انگلیس چگونه مسیر به قدرت رسیدن رضاخان را هموار کرد؟

درباره کودتای سوم اسفندماه سال 1299 و چرایی و چگونگی وقوع آن، روایت‌های متفاوت و گاه متضادی وجود دارد. بسیاری از مورخان معتقدند که این کودتا، اقدامی تلافی‌جویانه از سوی انگلیسی‌ها بود؛ چرا که نتوانسته بودند مجلس نیم بند آن دوره را، وادار به پذیرش قرارداد 1919 کنند. برخی دیگر از مورخان، کودتای سوم اسفند را، کودتایی انگلیسی می‌دانند که برای تثبیت سلطه بریتانیا در ایران، پس از فروپاشی روسیه تزاری و مقابله با نفوذ بلشویک‌ها انجام شد. گروهی نیز معتقدند اقدام به کودتا، با انگیزه تغییر اوضاع و یافتن راهی برای برون رفت کشور از شرایط بغرنج موجود بود که توسط برخی سیاستمداران داخلی طراحی و اجرا شد. برای درک علت و چرایی وقوع کودتای سوم اسفند، باید افزون بر شرایط داخلی کشور، نیم نگاهی هم به وضعیت همسایگان ایران و نیز صف بندی‌های بین‌المللی پس از پایان جنگ جهانی اول داشته باشیم. بدون این بررسی، درک چرایی وقوع کودتایی که در تاریخ به «کودتای سیاه» موسوم شد، چندان ساده نیست.
عوامل داخلی وقوع کودتا
از اوایل دهه 1290 هـ.ش، شرایط اقتصادی ایران روز به روز وخیم‌تر شد. واقعیت آن بود که پس از فتح تهران، در تیرماه سال 1288، دولتمردان ایران نتوانستند به یک ثبات مناسب اقتصادی و اجتماعی، برای اجرای طرح‌های کلان با هدف توسعه کشور دست پیدا کنند. افرادی که در این دوره، اداره امور کشور را به دست می‌گرفتند، عملاً قدرت و گاه کارایی لازم را نداشتند. سقوط پی در پی کابینه‌ها، از پدیده‌هایی است که در این دوره بسیار شایع بود. روسیه تزاری و انگلیس مدتی قبل از فتح تهران، در سال 1286، به توافقی برای تقسیم ایران به دو محدوده نفوذی و یک منطقه بی‌طرف دست یافته بودند. این توافق نامه، معروف به توافق نامه 1907، آشکارا حکومت مرکزی را به سخره می‌گرفت و روز به روز از توان دولت ایران می‌کاست. به طوری که وقتی روس‌ها در نوروز سال 1291 توپ‌های «شربنل» خود را در مشهد، به سوی حرم رضوی نشانه رفتند و این مکان مقدس را به گلوله بستند، دولت مرکزی قادر به هیچ عکس‌العملی در برابر این اقدام نبود.در آن زمان، سیاست هر دو دولت استعماری چنین اقتضا می‌کرد که ایران، فاقد دولت مرکزی قدرتمند باشد تا آن ها، برای اجرای طرح‌هایشان، با مشکلی روبه‌رو نشوند. آخرین ایستادگی مجلس شورای ملی در برابر خواست استعمارگران، بر سر موضوع استخدام هیئت مستشاران آمریکایی، با قبول ضرب الاجل روسیه تزاری از سوی ناصرالملک، نایب‌السلطنه انگلوفیل و منحل کردن مجلس شورای ملی، در هم شکست. اما با فروپاشی امپراتوری روسیه در سال 1296، شرایط به نفع انگلیسی‌ها تغییر کرد. بریتانیا به دلایل مختلف، علاقه‌مند بود که ایران به یکی از مستعمرات این کشور تبدیل شود. هرچند این طرح، در شرایط بغرنج آن دوره، در میان سیاستمداران انگلیسی، مخالفانی هم داشت، اما آن گروه از دولتمردان انگلیسی، مانند لرد کرزن که اداره امور خاورمیانه بریتانیا را در اختیار داشتند، مصمم بودند که به این نیت شوم، جامه عمل بپوشانند.
