تشك كُشتي تعارضات را به چالش مي‌كشد

چرا بايد بگذاريم تا كارد به استخوان برسد و سپس از درد فرياد برآوريم؟ تا كي مي‌توان دولادولا، شترسواري كرد؟ چرا استخوان لاي زخم مي‌گذاريم؟ از اين ضرب‌المثل‌ها در زبان و ادبيات ما كم نيست. ضرب‌المثل‌هايي كه بازتاب بخشي از زندگي اجتماعي ماست. بخشي كه با تعارفات و تعارضات شديد درگير است و در این موقعیت‌های رفتاری، به قول معروف هم خدا را مي‌خواهيم و هم خرما را! در پي آن هستيم به‌گونه‌اي عمل كنيم كه نه سيخ بسوزد و نه كباب. در زندگي اجتماعي و حتي شخصي خود با اين تناقضات زندگي مي‌كنيم، غافل از اينكه اين شيوه زندگي دير يا زود به بن‌بست مي‌رسد و در بهترين حالت اگر هم سيخ و كباب را نسوزاند، با اطمينان مي‌توان گفت كه دست ما را مي‌سوزاند.
قضيه از اين قرار است كه از ابتداي انقلاب برخي از سياست‌هاي عمومي را براساس ارزش‌ها و باورهاي خاصي اتخاذ کردیم و برهمان اساس نيز عمل مي‌كرديم. از هزينه‌ها و منافع آن سياست‌ها نيز آگاهي داشتيم و آماده پذيرش تبعات آن سياست‌ها بوديم، ولي با گذشت زمان برخي از اين ارزش‌ها تغيير كرد و ارزش‌هاي جديد را پذيرفتيم ولي سياست‌هاي قبلي كماكان ادامه يافت. اجازه دهيد مثالي بزنيم. فرض كنيد كه چاق‌بودن يك ارزش زيبايي‌شناسانه باشد. همچنان كه در گذشته چنين بود. طبعا براي تحقق اين ارزش بايد به اندازه کافی و حتی بیش از نیاز خورد تا چاق و چله شد. حال فرض كنيد كه به هر دليلي لاغربودن ارزش زيبايي‌شناسانه شد. لازمه تحقق اين ارزش كاهش شديد در ميزان خوراك است. ديگر نمي‌توان مثل دوره پيش خورد و درعين حال انتظار داشت كه لاغر شد. اين تعارض و تناقض زيانبار خواهد بود و ميان ارزش و عمل و رفتار تناقض ايجاد مي‌كند و فرد را دچار اختلال دوشخصيتي مي‌كند. اگر بيماري دوشخصيتي در افراد قابل درمان باشد، اين بيماري در سطح جامعه بسيار زيانبار خواهد بود.
در ابتداي انقلاب، ورزش به‌ويژه ورزش قهرماني جايگاه برجسته‌اي در زندگي عادي مردم و حکومت نداشت. ارزش‌هاي ديگري بودند كه براي جامعه و نظام رسمي بسيار مهمتر محسوب می‌شدند و مردم و حکومت حاضر بودند هنگام تعارض ميان اين ارزش‌ها و هر چيز ديگر ازجمله ورزش، دومي را فداي اولي كنند. براي نمونه مسابقه‌ندادن با ورزشكاران اسراييل يك امر پذيرفته شده بود و كسي هم آن را انكار نمي‌كرد و باخت يا حذف از مسابقات كمترين هزينه‌اي بود كه براي اين ارزش پرداخت مي‌شد. بنابراين ميان رفتار و ارزش‌ها تطابق و هماهنگي كامل برقرار بود،  ولي به مرور زمان و به علل گوناگون كه جاي بحث آنها اينجا نيست، ورزش قهرماني و موفقيت در ميدان‌هاي بين‌المللي به يك ارزش و دستاورد مهم تبديل شد، ولي توجه نكرديم كه اين ورزش تحت مقررات فدراسيون‌هاي جهانی است كه در قالب نظام بين‌المللي موجود عمل مي‌كنند و از نظر آنها فرقی ميان دولت‌هاي عضو ازجمله اسراييل با ساير كشورها نيست و مهمتر از همه اينكه فدراسيون‌ها و المپيك بنابر فلسفه تعريف‌شده براي ورزش بشدت از ورود در سياست پرهيز مي‌كنند. در اينجا تعارض آشكار مي‌شود. هم مي‌خواهيم مدال بياوريم و در مسابقات جهاني و المپيك باشيم و هم اينكه مقررات نهادهاي برگزاركننده را در عمل رعايت نكنيم. اين تعارض قابل تداوم نيست.
سخنان و نقدهاي آقاي رسول خادم كه از نظر نظام رسمي، فرد محترم و پذيرفته‌شده‌اي محسوب مي‌شود، نشان مي‌دهد كه اين تعارض قابل دوام نيست. صداقت ما را در جهان مخدوش كرده است. باز هم بنابر ضرب‌المثل آش با جاش، ما نمي‌توانيم در فدراسيون‌هاي بين‌المللي عضو باشيم ولي به مقررات آنها بي‌توجه باشيم. خودمان هم نمي‌پذيريم كه كساني با ما چنين رفتاري بکنند. از نظر فدراسيون‌هاي جهاني ورزش، كشورهاي عضو سازمان ملل همگي به يك اندازه مورد پذيرش هستند و هيچ عضو اين فدراسيون‌ها نمي‌تواند به علت به رسميت‌نشناختن عضو ديگر از حضور در مسابقه استنكاف كند، زيرا پذيرش عضويت در فدراسيون، پيشاپيش به منزله پذيرش اين قاعده است. راه‌حل ايراني! اين مشكل چگونه است؟ دورزدن ماجرا با قلب واقعيت. تمارض يا باختن صوري يا... و مايه‌گذاشتن از اعتبار كشور براي ناديده گرفته‌شدن اين رفتار!! تازه شانس آورده‌ايم كه در مسابقات تيمي رودرروي اسراييل قرار نگرفته‌ايم. فرض كنيم كه اسراييل در فوتبال يا واليبال يا... ديگر ورزش‌هاي جمعي به مرحله بالايي برسد كه ايران در آن‌جا حضور دارد، آنگاه چه خواهيم كرد؟ بدترين مورد در آخرین مسابقات كشتي پيش آمد كه يك مربي دستور باخت به ورزشكارش را داد تا در مسابقه بعدي با ورزشكار اسراييلي مواجه نشود. اگر واقعا به اين رفتار اعتقاد داريم، صريحا اعلام كنيم كه ما با ورزشكاران اسراييلي مسابقه نمي‌دهيم، هر هزينه‌اي هم داشته باشد، مي‌پردازيم. اين كار بدون تناقض است، ولي آوردن توجيهات نامناسب و خلاف واقع به منزله زيرپاگذاشتن مهمترين ارزش يك جامعه سالم يعني عزت‌نفس و صداقت اوست. اين كار را نكنيم.