روزنامه ابتکار
1395/12/22
در سالروز دستگیری دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دکتر مصدق بررسی شد از ترورتا اعدام
16 سالش بود که با دکتر سید حسین فاطمی ازدواج کرد، سیاسی نبود و با سیاست سروکار نداشت، اما تقدیرش اینگونه رقم خورده بود که ازدواج با یکی از بزرگمردان ایران اورا به ناچار به عرصه سیاست بکشاند.خودش میگوید وقتی که فاطمی از او خواستگاری کرد، هنوز برای ازدواج آمادگی نداشته، ولی بعدا به مرور عاشق فاطمی شده است، در ابتدا برای فاطمی شرطی را میگذارد که بعدا از گذاشتن آن پشیمان و شرمنده میشود.
او به فاطمی میگوید به شرطی با تو ازدواج میکنم که از مناصب سیاسی و دنیای سیاست خداحافظی کنی و فاطمی نیز یک روز پس از ازدواج با «پریوش سطوت» به این شرط عمل کرده و از مناصب سیاسی استعفا میدهد. استعفایی که سرانجام به درک بیشتر این دو از هم میانجامد.
پریوش سطوت در ابتدا گذری به دوران روزنامهنگاری دکتر فاطمی کرد و با اشاره به قلم تیز و تند وی و تحصیل دکتر فاطمی در پاریس در رشته حقوق و اقتصاد و همچنین گذراندن دوره روزنامهنگاری در این کشور گفت: «بعد از اینکه از ایران خارج شدم به پاریس رفتم و به همان موسسهای رفتم که دکتر فاطمی در آنجا درس روزنامهنگاری گذرانده بود. به این رشته علاقمند بودم و میخواستم که راه فاطمی را اینگونه ادامه دهم. در آن موسسه یک صندلی خالی نیز به یاد دکتر فاطمی گذاشته بودند، ولی متاسفانه وقتی ساواک متوجه این موضوع شد، در این ارتباط ممنوعیتهایی را ایجاد کرد و من به خاطر فرزندم از این کار منصرف شدم.»
پریوش سطوت که 42 سال اخیر زندگی خودرا در انگلیس گذرانده، در مورد نحوه آشنایی و ازدواج خود با دکتر فاطمی با بیان اینکه دکتر فاطمی در نائین در خانوادهای روحانی و مذهبی به دنیا آمده بود و خانواده دکتر فاطمی با خانواده و پدر من آشنایی و رابطه داشت، یادآور شد: «دکتر فاطمی چون فردی مبارز بود و فعالیتهای سیاسی انجام میداد، گفته بودند که هیچوقت ازدواج نمیکنم و آدم سیاسی نباید ازدواج کند، ولی نمیدانم چه شد که آخر ازدواج کردند، شاید آنگونه که خود اظهار کردند، عاشق من شدند و ازدواج کردند. من در ابتدا آمادگی برای ازدواج نداشتم و به ایشان گفتم که اصلا اهل این کارهای سیاسی نیستم. در آن زمان دکتر، معاون پارلمانی و سخنگوی دولت بودند، ایشان به من گفتند شما با من ازدواج کنید و من استعفا میدهم و دقیقا این کار را کرد. یک روز بعد از اینکه ازدواج کردیم، دکتر فاطمی از تمام کارهایشان استعفا دادند و من وقتی متوجه این موضوع شدم، به شدت ناراحت شدم. محصلین و دانشجویان در مقابل در خانه ما تجمع کرده بودند و تلفنهای زیادی از دفتر دکتر مصدق و این طرف و آن طرف به من منزل ما میشد و من در آن موقع فهمیدم چه کار اشتباهی کردم.»
