روزنامه همدلی
1396/07/24
محمدرضا شفیعی کدکنی 78 ساله شد او افق را میبیند و من در گـودی ایـستـادهام
گفتوگو با «علی دهباشی» درباره بیش از 50 سال کار ادبی دکتر شفیعی کدکنیحامد داراب ـ دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی در دو دهه گذشته بیشتر از هر زمان دیگر، مورد نقد مخالفان و دفاع موافقانش قرار گرفته است؛ کمتر کسی دیده است که استاد، اظهارنظر شفاهی درباره مسائل ادبی داشته باشد؛ اما گاهی که بنا به شرایط و وضعیت، سخنی را در گستره ادبیات میگوید؛ آن سخن با واکنشها و تحسینها و گاه نقدهای فراوانی روبهرو شده و مقالات و یادداشتهای متعددی دربارهاش به نگارش درمیآید. همچون زمانی که مقاله یا کتابی تازه از او به نشر میرسد. همین امر نشاندهنده اهمیت نگاه انتقادی اوست. اویی که در سه دهه گذشته تا آنجا که اطلاع دارم هرگز مصاحبهای با جریده یا مجلهای نداشته و همواره نگاه خود و نظراتش درباره ادبیات را در کتابهای بحثبرانگیز و البته تاثیرگذارش ارائه داده است. او که کمتر از خانهاش بیرون میآید، هربار که در مجامع عمومی ظاهر میشود، میتوان شاهد استقبال بیسابقهای بود که مخاطبان ادبیات و یا شاگردان از حضورش دارند. به یاد دارم در سال 1391 پس از پایان مراسم بزرگداشت زندهیاد حسن احمدیگیوی که در موسسه لغتنامه دهخدا برگزار شد، استاد عرض خیابان را پیمود و در ایستگاه «پسیان» اتوبوس خیابان ولیعصر را سوار شد تا در ایستگاه «جام جم» پیاده شود و به خانه برود. انبوه شاگردان و دوستدارانش در این مسیر از هیچ پرسشی درباره مسائل ذهنیشان نسبت به ادبیات دریغ نکردند و استاد تا آنجا که زمان داشت به همه پاسخ داد؛ و اتوبوس بیحالی و رخوت همیشگی مسافران را نداشت.
کدکنی را مخالفانش یک ادیب کلاسیک میدانند که در گزارههای سنت ادبی مانده است، در مقابل موافقانش بر این باورند که او در سنت کلاسیک ادبی فارسی نوآوری کرده است. این هر دو، درست است؛ هیچکدام را نمیتوان به سود دیگری به کناری گذاشت و هیچکدام را نمیتوان ارجحتر از دیگری دانست. آنچه پیداست این است که او را باید با توجه به مقتضیات زمانه خودش شناخت؛ بیآنکه داوری کرد. او همانقدر که در میان همنسلانش همچون فروزانفر، بهار، همایی، خانلری و غیره نوآور بود و در تدوین مولفههای تحول ساختار و فرم کلاسیک شعر کوشید؛ همانقدر نیز در میان شاعران نواندیش امروزی که اغلب سیطره آکادمیک ادبیات ندارند؛ یک کلاسیک است که شعر شاملویی را ماحصل ترجمه شعر غربی میداند. اگرچه این نگاه بیشتر از سویه آکادمیکاش ریشه میگیرد. او عاشق ادبیات شوروی، بهخصوص داستایوفسکی، و شاعری فرمگرا و معتقد ویژگیهای دیداری شعر با اعتقاد راسخ به نهفتن ارزشهای اثر در خودش است. باورهای مذهبیاش را پنهان نمیکند، برای محمدرضا شجریان شعر میسراید، به عرفان در ادبیات عشق میورزد و درواقع کسی است که متون این حوزه را برای امروزیان روزآمد کرده است.
