دعوت برای آزادی 30 کودک کانون اصلاح و تربیت

لیلا مهداد - شهروند| «شهرزاد عاصمي»، نماينده نسل جواني است كه به خوبي مي‌داند از فضاي مجازي چگونه بهره ببرد و آن را وسيله‌اي كند براي دور هم جمع كردن آدم‌ها تا دست‌به‌دست هم كار بزرگي انجام بدهند. در بيوگرافي اينستاگرامش خود را شهرزاد قصه‌گو معرفي كرده است؛ شهرزاد قصه‌گويي كه در ابتداي راه صداي كودك نارسي را شنيد و بعد به كمك بچه‌هاي شمس‌آباد رفت و امسال مي‌خواهد قصه بچه‌هاي كانون اصلاح و تربيت را بشنود. قصه‌هاي شهرزاد در ماه رمضان رقم مي‌خورند و نيت كرده هر‌سال اين 30روز را فرصتي بداند براي باز كردن گره‌اي از مشكلات ديگران و باري  برای اين كار از گلفروشي سرچهارراه‌ها هم ابايي ندارد. در ادامه شهرزاد عاصمي داستانش را براي‌مان تعريف مي‌كند.
 چندسال‌تان است و در چه زمینه‌ای فعالیت می‌کنید؟
به دهه سي زندگي‌ام نزديك هستم. 28سال دارم. فوق‌ليسانس طراحي لباس دارم، البته سال‌هاست در زمينه تحصيلي‌ام فعاليت نكرده‌ام. از‌ سال 90 فعاليتم را در زمينه ديجيتال ماركتينگ دنبال مي‌كنم، البته از‌ سال 93به صورت آزاد در اين زمينه فعاليت مي‌كنم؛ با تمركز بيشتري روي سوشال‌مدياها. درواقع اين كسب‌وكار من است و به‌جز صفحه شخصي خودم براي كسب‌وكارها و برندهاي ديگر برنامه‌ريزي توليد محتوا انجام مي‌دهم. درواقع استراتژي كسب‌وكار مي‌نويسم.
 چه‌چيزي باعث شد به اين فكر بيفتيد كه مي‌شود در فضاي مجازي كارهايي از اين نوعدوستي انجام داد؟


شايد ماجراي فعاليت‌هايي از اين دست به زماني برگردد كه خواستم صفحه‌ام را عمومي كنم چون تعداد دنبال‌كننده‌ها به 6-5هزار نفر رسيد، تصميم گرفتم از اين ظرفيت بهترين استفاده را كنم. به اعتقاد من اين مديا فرصتي است در اختيار ما تا بتوانيم از آن بهترين بهره را ببريم. اینستاگرام تنها براي اين در اختيار ما نيست كه در آن به تعريف و تمجيد بپردازيم. هر‌سال ماه رمضان را هدف قرار مي‌دهم براي اين كه در اين فرصت 30‌روزه كاري انجام دهم و گره‌اي از كار عده‌اي باز كنم.
 داستان ماه رمضان از چه زماني شروع شد؟ يا به عبارت ساده‌تر داستان بهره بردن از اين فرصت 30‌روزه براي بازكردن گره‌اي از كار ديگران.
چهار‌سال پيش نخستین ماه رمضاني بود كه چنين تصميمي گرفتم؛ ماه رمضان 93. در آن زمان جمع كوچكتري بوديم؛ تعداد دنبال‌كننده‌هايم كمتر بود. در آن ماه رمضان باخبر شديم كه كودك نارسي به دنيا آمده كه توانستيم هزينه به دنيا آمدن و درمان او را تامين كنيم و با بقيه پول هم يك سيسموني تا 5سالگي كودك تهيه كرديم و در نهايت  هم توانستيم اشتغال كوچكي ‌هم براي پدر خانواده دست‌وپا كنيم؛ دكه‌اي را به مدت دوسال براي پدر اين كودك اجاره كرديم. كاري كه در زمان خودش بزرگ بود اما در مقايسه با كارهاي بعدي كوچك‌ به‌نظر مي‌رسد. درواقع اين كمپيني است كه هر‌سال ماه رمضان آغاز مي‌شود.
