فرآیند شایسته‌سالاری در کشور گرفتار تبعیض جنسیتی؛

مهدی بهلولی*- تنها در مجلس شورای اسلامی نیست که نسبت زنان به مردان، بسیار کوچک است؛ در خیلی از مراکز تصمیم‌گیری اداری و دولتی دیگر نیز چنین نسبتی را می‌توان دید. برای نمونه کافی است گذرتان به یکی از گردهمایی‌های فرادستان آموزش و پرورش بیفتد تا درستی این سخن را در آنجا ببینید. در یکی از خبرهای خواندنی که در سال 91 درباره یکی از همین گردهمایی‌ها در رسانه‌ها منتشر شد، اعتراضی شده بود به همین مساله: «در بیست و نهمین اجلاس روسای آموزش و پرورش سراسر کشور، روسای 750 منطقه آموزش و پرورش،حضور داشتند که تعداد مدیران زن در بین این مدیران بسیار انگشت‌شمار بود. فرشته حشتمیان، رییس سازمان مدارس غیردولتی، مشارکت‌های مردمی و خانواده، در این همایش به تعداد اندک مدیران زن در آموزش و پرورش اشاره و اظهار کرد:تعداد زنان در مقابل مردان قابل تامل است. وی از آن دسته مدیران کل که به زنان اعتماد و آنها را به عنوان رییس منطقه آموزش و پرورش انتخاب کرده بودند، تشکر کرد و در مقابل از مدیران کل خواست به زنان اعتماد بیشتری داشته باشند و آنها را به عنوان مدیر منطقه برگزینند تا در اجلاس آینده تعداد زنان بیشتر از این باشد.» (خبرگزاری فارس)
تا چند سال پیش، در جامعه مدنی فرهنگیان هم، همین جو چیره بود. اما با گسترش فضای مجازی و ابزارهای گوناگون ارتباطی، خوشبختانه آهسته‌آهسته و تا اندازه‌ای، فضا تغییر کرد و بر شمار فرهنگیان کنشگر زن افزوده شد. از یکی دو سال پیش نیز که در جامعه ما، تلگرام گسترش یافت تعداد فرهنگیان زنی که به جرگه فرهنگیان فعال در امور صنفی و مدنی پیوستند، بیشتر شد. در گردهمایی‌های صنفی- اعتراضی فرهنگیان که از دی‌ماه 93 آغاز شد و تا تیرماه 94 ادامه یافت، شمار چشمگیری از زنان فرهنگی حضور داشتند و در فضاهای واقعی و مجازی نقش‌آفرینی‌ کردند. هم‌اکنون نیز در بسیاری از گروه‌های اطلاع‌رسانی فرهنگیان در فضای مجازی،حضور گسترده و اثرگذار دارند. در گروه‌هایی نیز که گهگاه و به منظور همیاری با فرهنگیان آسیب‌دیده یا خانواده‌های آنان تشکیل می‌شود، فرهنگیان زن، بسیار نیرومند وارد می‌شوند. چند ماه پیش در یکی از همین گروه‌ها و در مدت زمان نسبتا کوتاهی، حدود 40 میلیون تومان جمع شد و به دست دو نفر از خانواده‌های فرهنگی آسیب‌دیده رسید. کسانی که با این گروه‌ها در پیوند هستند می‌دانند که زنان فرهنگی در این میدان، بسیار خوش می‌درخشند. این سخنان البته به معنای وضعیت ایده‌آل برای کار اجتماعی فرهنگیان زن نیست و هنوز راه نرفته بسیاری پیش‌رو است. البته هم برای زنان و هم برای مردان آموزگار اما در این نوشتار بر آموزگاران زن و کنش‌های جمعی آنان متمرکز هستیم.