همسر دکتر فاطمی افزود: «موقعی که ازدواج کردیم من 16 سال و دکتر فاطمی 29 سال داشت . فاطمی در 13 سالگی پدرش را از دست داد و از همان زمان نیز شروع به نوشتن در روزنامههای مختلف کرد و به علت اینکه به بیان حقایق می پرداخت و منتقد بود، مرتب زندانی میشد، دکتر فاطمی مشوق محمد مسعود شد تا انتشار روزنامه "مرد امروز" را ادامه دهد و خودش نیز روزنامه "باختر امروز" را منتشر میکرد. به مسعود گفته بود که بیا در کنار هم به خاطر پیشرفت کشور مبارزه کنیم. حسین با مسعود رابطه بسیار صمیمانهای داشت به همین بابت وقتی مسعود را ترور کردند، به شدت ناراحت و افسرده شد. در سالگرد ترور مسعود، من ودکتر تازه ازدواج کرده بودیم و من یک ماهه باردار بودم. صبح سالگرد ترور مسعود دکتر به من گفت که من بر سر مزار مسعود در شمیران میروم؛ چراکه ما با هم خیلی رابطه دوستانه داشتیم و از شما نیز خواهش میکنم که ساعت 3 بعدازظهر به عنوان همسر من بر سر مزار او حاضر شوی ودرست در همان روز و بر سر مزار مسعود بود که دکتر ترور شد و تیرهایی به قلب و طهال ایشان اصابت کرد و از همان جا ایشان را به بیمارستان نجمیه بردند. دکتر در راه بیمارستان به همراهانش گفته بود که به پریوش همسرم نگویید چه اتفاقی افتاده است در حالی که رادیو در همان روز و در همان موقع آن خبر را اعلام کرده بود، ودر واقع رادیو BBC قبل از اینکه دکتر را با تیر بزنند این موضوع را اعلام کرده بود، ولی رادیوی منزل ما قطع شده بود و من در جریان اخبار نبودم.»
همسر دکتر فاطمی در ادامه مرور خاطراتش از روز ترور همسرش در 25 بهمن سال 1330 گفت: «همان روز ترور تلگرافی به دست من رسید که در آن به نقل از دکتر آمده بود، همسر عزیزم به علت اینکه برادر بزرگم سخت مجروح شده، چند روزی به اصفهان میروم و من نیز بر اساس این تلگراف فکر کردم که اتفاقی نیفتاده و او به اصفهان رفته است، من سه چهار روز از موضوع ترور دکتر آگاهی نداشتم، در حالیکه اطرفیانم از جمله پدر و مادرم میدانستند، ولی طوری رفتار میکردند که گویی اتفاقی نیفتاده است. بعد از سه چهار روز به من گفتند که دکتر چاقو خورده و به بیمارستان منتقل شده است و در آن زمان باز هم از ترور دکتر بیاطلاع بودم. ساعت 12 شب به دیدار ایشان در بیمارستان رفتم، ولی مرا راه ندادند و فردا صبح آن روز توانستم دکتر را ببینم، وقتی ایشان را دیدم بسیار قوی و مهربانانه برخورد کردند گویی که اتفاقی نیفتاده است. در آن موقع مجله "تهران مصور" در اتاق دکتر بود و عکسهایی از دکتر فاطمی که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود در آن مجله چاپ شده بود و من تازه بعد از آنکه عکسها را مشاهده کردم، متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است، از هوش رفتم و وقتی به هوش آمدم دیدم که در اتاق دیگری هستم و پرستاری بر سر بالین من ایستاده است.»
سطوت درباره کودتای ناموفق 25 مرداد سال 32 و اتفاقات آن روز نیز خاطرنشان کرد: «منزل پدر من در منطقه شمیران در خیابان پهلوی سابق روبروی پمپ بنزین بود و اکنون نیز هست. آنجا منزل پدری من بود و پدر من پشت خانه خودشان یک خانه برای من و دکتر فاطمی اجاره کرده بودند. دکتر فاطمی شب 25 مرداد در ساعت 12 شب آمدند و من را از خانه پدریام به خانه خودمان بردند در همان موقع من متوجه شدم که نگهبان خانه یک فرد نظامی است و شخصی نیست. به دکتر فاطمی این مساله را گفتم. دکتر گفت که شما نباید بترسید باید شجاع باشید و ترسی به خود راه ندهید. من آن موقع متوجه منظور ایشان نشدم، بعد از چند دقیقه که ما وارد خانه شدیم و دکتر نیز کفشهایشان را عوض کرده بودند و به دستشویی رفته بودند و من نیز در اتاق خواب بودم و پرستار بچه نیز از بچه مراقبت میکرد، عدهای به خانه ما ریختند و پرستار بچه و دکتر را بردند و من حالم بسیار بد شد، بچه ی ما در آن موقع چند ماهه بود و بسیار کوچک بود.»
وی ادامه داد: «افراد نظامی بسیاری به خانه ما آمده بودند و دکتر را با همان وضع بردند، در حالی که من و بچه ایشان گریه میکردیم. تا نزدیکیهای صبح نظامیها در خانه ما بودند و بیجهت اهانت و توهین میکردند، سپس گروهبان ساقی آمد و گفت ما با شما کاری نداریم و ناراحت نباشید. من در آن موقع نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است و نزدیکهای صبح نیز دکتر فاطمی برگشتند، حالشان بسیار بد بود، آن زمان وزیر خارجه بودند و بعد از بازگشت، من، ایشان و سپهبد ریاحی سوار ماشین شدیم و به منزل پدری من رفتیم، پدر و مادر نیز نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است، فاطمی به آنها گفت کودتایی شده و من پریوش را به شما میسپارم و زود برمیگردم. دکتر رفتند و من از 25 مرداد به بعد دیگر دکتر را ندیدم واین آخرین دیدار ما بود ، در روز 27 مرداد دکتر به من زنگ زدند و گفتند که نگران نباشید ما باز هم همدیگر را میبینیم.»