ارائه قرارداد معروف 1919 به دولت ایران، در دوره وثوق‌الدوله و امضای آن از سوی نخست‌وزیر، با همین هدف انجام شد. اما مجلس ناتوان مشروطه، یک بار دیگر همه قوای خود را جمع کرد و در برابر این بردگی آشکار ایستاد. حتی احمدشاه نیز، به مخالفت ضمنی با این قرارداد پرداخت. اما انگلیسی‌ها که به تازگی موفق به تسلط بر اراضی وسیعی در خاورمیانه غربی شده بودند، نمی‌توانستند این مخالفت را تحمل کنند. بی‌تردید، این مسئله، یکی از دلایل اصلی تصمیم آن ها، مبنی بر ایجاد تغییر در حاکمیت ایران و حمایت از هر اقدامی در این راستا بود. به همین دلیل بود که فعالیت «کمیته زرگنده»، موسوم به «کمیته آهن و فولاد»، جایی که به تعبیر «یحیی دولت آبادی»، «مرکز سیاست انگلیس است در تهران، در قسمتی که باید به دست ایرانیان انجام بگیرد»، فعال شد و برنامه‌ای برای انجام کودتای نظامی طراحی کرد. این برنامه، با اطلاع و پشتیبانی «آیرون ساید»، عملیاتی شد. او که پس از فروپاشی امپراتوری روسیه، چتر حمایتی انگلیس را بر سر قزاق‌ها گسترده بود، رضاخان میرپنج را به عنوان بازوی نظامی کودتا برگزید و «سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی» با کمک همفکرانش در «کمیته زرگنده» و حمایت نیروی قزاقی که از سمت قزوین به تهران حرکت کرده بود، نقشه کودتا را در سوم اسفندماه سال 1299 عملی کرد.انگلیسی‌ها مدتی قبل از انجام کودتا، به این نتیجه رسیده بودند که تغییر مد نظر آن ها در ایران، در گرو ایجاد یک حکومت مرکزی قدرتمند است. بدون یک حکومت مقتدر، ایران در برابر نفوذ افکار بلشویکی که جدیداً به قدرت غالب در همسایه شمالی تبدیل شده بود، کاملاً آسیب پذیر به نظر می‌رسید. به نوشته «یرواند آبراهامیان» در کتاب «تاریخ ایران مدرن»، رضاخان پس از اشغال تهران و در نخستین دیدار با احمدشاه، به وی اطمینان داد که کودتا، اقدامی برای جلوگیری از نفوذ بلشویک‌ها در ایران بوده و برای تداوم سلطنت وی، ضروری است. هرچند که رضاخان میرپنج، پیش از حرکت به سمت تهران، به «آیرون ساید» قول داده بود که فعلاً اقدامی برای سرنگونی احمدشاه انجام ندهد. به نظر می‌رسد که فرمانده قزاق‌ها، تصور دقیقی از نفوذ بلشویک‌ها نداشته و این دلداری او به احمدشاه، ناشی از توصیه «آیرون ساید» بوده است. با این حال، برای بسیاری از سیاستمداران ایران و حتی مردم عادی، تردیدی در وابستگی کودتا و مجریان آن به انگلیس و سیاست‌های مد نظر این کشور، وجود نداشت. «آبراهامیان» می‌نویسد:«[رضاخان] به احمدشاه اطمینان داد که برای نجاتش از خطر بلشویک‌ها دست به این اقدام زده است. او سیدضیاء طباطبایی، روزنامه نگار جوانی را که سفارت بریتانیا او را «انگلوفیل انگشت نما» توصیف می کند، به سِمَت نخست‌وزیری گمارد ... شگفت آور نیست که بسیاری از ایرانیان، همچنان کودتا را به عنوان یک دسیسه انگلیسی می‌دانند.» طبق گزارش کتاب «تاریخ ایران مدرن»، انگلیسی‌ها برای انجام کودتا، 313 هزار و 434 پوند هزینه کردند. این اقدام، بی تردید گامی در جهت ایجاد زمینه برای اجرای نقشه‌ای بزرگ تر بود؛ نقشه‌ای که در نهایت با انقراض قاجاریه و به قدرت رسیدن پهلوی اول، به طور کامل اجرا شد.


عوامل خارجی وقوع کودتا
طی جنگ جهانی اول، امپراتوری روسیه تزاری در کنار انگلیس و متفقین قرار داشت، اما پس از انقلاب سال 1917 و سقوط تزار، انقلابیون روسیه، با واگذار کردن بخش‌هایی از مناطق غربی قلمروی امپراتوری تزار به آلمان‌ها، صلح را پذیرفتند و عملاً باعث قدرت گرفتن متحدین در جبهه غرب اروپا شدند؛ شرایطی که انگلیس را وادار به انجام اقداماتی علیه حکومت جدید روسیه کرد. به این ترتیب، انگلیسی‌ها برای سازمان دهی نیروهای مخالف حکومت جدید روسیه که در قالب روس‌های سفید سازمان دهی شده بودند، به تکاپو افتادند.
بخشی از این اقدام، در داخل خاک ایران انجام شد. مخالفان حکومت جدید روسیه، با حمایت بریتانیا در بخش های جنوبی دریای خزر تجهیز و به قفقاز و دیگر مناطق روسیه اعزام می‌شدند. اما این اقدام انگلیسی‌ها مانع از قدرت گرفتن بلشویک‌ها نشد. آن ها پس از کنار زدن تمام رقبا، حکومت روسیه را به دست گرفتند و نام آن را به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغییر دادند. شکست نیروهای مخالف از بلشویک‌ها و تثبیت قدرت آن ها در روسیه، باعث بیمناکی بیش از پیش انگلیس از گسترش تفکرات دولتمردان مسکو در سرزمین‌هایی شد که دست کم دو دهه از نفوذ بریتانیا در آن ها می‌گذشت. این مسئله، یکی از دلایل گرایش انگلیس به استقرار دولت‌های مرکزی مقتدر در کشورهای تحت نفوذش که در همسایگی شوروی قرار داشتند، بود. به این ترتیب، انگلیسی‌ها که تا چندی پیش در پی تجزیه ایران و تضعیف حکومت مرکزی آن بودند، ترجیح دادند از ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر حمایت کنند. کودتای سوم اسفند، موسوم به کودتای سیاه، یکی از اقداماتی بود که به همین منظور و با مساعدت همه جانبه انگلیسی‌ها انجام شد و سیاست‌های آتی بریتانیا در ایران نشان داد که استعمار پیر برای ایجاد قدرت مرکزی مقتدر در ایران، عزم خود را جزم کرده است. در کشورهای همجوار ایران نیز کم و بیش همین سیاست در پیش گرفته شد.