم قضائی پارس‌آباد سمت مهمی داشته توی پرونده‌های قبلی‌ات کمکت می‌کرده...
‌نه به خدا اینها همه دروغ است، ما حدود 25 سال است که با او قهریم و رفت و آمدی هم نداریم و او هم تبریز است نه پارس‌آباد. هرچی می‌گن دروغه.
حال مادرت به‌خاطر کارهای تو خیلی خوب نیست، می‌گه روی بیرون رفتن از خانه را ندارد، یک‌جورایی خانواده‌ات می‌گویند تو آبروی آنها را هم برده‌ای...
‌(پس از مدتی سکوت) مادر و خانواده‌ام من را می‌شناسند، می‌دانند من اهل این کار نیستم، برادر، برادرش را می‌شناسد، مادر، پسرش را می‌شناسد، ای‌کاش پایم شکسته بود و این اتفاق نمی‌افتاد. (گریه)
فکر می‌کنی دادگاه چه‌حکمی برات صادر می‌کنه؟
‌نمی‌دونم... ولی وجدانم راحته... من اشتباه کردم. خدا می‌دونه شاید اونها رضایت بدن، به هر حال آنها هم انسان هستند ولی من اشتباه کردم و پشیمانم. به‌خدا حاضرم دو تا دست منو ببرن ولی من دوباره چشمای اون بچه رو ببینم.
تجربه تلخ جنسی در دوران کودکیت داشتی؟ اصلا بچه شر و شوری بودی؟
‌نه، من 30 سال کاسبی کردم، همیشه کمک‌خرج خانواده و کمک‌حال پدرم بودم، خواهرم را شوهر دادم، شغلم رنگرزی بود، یک عمر با آتش و رنگ کار کردم و در آخر هم سرنوشتم این طوری شد.
پدر آتنا :
حرف‌های قاتل آتنا دروغ است
 
پدر آتنا اصلانی، دختربچه ۷ ساله‌ای که توسط مردی ۴۰‌ساله به قتل رسید می‌گوید آرزو داشته دخترش معلم شود. او گفته که همه حرف‌های قاتل آتنا مبنی بر انکار به قتل رساندن دخترش دروغ است و فقط زمانی رضایت می‌دهد که مُرده باشد. تسنیم با بهنام اصلانی پدر آتنا که در غم از دست دادن دخترش به سوگ نشسته، گفت‌وگویی انجام داده که در ادامه می‌خوانید.
آتنا به یکباره ناپدید شد
ساعت 11 بود که آتنا پیش من آمد. ساعت 12 و 30 دقیقه بود که پسر برادر زنم آمد و آتنا با پسر دایی‌اش بازی می‌کرد و به من هم کمک می‌کرد. همان‌جاناهارش را خورد و همان‌جاهم گوشی‌ام را دادم بازی کرد. حول و حوش ساعت 4 بود که قاتل آتنا یک مقدار ترشی برایم آورد. من بالای سر بساط بودم و دخترم هم کنارم بود. ترشی را که آورد گفت این ترشی‌ها را در ییلاق درست کرده‌ایم. اگر خوشت آمد باز هم برایت می‌آورم.ترشی را گرفتم و گذاشتم داخل وانت. دخترم گفت نیاز نبود بگیری، در خانه ترشی داریم. ما که ترشی نمی‌خوریم و آنهایی را هم که داخل خانه داشتیم به مادربزرگ دادیم. حدود یک ساعت بعد از این ماجرا، آتنا ناپدید شد. خانه‌مان نزدیک بود. فکر کردم خانه رفته است. با خانه تقریبا 50 متر فاصله داشتیم. با خودم گفتم حتما خانه رفته است. یکی دو ساعت بعد دیدم خانه نرفته است. با خودم گفتم کجا می‌تواند رفته باشد. به خانه زنگ زدم. به خانه مادر زنم زنگ زدم. گفتند آنجا نیامده است. بساط را سریع جمع کردم و همه جا را گشتیم. همه مردم پارس آباد به ما کمک می‌کردند و تمام پارس‌آباد را جست‌و‌جو کردیم. ساعت 10 شب بود که به پلیس 110 اطلاع دادیم و فردای آن روز آگاهی در جریان قرار گرفت و آنها هم پی‌جویی خودشان را داشتند و ما هم پرس‌وجوهای خودمان را.زمانی فهمیدم کار اسماعیل است که دوربین‌ها را بررسی کردند و متوجه شدند آتنا بین دو دوربین موجود در خیابان و جلو مغازه اسماعیل ناپدید شده است. فقط از دو تا از سابقه‌هایش خبر داشتم و می‌دانستم کودک آزاری است ولی از همه اینها تبرئه شده بود. پرونده‌های زیادی داشت و همه به من می‌گفتند اما تبرئه شده بود. این را هم می‌دانستم که از میوه فروش نزدیک مغازه میوه می‌دزد ولی شک نکردم. بعد از دیدن دوربین‌ها فهمیدم که کار این است.
