نگاهی به زندگی میرزا تقی خان امیرکبیر در سالمرگش؛ سیاه‌و سفید‌های یک صدر اعظم

وقایع اتفاقیه، فردای قتل: «میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کرده‌است»
علی نامجو‪-‬ نگاه اسطوره ای به برخی از شخصیت ها و ارائه تصویری فرازمینی از آن ها، سنتی است که شاید در آغاز، بتواند کارکردهای مورد نظر برای معمارانش را داشته باشد اما در گذر زمان می تواند حس بی تفاوتی و نادیده گرفتن هم برای مخاطبان چنین دام هایی ایجاد کند. امیرکبیر یکی از همان آدم هایی است که جریان‌های گوناگون با اهداف مختلف چهره ای برایش ترسیم کرده‌اند که در اصطلاح پاهایش روی زمین نیست. صرف نظر از اظهارات برخی مسئولین و شخصیت های نامدار پس از انقلاب که او را به ایجاد جریان سکولاریسم در ایران متهم می کنند و دارالفنونش را نشانه ای برای این ادعا مطرح می کنند، اغلب نگاهی اسطوره ای از او ساخته که گاهی اسناد به جامانده از عمرش را نقض می کند. همدلی به بهانه سالمرگ میرزا تقی خان بخش هایی از سیر ظهور و سقوطش در حکومت قاجار را در نوشته زیر آورده است:
از آشپزخانه قائم مقام تا مذاکره با عثمانی
پدرش آشپز قائم مقام فراهانی بود. در خانه قائم مقام بزرگ شد و در جوانی منشی او شد. ازدواج با جان جان خانوم دخترعمویش در همان سال ها اتفاق افتاد و مدتی بعد از او جدا شد. وقتی گریبایف صاحب اختیار روسیه تزاری در ایران، همان کسی که قرار داد ترکمانچای را نوشته بود، به قتل رسید، میرزا تقی بیست و دو ساله به عنوان منشی در کنار خسرو میرزا مامور عذرخواهی از دولت روسیه شد. امیرنظام آذربایجان شده بود که به اتفاق ناصرالدین میرزا، در سفری تشریفاتی به ایروان عازم دیدار با تزار روس شد. بعدها در مهم ترین ماموریت سیاسی اش قبل از صدارت که دو سال هم طول کشیده به عنوان نماینده هیئت ایرانی در کنفرانس ارزنه روم حاضر شد تا اختلافات مرزی با دولت عثمانی را حل و فصل کند.


رسیدن به دربار از مسیر تبریز
محمدشاه که از دنیا رفت، ناصرالدین میرزا برای جلوس بر تخت باید از تبریز به تهران می رفت. امیرکبیر مامور آماده کردن و رفتن هیئت ناصری به تهران شد. از یکی از تجار تبریز سیصدتومان قرض گرفت تا شاه جوان را با هیبتی شاهانه به دربار برساند. امیر با بررسی رفتار دوستان نزدیک ناصرالدین میرزا که از کودکی با او بزرگ شده بودند، تصمیم گرفت چندتایی شان را به تهران نبرند چون الفت و رفاقتشان با شاه جدید از کودکی باعث می شد در دربار نتوانند شانیت شاهی را نگه دارند. مهدعلیا اما قبل از ورود هیئت مقدمات نصب های جدیدی را چیده بود و میرزا آقاخان تبعید شده به قم را با همین هدف به تهران فراخواند. شاه جوان اما به محض نشستن روی تخت نامه صدارت امیر را مهر کرد و چندی بعد تنها خواهر تنی اش را به ازدواج امیر درآورد. عزت الدوله که شاید تا پایان عمر امیرکبیر راستین ترین شخص خاندان برایش ماند، آن روزها دختری شانزده ساله بود.
بازار تهران، پشت امیراعظم ایستاد
از اول انگار با امیر چپ افتاده بودند. با تحریک درباریان، سربازان آذربایجانی محافظ ارگ که تعدادشان به حدود دو هزار و پانصد می رسید، خانه امیر را محاصره کردند. درگیری بین محافظین خانه امیر و مخالفان باعث شد دو نفر از محافظان کشته شوند. مردم به حمایت امیر بلند شدند و بازار را تعطیل کردند. امیر رفت به خانه میرزا آقا خان و با وساطت امام جمعه تهران و چند تن دیگر قائله خوابید.
تغییر در سیستم روابط خارجی
شاید اولین تغییر در در سیستم حکومتی امیر را باید در سیاست خارجی دولت ناصری جست و جو کرد. میرزا تقی خان میرزا محمدعلی خان شیرازی را به سمت وزیر امور خارجه نصب کرد و از در دستورالعملی جدید به سفیران خارجی از آنها خواست تمامی مکاتبات را به وزارت خارجه ارسال کنند. در لندن و سنپترزبورگ هم سفارت دایم ایران را به راه انداخت و برای تقویت ارتباط بین المللی هیئت مترجمین وزارت خانه را هم ایجاد کرد؛ میرزا ملکم خان یکی از این مترجمان بود.