نخستین کاری که از دید این نگارنده، آموزگاران زن باید در دستور کارشان بگذارند بالا بردن کیفیت کاری‌شان است. البته در اینجا منظور از کار، کار آموزشی در کلاس درس و مدرسه نیست بلکه بیشتر کار و کنش مدنی،صنفی و اجتماعی است. فرهنگیان زن، نیمی از یک میلیون فرهنگی کل کشور را تشکیل می‌دهند اما از خیلی از توانایی‌های خودشان بهره نمی‌گیرند. در میان آموزگاران زن، دانش‌آموخته رشته‌های ادبیات و زبان انگلیسی کم نیست ولی در گستره نوشتن و ترجمه، حضور بایسته و شایسته ندارند. بی‌گمان یکی از بزرگ‌ترین کم و کاستی‌های آموزش و پرورش ایران، دوری از پژوهش‌ها و جستارهای تازه جهانی است. دبیران زن انگلیسی می‌توانند در این مورد، نقش مهمی ایفا کنند. هم‌اکنون و با گسترش اینترنت، دسترسی به اطلاعات بسیار آسان‌تر از گذشته است. جنبش فرهنگیان نیز نیاز به آشنایی با بحث‌هایی دارد که در جهان پیشرو آموزش در جریان است. در واقع به یک «جنبش ترجمه» و یک «آموزش و پرورش تطبیقی روز» نیاز است تا با دید باز و روشن‌تر به پیش رفت. آموزگاران آشنا به زبان انگلیسی می‌توانند در این زمینه بسیار یاری‌رسان باشند و بخشی از این کار، خود‌به‌خود بر دوش آموزگاران زن این رشته می‌افتد که متاسفانه تاکنون کار چندانی از آنان دیده نشده است. آموزگاران زن اهل ادبیات نیز، در بازتاب دشواری‌ها و چالش‌های صنفی- آموزشی می‌توانند در سطحی گسترده‌تر و بهتر عمل کنند. هم‌اکنون فضای رسانه‌ای کشور،این امکان را در اختیار فرهنگیان گذاشته تا به بسیاری از محدودیت‌هایی بپردازند که با آن دست به گریبان هستند. یکی از مهم‌ترین ابزارهای این کار،آشنایی با نوشتن ژورنالیستی است که آموزگاران درس ادبیات، قاعدتا نباید در مهارت یافتن در این نوع از نوشتن کار چندان سختی پیش رو داشته باشند. متاسفانه زنان فرهنگی در بازتاب دشواری‌ها و چالش‌های ویژه خودشان نیز آن کوشش بایسته را ندارند و کمتر دیده شده که به نقد و ارزیابی شرایط کاری خودشان بپردازند. دو سال پیش، یکی از بستگان نزدیک این نگارنده، کودک خود را در دبستانی پولی نام نویسی کرده بود. آموزگار کلاس، خانمی بود که گفته بود در ماه چیزی حدود 300 هزار تومان حقوق می‌گیرد! به نظر می‌رسد مدارس پولی، به آموزگاران زن،حقوق کمتری پرداخت می‌کنند تا به آموزگاران مرد.هم‌اکنون شمار زیادی از زنان دانش‌آموخته دانشگاه، بیکار هستند و به همین خاطر حاضرند با حقوق‌های بسیار ناچیز در مدارس پولی به صورت قراردادی کار کنند. این آموزگاران در تابستان حقوق نمی‌گیرند و نسبت به آموزگاران رسمی آموزش‌وپرورش از شرایط کاری بدتری برخوردارند.