به هر روی استاد را میتوان به استناد کارنامه کاریاش در ابعادی گوناگون به بررسی و تحقیق نشست، اگرچه این تحقیق و بررسی بسیار دشوار مینمایاند، و محققی مردافکن میخواهد که دستکم، از نگاه انتقادی و اندیشه ادبی، همسنگ و همتراز خالق شاهکارهای بیپایانی همچون «صور خیال در شعر پارسی»، «موسیقی شعر»، «شعر معاصر عرب»، «با چراغ و آینه»، «زبان شعر در نثر صوفیه» و... باشد. با این همه کدکنی را بیتردید و بدون مبالغه میتوان نگین انگشتری ادبیات آکادمیک فارسی دانست، که روحش غوطهور در تاریخ پرفراز و نشیب ادبیات کلاسیک فارسی و جسمش آمیخته به ادبیات نوین است. کدکنی، به استناد رای صاحبان نظر حتی اگر یکی تصحیح «اسرار التوحید» را در کارنامهاش داشت، برای تاثیر و تقدیرش کفایت میکرد. در کنار این همه، شعر خودش نیز نمایانگر اندیشه اوست و اجتماعی بودن یکی از ویژگیهای مهم آن.
محمدرضا شفیعی کدکنی مهر امسال 78 ساله شد، به این بهانه بر آن شدم تا با «علی دهباشی» ادبپژوه، نویسنده و سردبیر مجله «بخارا» که سالهایی طولانی با استاد، همراه و همنشیناند، درباره ایشان به گفتوگو بنشینم. با او از شفیعی کدکنی و زیست ادبی و انسانیاش سخن گفتم و پرسیدم، که جایگاه اساسی کدکنی را چگونه ارزیابی میکند؟
کارنامهکاری استاد شفیعی کدکنی را میتوان به سه بخش تقسیم کرد، نخست استادی دانشگاه زبان و ادبیات فارسی، دوم کارهای پژوهشی بلند، آکادمیک و نفسگیر که اغلب در حوزه تصحیح متون کهن و یا پژوهش در آنها قلم زده شده است و دست آخر شاعری ایشان. شما بهعنوان شخصی که سالهای طولانی با استاد همزبان و همقدم بودهاید، این سه را چگونه ارزیابی میکنید؟
من تصور میکنم کارنامهکاری ایشان بیش از این سه بخشی باشد که شما برشمردید. دکتر شفیعی از زمره آخرین نسل استادانی است که کارنامه فرهنگی و پژوهشی و حرفهای و تالیفیشان چندوجهی بوده؛ مانند استاد بدیعالزمان فروزانفر، استاد ملکالشعراء بهار، استاد پرویز ناتل خانلری، استاد عبدالحسین زرینکوب و استاد غلامحسین یوسفی؛ این بزرگان، نسلی بودند که در چندین وجه و بعد میتوانستیم بهدرستی « استاد» خطابشان کنیم. امروز شما میبینید که مثلا یک دکتر ادبیات تنها در یک رشته تخصص دارد و در همان تخصص صاحب نظر و قلم است؛ اما نسلی که دکتر شفیعی از آن است اینگونه نیست. کدکنی نتیجه و محصول و بهعبارتی بازمانده از نسلی است بیتکرار.
با نیمنگاهی به همین نکتهای که اشاره کردید، یعنی استادی که در چندین زمینه ادبی مولف و صاحبنظر است، کارهای تصحیح متون ایشان را چگونه میبینید؟
در تصحیح متون، ایشان آثار ماندگاری را ارائه دادهاند، مثلا «اسرار التوحید»، حالات و سخنان ابوسعید، و یا «مثنویهای عطار»، یا مجموعه کتابهای «پیران خراسان» که نشر سخن منتشر کرده است. این تصحیحها، هم از لحاظ متد تصحیح و هم تحقیقات ادبی و لغوی و تاریخی و جغرافیای تاریخی مرتبط با آن متن بیمانند است. میتوانم بگویم که استاد شفیعی در هر کاری درجه یک ظاهر شدهاند. شما به نقد ادبی ایشان دقت کنید، اغراق نیست اگر بگویم در نیم قرن اخیر و حتی در گذشته، ما منتقد ادبی در سطح دکتر شفیعی نداشتهایم. او مسلط به نقد ادبی مدرن جهان است، یعنی آخرین دستاوردهای نقد ادبی از مکتب صورتگرایان روس تا نقدادبی حال حاضر مثلا افرادی چون چامسکی و میبینیم که همه اینها با تکیه به میراث قدیم نقدادبی ایران در دیدگاه انتقادی دکتر شفیعی وجود دارد، و ما هیچوقت چنین کسی را نداشتهایم.