 و قصه كودكان كار.
آن‌سال شروع ماه رمضان مصادف شده بود با روز جهاني مبارزه با كار كودك. از آن جايي كه چنين مسأله‌اي در تقويم ايراني مدنظر قرار نگرفته به اين فكر كردم كه اين فرصت خوبي است براي اينكه بتوانيم كاري براي اين بچه‌ها انجام بدهيم. ابتداي اين ايده به فكر كودكاني افتادم كه سر چهارراه‌ها كار مي‌كنند؛ تصوري كه هميشه از كودكان كار داريم اما در ادامه ماجرا به شكل ديگري رقم خورد. من عادت دارم قبل از هر كاري با افراد مختلف جلسه مي‌گذارم و مشورت مي‌كنم تا ضريب خطا را پايين بياورم. در همين مشورت‌ها و جلسات بود كه با يكي از نمايندگان شهردار وقت آقاي قاليباف آشنا شدم. ايشان پيشنهاد دادند براي كودكان كار كوره‌هاي آجرپزي شمس‌آباد قدمي بردارم. به اين دليل كه اين كودكان از نظر جنسيت و رده‌بندي سني شناسايي و تفكيك شده بودند. خانواده‌ها سطح فرهنگي خوبي داشتند؛ اعتياد و بيماري نداشتند. در گام نخست تصور بر اين بود كه قدم بزرگي است بتوانيم براي اين تعداد كودك كاري انجام بدهيم اما چند نفر شديم و كنار هم قرار گرفتيم و با هم توانستيم با مبالغ كم، پول زيادي را جمع كنيم و كارهاي خيلي خوبي براي بچه‌هاي شمس‌آباد انجام دهيم.
 كارهايي كه در شمس‌آباد انجام شد، چه بودند؟
شمس‌آباد از نظر مالي فقر زيادي دارد اما متاسفانه چون مالكيت زمين‌هاي اطراف مشخص نيست، نتوانستيم كار بزرگي انجام بدهيم. خيلي دوست داشتم خانه سلامتي آن‌جا راه‌اندازي كنيم يا اتاق بازي‌اي بسازيم اما به دليل مشخص نشدن مالكيت زمين‌ها اين‌ کارها عملي نشد. بايد از طریق مجلس اقدام مي‌شد و نماينده شهرري كه پروسه‌اي زمان‌بر بود براي همين با توجه به نيازي كه خانواده‌ها داشتند كارهايي انجام داديم. خانواده‌هايي كه مهاجرند و هر‌سال خانواده جديدي در آن ساكن مي‌شوند و نمي‌شد كار بلندمدتي انجام داد. در آن دوره شركت‌هاي مختلف با ما همراه شدند و توانستيم به كمك آنها بعضي نيازها را برطرف كنيم. سبد كالايي به كمك شركت‌ها تهيه شد. براي دختران و پسرها با توجه به گروه سني اقلام فرهنگي و بازي فراهم کردیم. براي كودكان لباس‌هايي براي بيرون و درون خانه تهيه شد و...
 درواقع اين كمپين هر‌سال در اين فرصت 30‌روزه به يك فعاليت اجتماعي مي‌پردازد؟
بله. به‌عنوان مثال امسال تصميم داريم 30نفر از كودكان كانون اصلاح و تربيت تهران را آزاد كنيم. كودكاني كه درواقع استحقاق آزادي را دارند. از نخستین شب ماه رمضان كارهاي اوليه آن شروع شده است.