همسر دکتر فاطمی همچنین با اشاره به اتفاقات روز 28 مرداد 1332 گفت: «در آن روز به ما خبر دادند که دفتر روزنامه را آتش زدند، من چندان حوادث آن روز به صورت دقیق یادم نمیآید و در همان روز به خانه ما نیز ریختند. من به خانه پدرم آمده بودم و بچه مان را در خانه خودمان جا گذاشته بودم و بسیار ناآرامی میکردم، در همان روز کسی از خانه پدرم به خانه ما رفت و بچه را در لای رختخوابها گذاشت و به منزل آورد. دکتر در آخرین گفتوگوی تلفنی خود که در 27 مرداد صورت گرفت به من تاکید کردند که شجاع باشم.»
وی در مورد نحوه دستگیری دکتر فاطمی در 22 اسفند سال 1332 نیز گفت: «بعد از 28 مرداد دکتر فاطمی برای دو الی سه ماه در منزل بردار خانم قطب که نزدیکترین دوست اینجانب است، مخفی بود. بعد از چند ماه توسط سلطنت خانم همشیره دکتر فاطمی، ایشان به منزل دکتر محسنی که داروساز بودند رفتند و تا پایان زمان دستگیری در آنجا بودند، دکتر محسنی نیز این خانه را از آقای جلیلوند که در شهربانی شاغل بودند اجاره کرده بودند. یک روز یکی از خدمهای خانم که در آنجا مشغول به کار بود این خبر را به بیرون منتقل کرد که کسی در این منزل مخفی است و بعد از آن ساواک به آن خانه ریخت و دکتر را دستگیر کرد، در آن زمان رژیم در تمام تهران به دنبال فاطمی بود و جایزه زیادی را برای سر دکتر گذاشته بود. دکتر فاطمی پس از دستگیری بلافاصله خود را معرفی میکند و ارتشبد نصیری با ماشین فاطمی را به دم کاخ میبرد تا به شاه اطلاع دهد که فاطمی را دستگیر کرده است. نصیری وقتی فاطمی را به داخل ماشین میبرد با ته هفت تیر بر سر دکتر فاطمی میزند و جالب است بدانید در موقع انقلاب و دستگیری نصیری، دکتر ابراهیم یزدی همین عمل را با نصیری انجام داد.»
وی ادامه داد:« در موقع دستگیری دکتر فاطمی، شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ با چندین ضربه چاقو و سرگرد مولوی و امجدی با لگد مفصل دکتر را مورد ضرب و شتم قرار میدهند و تلاش میکنند که دکتر را از بین ببرند که خواهر فاطمی سلطنت خانم خود را بر روی دکتر میاندازند و التماس میکند که او را نکشند. دکتر فاطمی سپس به بیمارستان شماره یک ارتش منتقل میشود و در آنجا نیز اقدامات بیرحمانهای علیه دکتر فاطمی انجام میدهند تا بالاخره حکم اعدام ایشان داده میشود. دکتر در برابر تمام این اقدامات بیرحمانه به دلیل عشق به مردم و ایران بسیار قوی و صبور بود.»
وی درباره اعدام دکتر فاطمی در بامداد 19 آبان 1333 گفت: «10 روز قبل از اینکه حکم دکتر اجرا شود، در جریان حکم اعدام بودیم، این احتمال را نیز میدادیم که ممکن است دکتر عفو شود، در آن زمان آقای جمال امامی ـ که وکیل مجلس و فرد بانفوذی بود، گرچه در مجلس نیز با دکتر اختلاف نظر داشت ـ به دیدن شاه رفته بود و از شاه خواسته بود که این کار را نکند و گفته بود فاطمی بیمار است و چندین عمل بر روی طحال و قلب خود انجام داده است، ولی شاه توجهای نکرده بود و این حکم اجرا شد.»