و شعر استاد کدکنی، که احتمال میدهم اغلب تودهها او را بیشتر بهعنوان یک شاعر بشناسند.
شاعری ایشان خودش یک فصل بسیار گسترده و جدایی دارد. به نظرم اگر امروز قرار باشد که سه، یا دو نفر شاعر مهم زبان فارسی را در حوزه تمدن فرهنگی زبان فارسی نام ببریم، به قطع، ایشان اولین نباشند، دومین هستند. همچنین در استادی دانشگاه، امروز بهجرات میتوان گفت که سه نسل از بهترین استادان فعلی دانشگاههای ما در داخل و خارج از دانشجویان ایشان بودهاند.
به نکته خوبی اشاره فرمودید، میخواهم بپرسم که با توجه به تاریخ تجدد در ادبیات و گذراندن یکی دو دهه گذشته و تجربه نحلههای گوناگون شعری، جایگاه دکتر کدکنی بهعنوان یک شاعر چگونه میتواند تفسیر شود؟
دکتر شفیعی کدکنی از زمره شاعران معاصری است که از همان آغاز یعنی کتاب شعر « زمزمه ها» که درسال 1344 منتشرشد خود را بهعنوان شاعری قابل و مستعد و آیندهدار به جامعه معرفی کرد. « در کوچه باغهای نیشابور» که در سال 1350 منتشر شد، شفیعی را بهعنوان یک شاعر محبوب و مقتدر در زمینه شعر نیمایی معطوف به جامعه تثبیت کرد. او شاعری بزرگ و موفق است. استاد ما، زرینکوب، شعرش را نمونه بارز و عالی شعر بیدروغ و بینقاب خوانده است. در شعر او ویژگیهایی است که او را ممتاز کرده. او را در گسترهای که نام بردید با دیگران نمیتوان یکسان دانست. ایشان از این جهت بسیار استثنا هستند، و در حال حاضر تنها میتوان افرادی چون آقای «سایه» (هوشنگ ابتهاج) را در کنارشان قرار داد، آن وجه استثنایی این است که آن ریشه در هزار و دویست سال سابقه شعر فارسی ایران دارند و با استفاده از همین سابقه اما همسو با جهان مدرن، اثر آفریدهاند.
یعنی با توسل به همین ریشه داشتن در تاریخ ادبیات کلاسیک ایران، میتوانیم مدعی استثنا بودنشان حتی در میان شاعران متجدد باشیم.
اجازه دهید یک نکته را بگویم، بیتردید تنها شخصی در دوران مدرن میتواند شعر فارسی خوب بگوید که حتما در شاهنامه، مثنوی، سعدی، حافظ و ادبیات گذشته غوطه خورده باشد، بدون درک عمیق این سرچشمههای زبان فارسی، هرگز نمیتوان شعر نو و حتی شعر مدرن گفت. برای اینکه گنجینه واژگان آنجاست، من باید اول بتوانم این گنجینه را بشناسم، این تاریخ را بشناسم، تا امروز بتوانم با شکلی تازهتر، تاریخ خودم را رقم بزنم. دکتر شفیعی با تجربیاتش در شعر نو فارسی، تواناییهایش را خود نشان داده است، به قول شما، مردم امروز که در دوران تجدد زندگی میکنند، بیشتر او را با شعرش میشناسند، این یعنی درآمیختن معرفت و شناخت از گذشته با مفاهیم فرهنگ ایرانی امروز. بهعبارتی زمانه، برتری شعر ایشان را گواهی داده است.
دکتر کدکنی هم خودشان مکرر گفتهاند که برای شناخت ادبیات مدرن و متجدد باید به ادبیات کلاسیک فارسی محیط بود. اگر بخواهیم درباره الزامهای این موضوع صحبت بکنیم پاسخ چیست؟ شعر مدرن گاهی حتی آگاهانه برای ایجاد خلاقیت به ذهنیتزدایی و فراموشی همه گذشته پا میفشارد و تجربه شعر مدرن هم نشان داده با این شیوه نیز شاعران قابل توجه رشد کردهاند.