 شما به واسطه صفحه شخصي‌تان كارهاي داوطلبانه و انساندوستانه را شروع كرده‌ايد. در سال‌هاي ابتدايي اين فعاليت چطور توانستيد دنبال‌كنندگان‌تان را مجاب كنيد تا در اين مسير به شما كمك كنند. درواقع چطور توانستيد اطمينان آنها را جلب كنيد؟
در سال‌هاي ابتدايي حلقه‌ افرادي كه من را دنبال مي‌كردند، حلقه كوچكتري بود، البته بیشتر آنها از نزديك من را مي‌شناختند. يعني دوستان، همكلاسي‌هاي قديمي، فاميل و همكارانم بودند. آنها اطمينان بيشتري به من داشتند. هميشه من جمله‌اي را در اين باره مي‌گفتم«شما اگر مي‌خواهيد كمكي به شخص شهرزاد عاصمي كنيد به اين فكر كنيد كه به خود شهرزاد كمك مي‌كنيد. اصلا به اين فكر نكنيد كه شهرزاد مي‌خواهد با اين پول چه‌كار كند. دلتان را اين گونه صاف كنيد كه به خود شهرزاد كمك مي‌كنيم.» طبيعتا هر‌سال دنبال‌كننده‌هاي صفحه بيشتر مي‌شوند و از آن جايي كه اين كار را مداوم انجام نمي‌دهم و در طول ‌سال تنها يك‌بار انجام مي‌شود، هر‌سال به آدم‌هاي جديد توضيح مي‌دهم كه كل داستان چيست و از كجا مي‌آيد، البته همگي به پشتوانه كارهاي قبلي اعتماد مي‌كنند؛ خدا را شكر. با افتخار مي‌گويم كه تمام گزارشات مالي كه به آنها مي‌دهم خيلي شفاف است. چيزي در پوشه و پرونده نمي‌رود اصلا. موارد زيادي بوده كه مي‌توانستيم براي‌شان كاري انجام بدهيم اما به اين دليل كه نمي‌شد صورت مالي‌شان را منتشر كنيم منصرف شدم. به‌هرحال ريال به ريال اين‌ پول‌ها ديني است بر گردن من و مسئوليتش با من است. هر كسي كه اضافه شده از آنها خواسته‌ام كارهاي قبلي را دنبال كند و نتايج آنها را پيگيري كند و دلش را صاف كند و با ما همراه شود.
 چرا در ماه رمضان این کار را انجام می‌دهی؟
ماه رمضان آدم‌ها بار احساسي دارند. در اين ماه آنها خوشحالند و مي‌شود راحت‌تر از آنها كمك گرفت. به شخصه اين گونه فكر مي‌كنم. ماه رمضان ايرانيان را احساساتي مي‌كند. من هميشه فكر مي‌كنم موقعيت خوبي است براي اين كه آدم‌ها نگاه ديگري به دنياي اطراف‌شان داشته باشند. البته از كودكي هم با اين ماه رابطه خوبي داشته‌ام و با گرفتن روزه‌هايم هميشه تشويق شده‌ام و جايزه گرفته‌ام با اين كه خانواده خيلي مذهبي هم ندارم.
 به جز كمپيني كه ماه رمضان هر‌سال آن را دنبال مي‌كنيد، كمپين ديگري هم هست كه به آن ورود پيدا كرده باشيد؟
كمپين خيريه خير. به جز بازارچه‌هاي خيريه كه پوشش خبري مي‌دهم و متاسفانه فرصت حضور پيدا نمي‌كنم. بازارچه‌هايي را كه به ويژه براي زنان سرپرست خانوار برگزار مي‌شود پوشش مي دهم و ديگران را به كمك به اين بازارچه‌ها ترغيب مي‌كنم. اما اين كه كاري را خودم قدم بردارم متاسفانه خير. چون هم مسئوليت سنگيني برايم دارد و هم وقت نمي‌كنم.
