لطيف چون گل؛ سبک چون نسيم

در سوگ استاد دکتر سيد‌محمد‌باقر کتابي 
باغ، امسال برگ و بار نداشت
هيچ سالي چنين بهار نداشت
واي بر جنگلي که هر کهنش 
شاخه‌اي تازه در کنار نداشت....


حدود دو ماه پيش بود که اصفهان، شهر فرهنگ و علم و ادب و هنر، ناباورانه به سوگ بزرگمردي نشست که تاريخ اين ديار نظير او را کمتر به خود ديده است؛ آري! استاد جمشيد مظاهري در نوزدهم بهمن سال گذشته به سوي پروردگارش پر کشيد و شهري را سوگوار و داغدار خويش ساخت. هنوز در ماتم از‌دست‌دادن اين استاد بزرگ بوديم که خبر درگذشت استاد دکتر سيدمحمدباقر کتابي کام جانمان را تلخ‌تر کرد و ما را به سوگ خود نشاند.
مرحوم استاد دکتر سيدمحمدباقر کتابي در سال 1302 در خانواده‌اي اصيل و روحاني در اصفهان چشم به جهان گشود. ايشان در طول عمر بابرکت‌شان از محضر استادان و بزرگاني مانند مرحوم حاج آقا رحيم ارباب، حاج ميرزاعلي آقاشيرازي، آيت‌الله خادمي، آيت‌الله طيب و جمع ديگري از بزرگان بهره‌مند شد. خاطراتي که مرحوم دکتر کتابي از استادان خويش براي دانشجويان نقل مي‌کرد، بسيار شيرين و آموزنده بود. انس و الفت ايشان با اهل علم و کسب معرفت و تجربه از محضرشان، به اين استاد عزيز تشخصي بخشيده بود. به ياد دارم از استاد خودشان مرحوم آيت‌الله حاج آقا رحيم ارباب مطالبي را نقل مي‌کردند و مي‌گفتند که مرحوم ارباب با وجود اينکه من بسيار جوان بودم، به من علاقه و محبت خاصي داشتند؛ به‌گونه‌اي که حتي هنگام نماز جماعت، من را جلوتر از صف اول و کمي عقب‌تر از خودشان قرار مي‌دادند. مرحوم استاد کتابي به طور خاص به‌شدت تحت تأثير شخصيت و روحيات و افکار استاد خود، مرحوم ارباب بود که خود ايشان نيز از دست‌پروردگان عالم، فقيه و فيلسوف بزرگ، مرحوم جهانگيرخان قشقايي بود. اهل علم مي‌دانند که مرحوم جهانگيرخان قشقايي راه و روشي متفاوت از ساير علما داشته و همين طرز فکر و منش در شاگردان او نظير مرحوم ارباب و به تبع آن در شاگردان ايشان تأثير کرده بود.
مرحوم دکتر کتابي از آن دسته استاداني بود که علم و فروتني را با هم داشت. از جنبه علمي بسيار فاضل و فرهيخته بود؛ کلاس‌هاي ايشان عمدتا در حوزه ادبيات عرفاني بود و به‌ويژه حافظ و مثنوي و غزليات شمس و غزليات سعدي را به‌خوبي و به زيبايي تمام تدريس مي‌کرد. شيوه تدريسي متفاوت از دیگر استادان داشت؛ به‌گونه‌اي که براي دانشجويان، بسيار دلنشين و جذاب بود. بيان ايشان حاکي از روح بلند و معنوي او بود که بسياري از حقايق عرفاني را دريافته و چشيده بود و در‌عين‌حال تواضعي به غايت داشت. معلمي دلسوز و مهربان بود که در عين متانت و آرامش، شوخ‌طبعي و ظرافت‌هاي خاص خود را نيز داشت.
 