چند وجه دارد، ما تاثرات خودمان را، احساسات خودمان را به چه صورت بیان میکنیم؟ با کلمه. عشق، نفرت و همه تاثرات روحی و روانی، را با کلمه بیان میکنیم، یعنی در ذهنمان یک گنجینه واژگانی وجود دارد که وقتی از چیزی متاثر میشویم، از آن گنجینه برای بیان احساسمان استفاده میکنیم. اگر این گنجینه واژگان همین روزنامه و مجلهها باشد که خوب نتیجهاش این شعر معاصر است که ملاحظه میکنید، به وسعت اقیانوس اما به عمق یک بند انگشت. شعرهایی که در زمان سروده شدنش مرگش فرا میرسد، اگر فروغ مانده است، اگر اخوان مانده است، راز ماندگاریشان یکی این است که همه شان با استفاده و سود جستن از سرچشمهها و آن گنجینه حرفشان را زدهاند. شما میگویید آخر حافظ و سعدی ،اینها با این مسائل مدرن جامعه چه سنخیتی دارد؟ اینها کلماتشان اصلا به درد من نخواهد خورد. درست است؟ این هم حرفی است.
البته یک پرسش است اما بگویم شخصا از زبان سعدی و تصویرپردازی او بسیار سود بردهام و معتقدم سعدی سخن از زبان و زمانه ما میگوید و هرگز اینطور فکر نمیکنم.
بله اما پرسشی است که شاید جوانترها مطرح کنند اما چون نمیخوانیم درک نمیکنیم که از این مدرنتر که در 750 سال پیش سروده شده میشود:
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری، که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
از این مدرنتر میشود سرود؟ ما به علت آموزش غلط ادبیات کلاسیک فارسی در مدارس و دانشگاه و به علت تمام شیوههایی که جریانی راه انداخته است از افرادی که نمیخواهند زحمت بکشند، مطالعه و پژوهش کنند، باعث شده است که درک درستی از این ادبیات نداشته باشیم. حتی شاملو هم از این گنجینه سود جسته مثلا به شعر «مه» او که میگوید: «بیابان را سراسر مه گرفتهست» و در ادامه میآورد: «بیابان خسته، لب بسته، نفش بشکسته، در هذیان گرم مه، عرق میریزدش آهسته از هر بند» دقت کنید. یا در ترجمهای که از فدریکو گارسیا لورکا انجام میدهد، عنوان یک شعر را میگذارد «تخنه بند تن» که از حافظ وام گرفته. میتوان گفت هرکدام از شعرهای مهم زبان فارسی در دوران معاصر، شعرهایی هستند که همه از این گنجینه ادبیات کلاسیک سود بردهاند. وقتی شما این ادبیات کلاسیک را میخوانید، واژگان و نوع برخورد شاعران بزرگ با واژگان بهصورت خیلی پنهانی در ذهن مینشیند و در زمان آفرینش اثر یکباره میبینید چیزی به شما میگوید که من را بنویس. متاسفانه در شعر معاصر و شعر نسل جوان بهعلت بیتوجهی و قدری تنبلی در آموزش. البته زحمتی که مطالعه دقیق دارد یک بیگانگی با سرچشمههای زبان فارسی ایجاد شده که نتیجهاش شعرهای سستی است که این روزها میبینیم. و بنابراین ما شاهد شاعران برجسته نیستیم.