درباره حضور موثر زنان در آموزش و پرورش بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که هم‌اکنون در آمریکا، یکی از بزرگ‌ترین و سرشناس‌ترین اندیشه‌وران آموزشی، خانمی است به نام دایان راویچ. با نگاهی به لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های آمریکایی در زمینه بهسازی‌های آموزشی روشن می‌شود که جایگاه نخست، از آن راویچ است. در فنلاند که یکی از کیفی‌ترین آموزش و پرورش‌های جهان را دارد نیز بزرگ‌ترین نظریه‌پرداز دوره‌های پرورش آموزگار (تربیت معلم) خانم لیندا دارلینگ‌ هاموند است. خوشبختانه گستره آموزش، گستره‌ای نیست که مردانه دانسته شود و زنان می‌توانند همپای مردان و با کمترین محدودیت اضافی حضور داشته باشند. باری روی هم رفته می‌توان گفت انتظار حضور بیشتری از زنان فرهنگی در رسانه‌ها و اثرگذاری نوشتاری می‌رود. نمی‌دانم گفتن این نکته تا چه اندازه درست باشد اما یک احساس و درک خامی است که گهگاه از وجودم می‌گذرد و آن، اینکه برخی اوقات انتظار «دلسوزی» بیشتری از آموزگاران زن می‌رود. برای نمونه چند ماه پیش که یکی از آموزگاران فداکار استان سیستان و بلوچستان، زنده‌یاد حمیدرضا گنگوزهی ریگی، سه نفر از دانش آموزان را از زیر آوار دیواری قدیمی نجات داد و شوربختانه خودش جان باخت،جا داشت که آموزگاران قلم به دست و اهل ادبیات زن، درباره این رخداد فداکارانه و جانگداز، با احساسات انسانی و به ویژه زنانه خویش، قلم فرسایی کنند و بر برندگی فضای انتقادی رخ داده درباره این مرگ بیفزایند. به ویژه اینکه آموزگار جوان جان‌باخته، صاحب دو فرزند خردسال دو و چهار ساله بود. اما متاسفانه چنین نوشته‌هایی کمتر دیده شد. شاید این سخن، سخنی سست به نظر آید اما به گمانم گاهی از آموزگاران زن، بروز واکنش‌هایی عاطفی و احساسی‌تر انتظار می‌رود که می‌تواند در کل، به پویا و زنده‌تر بودن کنش‌های صنفی- مدنی فرهنگیان کمک کند.


اما روی سخن پایانی این یادداشت، آموزش و پرورش و فرادستان آن است. آموزش و پرورش نهادی است که هم با نیم میلیون زن شاغل سروکار دارد و هم با چندین میلیون دانش‌آموز دختر. این نهاد آموزشی اگر می‌خواهد آموزشی ارائه دهد، فراخور زندگی نوین نمی‌تواند چشم خود را بر دگرگونی‌های اجتماعی جامعه ببندد. هم‌اکنون زمانه‌ای است که روز به روز بر شمار دختران و زنان دانش آموخته و آگاه به حقوق و جایگاه خود، افزوده می‌شود. زنانی که در برابر تباه شدن حق‌شان، به روش‌های گوناگون، واکنش نشان می‌دهند. از این‌رو آموزش اگر آموزگاران زن باانگیزه و نوآور می‌خواهد، باید بستر حضور هرچه بیشتر آنان را در برنامه‌ریزی‌های آموزشی و اجرا و مدیریت، فراهم آورد. گرچه شرکت ندادن آموزگاران در برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری‌های آموزشی، تنها مختص آموزگاران زن نیست و همه فرهنگیان را دربرمی‌گیرد اما حضور چشمگیر مردان فرادست آموزشی را نیز نمی‌توان نایده گرفت. با نگاه به چند سال گذشته، بی‌گمان نمی‌توان گفت که برخورد آموزش و پرورش با مساله زن، برخوردی اندیشیده و به روز بوده است. هم‌اکنون و در دولت یازدهم نیز، آمار و اطلاعات درست و دقیقی در دست نیست که تا چه میزان نقش آموزگاران زن در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری آموزشی و در میان فرادستان آموزشی دگرگون شده است اما آنچه پیداست دگرگونی نسبی اندیشگی و رفتاری آموزگاران زن کنونی با آموزگاران زن دو سه دهه پیش است. آموزش و پرورش اگر می‌خواهد در جامعه اثرگذار و نقش‌آفرین باشد، نباید چشم خویش را بر این دگرگونی‌ها ببندد.
* عضو کانون صنفی
معلمان استان تهران