کلاس‌هاي ايشان سرشار از معنويت و عرفان بود؛ اما نه به صورت خشک و عبوس؛ بسياري از مسائل را با چاشني طنز و شوخ‌طبعي بيان مي‌کرد؛ به‌گونه‌اي که دانشجويان سر کلاسشان اصلا و ابدا احساس ملال و خستگي نمي‌کردند. آنچه در گفتار و سلوک عملي ايشان به‌خوبي ديده مي‌شد، رعايت اعتدال و پرهيز از افراط و تفريط و تعصب بود. استفاده بجا از آيات قرآن و احاديث و نيز اشعار و سخنان بزرگان و ذکر خاطرات از استادان و عالمان برجسته، به کلام ايشان جلوه و جذابيت خاصي داده بود که با لحني آرام و ملايم و در‌عين‌حال بسيار گرم و صميمي و گيرا بيان مي‌کرد.
مرحوم استاد ما، سعه‌صدري مثال‌زدني داشت و آرامش روح و روانش بر حرکات و سکنات و وجنات او آشکار بود. در 34 سالي که افتخار شاگردي ايشان را داشتم، حتي يک بار هم ايشان را عصباني نديدم! همواره لبخندي بر لب داشت و با دقت و حوصله فراوان به سؤالات و مطالب دانشجويان گوش مي‌داد و با مهرباني و آرامش پاسخ مي‌گفت. به ياد دارم 33 سال پيش که در دوره کارشناسي درس حافظ را با ايشان داشتم، در پاره‌اي موارد با ديدگاه ايشان موافق نبودم؛ اجازه خواستم تا مطالبم را به صورت کنفرانس در کلاس ارائه کنم، ايشان با خوش‌رويي تمام پذيرفتند و يک جلسه از کلاس را در اختيارم گذاشتند. پس از ارائه مطالبم با وجود اينکه به مقتضاي نوجواني و خامي‌ام درباره ديدگاه استاد و نقد نظرياتشان تندروي کرده بودم؛ اما استاد با رويي گشاده من را تشويق کرد و بدون تندي و تعصب موارد مطرح‌شده را نقد فرمود.
شوق وصف‌ناپذير ايشان به علم و فراگيري دانش و آموختن يافته‌ها و معلومات به دانشجويان و طالبان علم و معرفت تا پايان عمر همراه ايشان بود؛ به‌گونه‌اي که با وجود کهولت سن، شور و شوقي زايدالوصف داشت و حضور در جمع دانشجويان و مشتاقان علم، او را به وجد مي‌آورد. علاقه وافر استاد به دانشجويان و شيفتگان معرفت به حدي بود که تا پايان عمر با برکتش منزل خود را محل و محفل پذيرش ايشان کرده بود و به گرمي پذيراي همگان بود.
وارستگي و تعلق‌نداشتن به دنيا و مظاهر فريبنده آن در گفتار و کردار او هويدا بود. وجود مرحوم استاد کتابي، مانند خرمن بزرگ و ارزشمندي بود که خوشه‌خوشه از محضر بزرگان علم و ادب و فلسفه و فقه و عرفان و ساير علوم گرد آورده بود و بي هيچ بخلی در اختيار همگان مي‌گذاشت.
آثار قلمي ايشان (آنچه تاکنون چاپ شده است) اگرچه زياد نيست؛ اما همين مقدار نشان از مراتب علم و فضل ايشان دارد. کسب فيض از محضر عالم بزرگي مانند حاج ميرزا علي‌آقا شيرازي که از شارحان نهج‌البلاغه به شمار مي‌رفت، موجب شد که مرحوم استاد به تأليف کتاب ارزشمند «کليد گشايش نهج‌البلاغه» بپردازد و مفردات نهج‌البلاغه را به‌خوبي شرح و تفسير کند.
همچنين کتاب ديگر ايشان، شرح حال رجال معروف علم و ادب و هنر اصفهان است که در سال 75 به چاپ رسيده؛ علاوه بر اين نوشتن مقدمه بر 9 کتاب و چاپ تعدادي مقاله ارزشمند و نيز تأليف چندين کتاب ديگر که متأسفانه هنوز چاپ نشده است، از جمله آثار قلمي استاد به شمار مي‌رود، اما آنچه مايه تشخص استاد کتابي بود، جنبه معلمي و وارستگي و اخلاق‌مداري و تهذيب نفس ايشان است که از وي شخصيتي کم‌نظير ساخته بود؛ شخصيتي که آميزه‌اي از عرفان و رندي و ظرافت و شوخ‌طبعي و نکته‌داني و نکته‌گويي و دين‌داري و دين‌ورزي را با خود داشت. مرحوم استاد کتابي، روحي بزرگ و در‌عين‌حال بسيار لطيف به لطافت گل و به سبکي نسيم سحري داشت و ديدارش انسان را به ياد مردان خدا مي‌انداخت. او در زمره کساني بود که در روزگار فريب و دغل‌کاري و ظاهرسازي، انساني بي‌ريا، بي‌زار و به‌دور از تظاهر و مقدس‌مآبي بود به‌گونه‌اي که برخي سخنان ايشان، حالات و گفتار ملامتيه را فراياد مي‌آورد! در‌عين‌حال فردي بود که بسيار مقيد به اصول و موازين ديني و ارادتمند و عاشق خاندان پيامبر (ص) بود. به‌خاطر دارم زماني که در مقطع کارشناسي ارشد در مشهد تحصيل مي‌کردم، چندين‌بار ايشان را در حرم حضرت رضا (ع) ديدم که با چه خضوع و ادب و احترامي در مقابل ضريح امام مي‌نشست و دعا و قرآن مي‌خواند.
سال‌هاي متمادي تدريس ايشان در آموزش‌وپرورش و دانشگاه‌هاي مختلف و به‌ويژه تدريس در دانشگاه اصفهان، موجب تربيت و پرورش شاگرداني شد که آموزه‌هاي آن استاد بزرگ را مانند چراغي فرا راه خود و جامعه داشته‌‌اند و ياد و خاطره آن پير فرزانه و عارف وارسته را همواره در ذهن و ضمير خود زنده نگه مي‌دارند. اکنون که او به معبود و محبوب خويش پيوسته است، به روح بلند او درود مي‌فرستم و آرامش و آمرزش الهي را براي او مي‌خواهم. روانش در مينوي پروردگار، قرين رحمت و شادي باد.
هنوز طنين صداي او در سرم مي‌پيچد که با حس و حالي خاص و شوري وصف‌ناشدني، با صداي گرم و مهربانش غزل حافظ را در کلاس مي‌خواند:
مردم ديده ما جز به رخت ناظر نيست
دل سرگشته ما غير تو را ذاکر نيست....