وی با اشاره به رابطه صمیمانه فاطمی با دکتر مصدق گفت: «ارتباط این دو ارتباط صمیمانهای بود و اصلا نمیتوان این تصور را داشت که در ذهن و تصور دکتر فاطمی چیزی جز صداقت و احترام به دکتر مصدق گذشته باشد. نهایت احترام و علاقه را به دکتر مصدق داشت و دکتر مصدق نیز اینگونه بود. بزرگترین صفت فاطمی در زندگیاش صداقت و صمیمیت او بود، نهایت علاقه را به مصدق داشت و حتی در روزهای آخر زندگیاش در زندان وقتی به او گفته بودند که دوست دارد چه کسی را ملاقات کند، گفته بود دوست دارم همسرم و دکتر مصدق را ببنیم که تیمور بختیار اجازه چنین امری را نداده بود و پدر من نیز میدانستند که بختیار چقدر آدم کثیفی است. در روزهای آخر باقیمانده به زندگی دکتر فاطمی، نظامیان و افراد تیمور به خانه ما ریخته بودند تا من را نیز ببرند و من در آن زمان بستری بودم و نمیدانستم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.»
وی با اشاره به روزی که دکتر فاطمی را اعدام کردند، گفت:« آن روز همه داغدار بودند، دانشجویان، محصلین، همه ناراحت و عزادار بودند . در آن موقع جنازه دکتر فاطمی را نیز به ما نمیدادند و خواهر ایشان سلطنت خانم با زحمت زیاد توانست جنازه را بگیرد و با تاکسی جنازه ایشان را آوردند. دکتر در ساختمان زرهی ارتش تیرباران شده بودند و خواهر ایشان با جسارت تمام توانستند، جنازه ایشان را پس بگیرند، خواهر ایشان سلطنت که اکنون فوت کرده بیش از هر کس دیگری برای دکتر فداکاری کردند و همیشه برای من قابل احترام هستند. در روزی که دکتر فاطمی را در ابن بابویه به خاک میسپردند، خواهر ایشان سخنرانی قرایی کرد و رژیم پهلوی را زیر سوال برد، نظامیانی که در آنجا بودند نیز گریه میکردند و هیچ عکسالعملی نشان نداد.»
همسر دکتر فاطمی در مورد زندگی خود بعد از شهادت دکتر فاطمی نیز یادآورشد: «تقریبا چند سال بعد از شهادت ایشان در ایران بودم، پدرم فوت کردند و نزد مادرم زندگی میکردم، دوست نداشتم که فرزندم در این تهدیدات و ناراحتیها بزرگ شود به همین دلیل او را در سن کودکی به یک مدرسه شبانه روزی در انگلستان فرستادم و یکی دو سال بعد خودم به وی پیوستم، البته برخلاف میلم مجبور شدم که وی را به انگلستان بفرستم، هیچ کس نمیتواند از سرنوشت خود فرار کند. 38 سال در آنجا زندگی کردم، ولی فکر و حواسم همیشه با ایران بود، ولی به خاطر اینکه خاطرات تلخی از آن دوران داشتم و از در و دیوار خاطرات تلخ برایم میبارید، هیچ وقت حاضر نبودم به ایران بیایم.»
وی با اشاره به سفر مهم دکتر مصدق و فاطمی به سازمان ملل اظهارداشت:« این دو نفر با یکدیگر به سازمان ملل رفته بودند و در موقع برگشت از همان فرودگاه دکتر فاطمی به منزل ما زنگ زد و به خانواده من گفته بود که من ناهار خدمت شما میرسم، البته در ابتدا به دیدن شاه میروم و بعد پیش شما میآیم و از همان جا به منزل ما آمدند و از من خواستگاری کردند. البته از یک ماه قبل از سفر معاشرتشان با خانواده ما زیادتر شده بود و بعد از برگشت خواستگاری کردند.»
وی در مورد رابطه دکتر فاطمی و آیتالله کاشانی نیز یادآورشد: «این دو رابطه خوبی با هم داشتند، دکتر با تمام اعضای جبهه ملی از جمله دکتر حسین مکی رابطه خوبی داشت، البته چون من آدم سیاسی نبودم، دکتر هیچ وقت کارهای بیرون خود را به داخل منزل نمیآوردند و مطلبی را مطرح نمیکردند و در واقع فرصتی نیز نبود که این مطالب را مطرح کنند. ما دو ساعت بیشتر ایشان را در روز نمیدیدیم و وقتی که میدیدیم نیز حرفهای معمولی زده میشد، البته یک بار یادم هست که ایشان با چشم گریان و ناراحتی به منزل آمدند و من علت را از ایشان پرسیدم و دکتر گفت که رییس شهربانی افشارطوس را به وضع بدی کشتهاند و او را عذاب دادهاند و من هم همراه با ایشان گریه کردم. در آن زمان آقای افشارطوس را گرفته و کشته بودند.»