قاتل آتنا نزول‌خور بود
هشت سال است که در این مکان دستفرروشی می‌کنم و از همین‌جا هم می‌شناسمش و هر روز او را می‌دیدم. من اصلا این مسائل کاری نداشتم. البته درگیری‌های زیادی با سایرین داشت اما من اطلاع نداشتم. نزول خور بود و حتی میوه‌های میوه فروش را می‌دزدید. هفت ماه بود که میوه‌ها را می‌دزدید. میوه‌فروش 5 فیلم داشت از میوه دزدیدهای این فرد اما باز هم محکوم نشد.
همه حرف‌های قاتل آتنا دروغ است
گفته است به خاطر طلاهای آتنا، او را دزدیده و چک داشته اما حسابش را چک کردند و دیدن 8‌میلیون پول دارد. حتی اگر این هم دروغ باشد، 600‌میلیون تومان به اهالی پارس آباد پول داده است. حتی به دو نفر از دستفروش‌ها، 100‌میلیون پول داده است. از حدود 10 روز پیش، همسرش راه افتاده و دارد طلب‌ها و نزول‌هایی که شوهرش داده را جمع می‌کند.دروغ می‌گوید. جلو مغازه‌اش یک آبسرد کن وقف بود که همه می‌آمدند و آنجا آب می‌خوردند. آتنا هم وقتی می‌خواست آب بخورد آنجا می‌رفت یا به چلوکبابی کیوان. همه حرف‌هایش دروغ است. اگر او دخترم را نکشته است چرا از خانه او جسد کشف شد. چندین مورد قتل از او کشف شده است. اولین بار که هشت سال قبل برای دادن پیراهنم به مغازه‌اش رفتم دیدم مغازه‌اش ترسناک است. هیچ‌کس به مغازه‌اش نمی‌رفت. ماهانه 100‌هزار تومان هم در آن مغازه کار نمی‌کرد. همیشه خلاف می‌کرد. در آن مغازه به خانم‌ها تجاوزه می‌کرده و الان هستند کسانی که به خاطر آبرویشان شکایت نمی‌کنند.
آرزو داشتم دخترم معلم شود
همسرم بیمار شده و روانپزشک‌ها برای درمانش می‌آیند. وزیر بهداشت دستور داده بود و از نظر درمانی به ما کمک می‌کنند. حتی فرزند دیگر هم بیمار شده است. به او گفته‌‌ایم آتنا برای تحصیل به تهران رفته است. او هم می‌گوید من کِی بزرگ می‌شویم و برای درس خواندن پیش خواهرم می‌روم. آرزوم داشتم دخترم را بزرگ کنم، درس بخواند و معلم بشود. خانواده قاتل اصلا به ما احترام نگذاشتند و حداقل یک پارچه سیاه جلو مغازه‌شان نزدند تا عزای ما را نگه دارند. کینه دارم و راضی نیستم خانواده او در این شهر زندگی کنند. خانواده قاتل هر چه می‌گویند دروغ است. راحت زندگی‌شان را می‌کنند. به راحتی خرید و فروش‌شان را انجام می‌دهند و مغازه‌شان را هم باز کرده‌اند. همه‌اش دروغ است. فکر کنم حدود دو روز مغازه‌شان بسته بود اما بقیه دروغ است. آنها نمی‌دانستند که پسرشان قبلا 7 پرونده داشته؟ حتی همسر اول اسماعیل به خاطر تجاوز او به یک بچه 9 ساله، طلاق گرفت. همه خانواده‌شان خبر داشتند که اسماعیل چطور آدمی است.
فقط زمانی رضایت می‌دهم که مرده باشم
در صورتی می‌تواند از ما رضایت بگیرد که من، همسرم و دختر دیگرم مرده باشند. اصلا امکان ندارد رضایت بدهیم. الان راضی هستم دختر دیگرم بمیرد ولی رضایت ندهم. اصلا امکان ندارد. در فضای مجازی پیشنهادهای زیادی داده‌اند اما دروغ است. از دستگاه قضائی درخواست دارم این پرونده را هر چه سریع‌تر رسیدگی کند و قاتل را به اشد مجازات برسانند تا ما هم راحت شویم. الان چند روز است که بلاتکلیفیم. نمی‌توانیم به خانه خودمان برویم. خاطره‌هایی از او در خانه خودمان داریم که نمی‌توانیم برگردیم و آنجا زندگی کنیم. الان بیکارم. شایعه درباره ما خیلی زیاد است. مثلا می‌گویند علی دایی 100‌میلیون به من پول داده یا فلان ماشین را دریافت کرده‌ام. می‌گویند به همسرم طلا داده‌اند. حتی از اداره صدایم کردند و گفتند شایعه است. شایعه پشت سر ما زیاد است و همه این حرف‌ها دروغ است. الان فقط به این پرونده فکر می‌کنم. متاسفانه همه جا نوشته‌اند که دخترم می‌رفته آنجا و آب می‌خورده که دروغ است. قاتل، این بچه را کشانده و گفته که پدرت از این ترشی خوشش می‌آید، بیا و بگیر.