دینی که ادا نشد
دارالفنون را در هفت شعبه تاسیس کرد و معلمان اروپایی را برای تعلیم علوم نوین به ایران فراخواند. البته پس از عزل او بود که این مدرسه به بهره برداری کامل رسید. هرچند جانشین امیر با فعالیت دارالفنون مخالف بود اما هرچه کرد راه به جایی نبرد و دارالفنون بسته نشد. سال سوم سلطنت ناصری با انتشار شماره اول روزنامه وقایع اتفاقیه همزمان شد. اشتراک این روزنامه به دستور امیر برای شاغلین دولت با حقوقی بیش از دویست تومان اجباری بود. اخبار دربار، خبرهای خارجی و حوادث بخش های مختلف این روزنامه بودند.
دشمن تراشی های یک مصلح
دریافت های بی حساب و کتاب عده ای از دوره های قبل را لغو کرد، حقوق شاه را کاهش داد و حساب های خزانه دولت را به روز کرد. بروات انباشته شده را با قیمتی کمتر نقد و دستور لغو صدور بروات بی اعتبار را صادر کرد. امیر در همین دوره، عده ای که با روابط و رشوه در بدنه دولت مالیاتشان را نمی دادند، شناسایی می کند و مقرر می کند هیچ یک از دولتی ها حق دریافت هدیه، پیشکش و غیره را که پوششی برای دریافت رشوه بود، ندارند. سرمایه هرکدام از صاحبان ثروت را که در برابر پرداخت مالیات مقاومت می کنند، ضبط می کند و لشکریان و عاملان دولتی در شهرهای مختلف را که در گوشه و کنار مردم را مجبور به پرداخت هدیه، مژدگانی و هر نوع پول بی حسابی می کردند، ملزم به بازپرداخت پول ها از جیب خودشان می کند. در آخرین سال امیر اعظمی میرزا تقی درآمد که بیشترش حاصل دریافت مالیات بود، دولت به سه میلیون تومان رسید و مخارجش دومیلیون و ششصت هزار تومان. لقب های دور و درازی که هرکدام امکانات عجیب و غریبی برای دریافت کنندگانشان ایجاد می کردند، حذف می کند و به لقب جناب برای هر مقامی دولتی حتی صدارت کفایت می کند.
ایران نباید تجزیه شود
میرزا تقی در ادامه مسیرش، حمل سلاح سرد و گرم، قمه کشی و زورگیری را ممنوع اعلام کرد. دستور لغو بست نشینی هم از اقدامات اوست که تعداد مخالفانش را بیش از قبل کرد. او مناصب بدون شغل را برانداخت. ترفیع درجه نظامیان را قانون مند کرد. لباس ارتش را نظم داد و به دستور او لباس نظامیان با پارچه ایرانی تهیه شد. ساخت باروت در شهرهای مختلف برای تامین مهمات ارتش یکی دیگر از اقداماتش بود. خاموش کردن قائله تجزیه خراسان که علی رغم مذاکرات طولانی در نهایت با قتل سالار خان و اطرافیانش انجام شد، مسلمان شدن مردم شوشتر که با هدف خواباندن شورش اتفاق افتاد، اعدام سید علی محمد باب بعد از اینکه میرزا حسین علی نوری به عنوان نائبش در بخش هایی از ایران طرفدارانی پیدا کرده بود، نشان از تلاش امیر برای جلوگیری از تجریه کشور تحت حاکمیت شاه داشت.
نه به انگلیس نه به روس امتیاز نمی دهیم!
سیاست موازنه منفی دستور العمل کلی امیر در مقابل خارجی ها بود و برخلاف رویه سابق که موازنه مثبت یعنی امتیاز به هر دو طرف انگلیس و روس رایج شده بود، امتیاز ندادن به روس و انگلیس و هر قدرت خارجی دیگری را دنبال می کرد. البته در جریان حمله ترکمن ها در آشوراده این سیاست دچار خدشه شد. روس ها که از کشته شدن تعدادی از سربازانشان عصبانی بودند عزل فرماندار مازندران را می خواستند و میرزا تقی خان تحت فشار روس ها تسلیم شد. انگلیس ها هم این اتفاق را بهانه کردند و امتیاز کشتی رانی البته با پوشش مبارزه با برده داری به چنگ آوردند. او برای کاهش قدرت روس و انگلیس می خواست پای فرانسه و امریکا را در ارتباط خارجه با ایران باز کند، بنابراین قرارداد کنسول گری با امریکا بست.