وی ادامه داد: «وقتی که به عقب برمیگردم خاطرات ناراحتکننده عذابم میدهد. وقتی دکتر به شهادت رسید شخصیتهای مختلف از کشورهای مختلف سراغ ما را میگرفتند، ولی من حاضر به دیدار و صحبت با هیچکس نشدم، در طول زمان گذشته چنین فردی شجاع و در عین حال مهربانی را چون دکتر فاطمی ندیدم، در عین اینکه فردی شجاع و دارای قلمی صریح وبی پروا بودند، مهربان نیز بودند. همیشه وقتی وارد خانه میشدند به من ابراز محبت زیادی میکردند. یک روز یادم هست در آشپزخانه بودم و میخواستم آشپزی کنم، ولی چون آشپزی چندان بلد نبودم، کمی برایم این موضوع سخت شد، دکتر فاطمی وقتی وارد اتاق شدند، دست من را گرفتند و به من گفتند که غذا چیزی نیست و اصلا دوست ندارم تو به خاطر من در آشپزخانه باشی، نمیخواهم آشپزی کنی روزنامه و مجله بخوان و کارهایی را که دوست داری انجام بده، هیچ وقت به خاطر من به آشپزخانه نرو. در آن زمان چون زبان اول فرانسه بود و من نیز با آن زبان آشنایی داشتم، روزنامههایی چون لوموند و مجلات فرانسوی را میخواندم.»
سطوت درباره اندیشه دکتر فاطمی در مورد زنان نیز گفت: «دکتر فاطمی به زنان احترام ویژهای میگذاشت، برای او زن و مرد فرقی نمیکرد. معتقد بود که آنها دارای حقوق مساوی هستند و حتی بعضا میگفت زنان باهوشتر از آقایان هستند. با آنکه در یک خانواده روحانی و سنتی بزرگ شده بود طرفدار آزادی البته به میزان مناسب آن بودند. به خانمها احترام میگذاشت، خبرنگاران خانم زیادی میآمدند و با او مصاحبه میکردند و به تساوی حقوق زن و مرد معتقد بود.»
همسر دکتر فاطمی در مورد کتابهایی که وی مطالعه میکرد نیز اظهار کرد: «در منزل زمان کمی حضور داشتند و فرصتی برای مطالعه نبود و کتاب نمیخواندند و بیشتر مطالعاتشان را در زمانی که سر کار بودند و دردفتر روزنامه بودند انجام میدادند. بیشتر کتابهایی به زبان فرانسه و در مورد تاریخ و مسائل سیاسی میخواندند. در منزل نیز کتابخانه کوچکی داشتند و مقداری از این کتابها در منزل پدر من باقی مانده بود، که من آنها را به کتابخانه برادر آیت الله آقای شاهآبادی هدیه دادم. ایشان با آنکه فعالیتها و کارهایشان زیاد بود هیچگاه از کار روزنامهنگاری دست برنداشتند و بر کارهای روزنامه نظارت داشتند، مقاله مینوشتند و مطالب روزنامه با تائید ایشان چاپ میشد، ولی هیچ وقت کارهایشان را به خانه نمیآوردند و من همیشه تصور میکردم که ایشان چگونه فرصت میکنند که این همه مقاله بنویسند، مطالعه کنند با آنکه مسوولیتهای زیادی نیز بر عهده داشتند.»
سایر اخبار این روزنامه
تولید مجموعه تلویزیونی «کلاه قرمزی» به خاطر مشکلات مالی متوقف شد
غیبت دوباره عروسکهای محبوب
در مراسم رونمایی از آخرین کتاب وزیر امور خارجه عنوان شد
سخنان انتخاباتی ظریف
ایرباس 330 وارد تهران شد
عادت مهرآباد به هواپیمای نو
در سالروز دستگیری دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دکتر مصدق بررسی شد
از ترورتا اعدام
عمارت قاجاری بهبهانی رامهرمرز در آستانه ویرانی قرار دارد
دومینوی تخریبِ
بازتاب دومین قهرمانی تیم ملی فوتبال ساحلی ایران در فیفا
وعده کاخ سفید به مجازات عاملان درز اطلاعات سیا
با نزدیک شدن به 29 اردیبهشت 96، تحرک انتخاباتی گروههای سیاسی بیشتر میشود
عطر انتخابات بوی بهار
سید حسن خمینی:
حقیقت دین برای پاک شدن دل مردم از زشتی و ناهنجاریها است
جلال خوشچهره
چمدان خالی نتانیاهو
رفاه روان شناختی شهروندان، نیاز کلان شهرهای امروز ایران
امروز و با حضور وزیر دفاع
«کرار» رونمایی و خط تولید آن افتتاح میشود