به نقد شعر معاصر رسیدیم. از استاد کدکنی دور نشویم و با همین موضوع به ایشان بپردازیم، دکتر هم گویا با چنین رویکردی به ادبیات نسل جدید مینگرد، بهطور مثال مقاله «شعر جدولی» ایشان که اگر اشتباه نکنم نخستین بار شما آن را در مجله «بخارا» منتشر کردید. در این مقاله ایشان از همنشینیهای ناهمخوان صحبت میکنند و نظر دارند که مثلا سزری مثل «چند رکعت باران» اشتباه است چراکه واحد اندازهگیری باران «رکعت» نیست. اما ما میبینیم که این شیوه مثلا در شعر شاگردان ایشان مثل زنده یاد قیصر امین پور هم متبادر است و اصلا امروزه بهعنوان شیوهای برای شاعرانه کردن متن به کار میرود. این نوع برخوردها با ادبیات متجدد را از سوی استاد دکدکنی را شما چگونه ارزیابی میکنید؟
این مقاله را همانطور که گفتید 18 سال پیش برای نخستین بار در شماره اول مجله «بخارا» منتشر کردیم. و اگر قرار باشد به من بگویند در تاریخ یکصد سال اخیر، ده مقاله مهم نقد ادبی در حوزه شعر معاصر را نام ببرید، حتما این مقاله جایگاه نخست را دارد. به علت اینکه ایشان با این مقاله در واقع شعر یک دوره را فرمولبندی و تئوریزه کردند. آن مقاله آسیبشناسی چند نسل از استعدادهای خلاق شعری برباد رفته است. چون استاد زبان و ادبیات فارسی هستند در موضع زبان شناس و ادیب و منتقد آشنا به مبانی نقد ادبی سنتی و مدرن، ایشان معیاری عرضه کردند که شعر کلاسیک و نو و سپید و غیره را به نوعی میتوان برمبنای آن بررسی و تحلیل و همچنین آسیبشناسی کرد.کشف هوشمندانه اداهای شاعران جدولی و فرمولبندی همه فهم آن حاصل یک عمر تجربیات ایشان است . این مقاله میتواند یک کتاب 400 صفحهای شود که ایشان بهصورت فشرده در 30 صفحه بیان کردند. و هیچ منتقدی بهصورت مکتوب تا امروز نیامده است درباره آن نظری ارائه کند و یا نقدی بنویسند. تنها اخیرا یک کتابی منتشر شده است فکر کنم با نام «دکتر شفیعی چه میگوید؟»
فکر کنم کتابی که «نشر بوتیمار» چاپ کرده است را میگویید؟
بله. من میتوانم بگویم از این ساختمان خوشم نمیآید ولی وقتی که بخواهم این ساختمان را نقد کنم باید معماری بدانم. پس من میتوانم آقای دکتر شفیعی را بگویم شعرشان را خوشم نمیآید، اما اگر بخواهم دکتر شفیعی را نقد کنم باید همسطح ایشان به علاوه یک بدانم.
آیا شما معتقدید که نقدهای استاد کدکنی همانقدر که در فضای ادبیات کلاسیک راهگشا بودهاند، برای فضای ادبیات مدرن هم نسخهای چشمگیر و کارآمد هستند؟
ایشان حداقل سی سال از زمان خودش جلوتر است. اگر یحیی آرینپور بعدی بیاید و غربال را به دست بگیرید همان کاری را خواهد کرد که دکتر شفیعی انجام میدهد. نگاهی که به ادبیات دارند نگاه به آینده است. او افق را میبیند و من در گودی ایستادهام، بنابراین آنکه در قله نشسته است تپهها، رودخانهها و ... را میبیند. یکباره یادم افتاد که تعبیر بسیار زیبایی ایشان به کار بردهاند: «عدهای در سی سی یو مطبوعات ادامه حیات میدهند»، یعنی اگر این دستگاه را بکشی حیات از میان میرود. شما تاریخ «از صبا تا نیما» را دیدهاید؟
نه، متاسفانه این اثر را مطالعه نکردهام.
حتما تهیه کنید و بخوانید. کتابی سه جلدی که تاریخ ادبیات 150 ساله ایران است. بعد یک آدمی مانند یحیی غربال را گرفته و ببنید چه مانده است؟ اگر غربال را بگیرند در این 50 سال گذشته از همه اینهایی که حضور دائم در روزنامهها دارند، چیزی باقی نخواهد ماند. و این دکتر شفیعیها هستند که میمانند.
نگاه انتقادی دکتر کدکنی برخی مواقع، گویی بسیار تند است. هم در لحن و هم در مضمون برخی نقدها. مثلا در مقدمهای که بر گزیده اشعار زندهیاد خانلری نوشتند، نقدهایی بر نیما یوشیج داشتند که مثلا شعرش را از خانلری برداشته و غیره.