اولین چراغ پیروزی مخالفان
طرح سناریوی سلطنت طلبی شاه قجر را سرانجام نگران کرد تا حکم عزل تنها امیر اعظم حکومت این خاندان با این محدوده وسیع اختیار، امضا شود. ناصرالدین شاه که علاقه مندی اش به امیر تا آن دوره علت ایجاد بخشی از حساسیت ها نزدیکان دربار با میرزا تقی خان بود، برای دلجویی از او برایش نامه ای نوشت. او به امیر اطمینان داد جابه‌جایی اش برای مدت محدود و فقط برای اداره امور کشور و نه لشکر توسط شخص شاه است و حتی یک شاهی از مواجبش را به دیگری نمی دهد: «جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه می‌نویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زنده‌ام دست از شما بردارم». بعد از دریافت نامه شاه، امیر تقاضای ملاقات می کند. شاه که در آن وضع امیر را نمی پذیرد، نامه دیگری می نویسد و از او می خواهد فردا در مراسم رژه شاهانه حضور پیدا کند: «...به علامت التفات‌مان یک شمشیر الماس نشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم می‌اندازم را برایتان می‌فرستم. انشاالله آنها را می‌پذیرید و فردا به حضور می‌آیید.»
شاید اگر تدبیر کرده بود...
جرقه عصبانیت شاه از امیر دقیقا همین جا زده می شود. امیر که دل آزرده شده یا اطمینانش را از ناصرالدین شاه از دست داده در سلام شاهانه حاضر نمی شود تا شاه هم التزام نامه ای در دوازده بند از او بگیرد. در این التزام نامه میرزا تقی خان موظف می شود از داشتن مقام امیرنظامی شکرگزار باشد و فرمان شاه را مثل وحی منزل بپذیرد. با این وجود اما اطرافیان شاه سناریوی سلطنت طلبی امیر را ادامه دادند تا اینکه وزیر مختار روسیه از بیم علاقه میرزا آقا خان به انگلیس به خانه میرزا تقی خان برود و پیشنهاد تحت الحمایه شدنش به روسیه را مطرح کند. هرچند امیر این پیشنهاد را رد می کند اما بهانه می افتد دست همان هایی که می خواهند از تهران بیرونش کنند. شاه که واقعا ترسیده شده بود، دستور داد از امیر تعهد بگیرند که پناهنده هیچ یک از دو دولت روس و انگلیس نشود، از کلیه مناصب دولتی عزلش کرد و مقام امیرنظام را به کلی از بین برد. یکی دو روز بعد امیر همراه مادر، همسر(خواهر شاه) و فرزندانش تحت الحفظ به فین کاشان فرستاده شد.
گناهی که شاید محکوم به انجامش شد
می دانست اگر از تهران برود جانش در خطر است پس فرمانداری فارس و اصفهان را نپذیرفت. وزیرمختار انگلیس میانجی گری بین امیر و شاه را پذیرفت و تضمین کرد امیر با رفتن به کاشان جان و مالش حفظ خواهد شد. وزیر مختار روسیه از ماجرا با خبر شد و پیشنهاد تحت الحمایگی بدون قید و شرط را داد. کنار رفتن انگلیس از ماجرا و محاصره خانه امیر توسط قزاقان، خون شاه را به جوش آورد و تصمیم گرفت خودش با سربازان دولتی به خانه او برود و گردنش را بزند. به محض رسیدن این خبر، امیرمختار روس تغییر موضع داد و قزاق‌ها عقب نشینی کردند. سه ساعت از غروب آفتاب گذشته بود که میزرا تقی را بازداشت کردند و از منزل بیرونش کشیدند. 30آبان از تمامی مناصب خلغش کردند و دو روز بعد روانه زندان شد.
وعده ای که شاید باورش شده بود
پس از تبعیدی که چهل روز طول کشید، از تهران خبر آوردند حکم صدارت و خلعتی شاه برای امیر در راه است. شاید امیر این ماجرا را باور کرده بود و همین هم شد که رفت به حمام. «چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مامور است که به فین کاشان رفته، میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید؛ و در انجام این ماموریت بین الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.» حاج علی خان فراش در آستانه باغ فین چاپار دولتی حامل نامه را که منتظر دریافت پاسخ امیر برای شاه بود با خود به داخل برد. امیر فهمید به دستور شاه، خونش را علی خان فراش باید بریزد.
آرزویی که برآورده نشد!
ماموران علی خان درهای حمام را بستند. امیر خواست همسرش را ببیند و برایش وصیت کند اما علی خان نپذیرفت. امیر که به علی خان لطف های زیادی کرده بود، پرسید چرا شما را مامور کردند؟ پاسخی نشنید. رگ های دست و پاهای امیر را زدند. بعد از خارج شدن بخش زیادی از خون از بدنش، میرغضب با چکمه لگدی به میان دوکتفش زد. تا به زمین خورد در دهانش دستمالی فرو کردند. حاج علی خان فراش که کارش را انجام داده بود، با سربازان برای رساندن خبر قتل امیر به تهران تاخت. وقایع اتفاقیه که امیرکبیر تاسیسش کرده بود سه روز بعد نوشت: «میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کرده‌است». دو روز بعد هم در کادر کوچکی خبر قتلش را این طور منتشر کرد: «میرزا تقی خان که سابقاً امیرنظام و شخص اول این دولت بود شب سه‌شنبه در کاشان وفات یافت.»