مرگ حاکم در رژیم های دموکراتیک و توتالیتر

مرگ(ترور) علی عبدالله صالح، ريیس جمهور پیشین یمن بهانه ای شد تا این یادداشت نوشته شود، اگرچه موضوع این یادداشت را می توان با تسامح در رابطه با حاکمیت اکثریت کشورهای خاورمیانه به کار برد. در رژیم های توتالیتر، کسی که قدرت را در دست دارد خود را فراتر از قانون می بیند؛ حوزه خانوادگی خود را گسترش می دهد و نیروی نظامی را در اختیار خود می‌گیرد. در این ساختار سیاسی، حاکم به عنوان ابرقهرمانی بی همتا معرفی می شود که کسی را یارای قیاس با وی نیست. براین مبنا مجلس ، هیات وزیران و ساير دستگاه‌ها اگرچه در این نوع حکومت وجود دارند اما چون در ذیل قدرت حاکم قرار گرفته اند، نمایندگی مردم را بر عهده ندارند بلکه آنچه را که حاکم مطالبه می کند مورد توجه قرار می دهند. در این نظام معمولا حکومت برای کسب مشروعیت، از ایدئولوژی های ناسیونالیستی یا ... استفاده می کند. سیاست یک جانبه گرایی و خوداولویت بینی حاکم در این ساختار در سیاست خارجی نیز جلوه نمایی می کند، به طوری که این حکومت ها معمولا در ارتباط با همسایگان کشور نیز موفق عمل نمی‌کنند چون خواهان به کرسی نشاندن ایدئولوژی خود هستند که البته هیچ کشور قدرتمندی چنین امری را قبول نمی کند. در این نظام ها به‌دلیل عدم مشروعیت و مطلوبیت مردمی، فساد، خشونت در سرکوبگری و بسته بودن جامعه، پیش بینی آینده در هاله ای از ابهام قرار دارد چنانکه پس از مرگ حاکم، کشور دچار تشتت و تنش های جدی می شود. براین اساس سوال این یادداشت اینگونه مطرح می شود که مرگ حاکم در رژیم‌های دموکراسی و توتالیتر چه تفاوت ها و شباهت هایی با یکدیگر می توانند داشته باشند؟ تغییر حکومت یکی از واقعیات در رژیم های مختلف است؛ این بدان معناست که عمر هر فردی که در راس یک حکومت قرار می گیرد با کهولت یا ضعف قدرت به فرد دیگری موکول می شود. این جابه جایی قدرت در حکومت های گوناگون، اشکال متفاوتی داشته است. در حکومت های دموکراتیک جابه جایی قدرت، یک امر منطقی شمرده می شود و فردی که به هر شکلی به پایان دوره حاکمیتش می رسد، این حقیقت را می پذیرد و زمام امور را به دست فرد بعد از خود می دهد؛ در رژیم دموکراتیک، چون قانون، مرجع تصمیم گیری و کنش کنشگران است و قانون، حقوق افراد را در هر جایگاهی مشخص می کند، بعد از انتخاب ريیس جمهور یا نخست‌وزیر به عنوان زمامدار جدید، اغتشاش یا ضدیتی صورت نمی گیرد. این در حالیست که در رژیم های توتالیتر، معمولا جابه‌جایی قدرت، همراه با جنگ و تنش های داخلی و خارجی است. در این رژیم ها با افول یا مرگ پادشاه یا کسی که به عنوان حاکم شناخته می شود، گروه های مختلف، خواهان شراکت در قدرت می شوند و کشور را به سمت اوضاع نابسامان پیش می برند. واقعیت این است که در دموکراسی ها، مردم نقش تعیین‌کننده ای در انتخاب رهبران سیاسی خود دارند و مبنا، قانون است که حقوق افراد را تعیین و مشخص می کند اما در رژیم های پاتریمونیال، مردم تنها بازیگران شعار به دست حکومت تلقی می شوند و قانون، مرجعیت تام بر تمام افراد بالای حکومتی و پایین حکومتی را ندارد. بنابراین پس از مرگ حاکم، گروه‌هایی که با اصل قانون و سیاست حاکم پیشین مخالفت داشته‌اند پرچم تقابل را در دست می گیرند و فرصت اعتراض پیدا می کنند و حتی فرصت گروه ها و قدرت های خارجی را به امور داخلی کشور خود می دهند. در چنین وضعیتی نظام کشور به سمت از هم پاشیدگی پیش می رود. این در حالی است که مشروعیت مردمی در رژیم های دموکراتیک، از این وضعیت جلوگیری می کند.