آقای دکتر شفیعی در کتاب «چراغ و آینه» تفکر انتقادی خود را اعلام کرده است. او میگوید شعر معاصر فارسی در بستر ترجمه شکل گرفته است. زادگاه شعر معاصر و ضرورتش ترجمه آثار غربی بوده است. نیما هم همینطور و یکی از درخشانترین حاصلهای این تاثیر از ترجمه شاملو بوده است. نیما یوشیج در یک شرایط ویژه تاریخی حضور پیدا کرد، شرایطی که حزب توده، اندیشههای متجدد را تبلیغ میکرد و زمینه سیاسی هم داشت و طبیعی بود که در مقابل صف کلاسیسم دنبال آدمهایی میگشتند مانند نیما. خود جلال آل احمد در مقاله «پیرمرد چشم ما بود»، بهصراحت نوشته است که نیما را چگونه به شکلی که در دهه 1350 مطرح شد، مطرح کردند. ارزشهای نیما جای خودش ولی ویترین کردن و عرضه کردن و تبلیغ کردن چیز دیگری است که خود نیما از این کار حیرت کرده بود، خود آل احمد میگوید که:«او نمیدانست که ما او را علم کردهایم». آل احمد، نیما را به حزب توده معرفی کرد. بنابراین نیما با همین نقدهای موشکافانه که دکتر شفیعی بهدقت انجام داده است، در واقع جایگاه واقعی خود را پیدا میکند. نیمای دهه 1350 اسطوره بود، رویکرد دکتر شفیعی به شعر، رویکرد تاریخی است، ایشان به شعر فارسی نگاه تاریخی دارد و آنچه در آینده ادبیات گفته خواهد شد، او امروز میگوید و طبیعی است که خیلیها برآشفته شوند.
جناب دهباشی، در نقدهای استاد کدکنی یکسری واژگان و سطرها به کاررفته که حواشی بسیاری داشته و بحثبرانگیز شدند. مانند «امامزاده نیما یوشیج». این موارد در «چراغ و آینه» که به باور شما یکی از کتابهای مهم استاد است، بیشتر دیده میشود. این موارد اعتراضهای شدیدی را در پی داشت. به نظرتان آیا این اعتراضها به حق بودند یا خیر؟
این واژههایی که شما نوشتید و من هم خواندم باید به قول امروزیها، در کانتکس متن اصلی و جملهای که گفته شده است، ارائه شود. نه آنکه بخشی از یک جمله را جدا کرده و آن را جهت برخی منافع منتشر کرد. گرفتن یک کلمه و یا دو تعبیر، کاری است که روزنامه ... انجام میدهد و دوستان نباید اول یک جمله و آخر یک جمله را بزنند و به این وسیله اصل یک جمله را مخدوش کنند. این تکنیکهایی است که روزنامه ... به کار میبرد، البته من قصد ندارم شخصی را متهم کنم. ولی فکر میکنم این کار حقیقت را از بین میبرد.
اجازه دهید دست آخر کمی از این مباحث فاصله بگیریم، خواهشمندم به واسطه سالها همنشینی با استاد کدکنی، کمی از شخصیت انسانی ایشان برایمان بگویید.
من استادان خیلی زیادی را در زندگیام دیدهام و شاید کمتر کسی این بخت را داشته است در زندگی. سیدمحمدعلی جمالزاده، صادق چوبک، بزرگ علوی، تقی مدرسی، سیمین بهبهانی، ابراهیم گلستان، مهرداد بهار، دکتر زرین کوب، انجوی شیرازی، غلامحسین یوسفی، دانشور و همه اینها را درک کردهام و رابطهام در حد امضای کتاب نبوده وعمیقتر از این مباحث بوده است؛ اما در این میان آقای دکتر شفیعی شبیه هیچکدام نیست. یکی از شخصیتهایی است که لابهلای تاریخ فرهنگی را بسیار دقیق میشناسد. انسانی بسیار اصولی در زندگی شخصی، در عین حال که بسیار مدرن است، در سنتیترین شکل ممکن که تصور میکنیم زندگی میکنند، اهل موسیقی است و بسیار موسیقی را خوب میشناسد. در حوزه فیلم و تئاتر هم برگزیدهِ برگزیدهِ برگزیدهها را میبیند. شما کافی است منزل ایشان را بروید و ببینید، خانهای که چهار میز تحریر در آن وجود دارد و روی هرکدام، یک پروژه در حال انجام است. در این خانه اگر دزد بیاید هیچ چیزی برای بردن ندارد، یک یخچال و یک گاز و مقداری کتاب و زندگی که با روزی 17 ساعت کار گره خورده است در هفتاد و چند سالگی. حتی ایشان ساعت چای خوردنش مشخص است. انضباط ایشان در غذاخوردن و خوابیدن بسیار مثالزدنی است. ملاحظات بسیار خاصی دارد که یک وجودی را ساخته به نام استاد شفیعی کدکنی.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه