گریان روضه ایم و عزادار فاطمه - جانم فدای آن همه پیکار فاطمه

«همه‌ ما از خداییم و به خدا بازمی‌گردیم. ای پیامبر خدا(ص)! امانتی را که به من سپرده بودی، برگردانده شد و به صاحبش رسید. از این پس اندوه من جاودانه و شب‌هایم توام با شب زنده داری است؛ تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من نیز، برگزیند.» این‌ها آخرین جملات علی(ع) است، هنگام وداع با فاطمه(س). علی باید پس از همسرش در این دنیا بماند، سی سال دیگر. امشب کدامیک را باید فریاد کرد؛ بغض فروخورده علی(ع) یا هجرت نا به هنگام فاطمه(س) را؟ آن‌چه از این پس جریان دارد، تنهایی علی(ع) است در غربتی بی‌فاطمه(س). ای بانوی دو عالم، بر تو چه گذشت که چنین زود به ملکوت پرکشیدی و همراهت را تنها گذاشتی؟ کدام درد جانکاه وجود مطهرت را فرا گرفت که گریه‌های شب و روزت نیز باعث التیامش نشد؟ راستی، نشانی تو کجاست؟ کدام گوشه این کره خاکی، پیکرت را در خود مخفی کرده‌است؟ بانو! بی‌قراریت، بی قرارمان می‌کند و فریاد پرخروشت بر بیداد، وجودمان را از خشمی مقدس آکنده می‌سازد تا در پی همان حقیقتی باشیم که تو بودی و در مسیری گام برداریم، که تو گام برداشتی. یا وجیهة عند ا...، اشفعی لنا عند ا....