 چه شد به كارهاي داوطلبانه فكر كرديد؟
اين مسأله ريشه خانوادگي دارد. پدربزرگم مدرسه‌ساز بود. درواقع در كل خانواده موضوع وقف كردن و كارهاي خيريه جاري و ساري بوده است. خوشبختانه ما به كمك همين فضاي مجازي مدرسه‌اي هم ساخته‌ايم.
 و چه شد مدرسه شهرزاد عاصمي راه‌اندازی شد؟
دوسال پيش كه كار كودكان شمس‌آباد را انجام داديم، محبت مردم به اندازه‌اي زياد بود كه مبلغي اضافه آمد. در حسابم نزديك به 24ميليون پول اضافه داشتم در حالي كه 260كودك را در سطح 190خانوار پوشش داده بوديم؛ لباس، اقلام فرهنگي، سبد خواربار و 35كولر آبي. به اين فكر كردم كه با اين 24ميليون چه كاري مي‌شود كرد؟ با افراد مختلفی مشورت كردم و درنهایت با موسسه‌اي آشنا شدم به نام «موسسه مهرگيتي» كه كارشان تخصصي ساخت مدرسه در مناطق محروم است. اين موسسه، سهميه‌اي از سازمان نوسازي مدارس استان سيستان‌وبلوچستان را قرار دادند و دوباره اطلاع‌رساني‌اي كردم و مردم كمك كردند و اين كمك‌ها در مجموع 51 ميليون تومان شد و توانستيم در روستاي نكاآباد در نقطه مرزي سيستان‌وبلوچستان مدرسه‌اي دوكلاسه بسازیم.
 در فعاليت‌هاي خيرخواهانه‌تان با سازمان‌هاي دولتي همكاري‌اي داشته‌ايد؟
خير؛ به جز امسال كه با كانون اصلاح و تربيت كار مي‌كنم، سال‌هاي گذشته به شكل مستقيم با سازمان‌هاي دولتي همكاري‌اي نداشته‌ايم. در ماجراي كودكان شمس‌آباد هم خيلي شانسي با يكي از اشخاص شهرداري آشنا شديم كه محبت كردند و اطلاعاتي در اختيار ما گذاشتند.
 زمزمه‌هايي براي فيلترشدن اينستاگرام وجود دارد با اين اوصاف به اين فكر كرده‌ايد كه «ان‌جي‌او»یي را راه‌اندازي و فعاليت‌تان را از طريق آن دنبال كنيد؟
14 سال مي‌شود كه در شبكه‌هاي مجازي فعاليت مي‌كنم. در همه شبكه‌هاي مجازي فعاليت داشته‌ام و ذاتا فردي اجتماعي هستم. فكر مي‌كنم هر مديايي فيلتر شود، مديايي جديد جايگزين خواهد شد. مهاجرت از مدياهاي جديد اين را به ما ياد داده است؛ البته به اين خيلي فكر مي‌كنم که خيريه‌ ثبت‌شده خودم را داشته باشم. اگر چه مسائلي وجود دارند كه مانع از اين مي‌شوند در اين مسير اقدامي داشته باشم. يكي اين‌كه وقتي خيريه‌اي ثبت مي‌شود، بايد هزينه‌هايی پرداخت شود و در حال حاضر در اين سن‌ و سال شخصا اين هزينه‌ها را ندارم كه پرداخت كنم؛ بايد از پول مردم پرداخت كنم كه به‌شخصه راضي به اين كار نمي‌شوم حتي اگر آدم‌ها راضي باشند. دوم اين‌كه مسئوليتش برايم خيلي سنگين مي‌شود؛ با توجه به اين‌كه در حال حاضر به دلیل موقعيت شغلي و زندگي‌ام در اين حد نمي‌توانم برايش وقت بگذارم. سوم اين‌كه دستمزد نيروهاي انساني كه همراه مي‌شوند، بايد از پول آدم‌ها پرداخت شود كه اين مسأله من را مي‌ترساند، نكند يك‌ ريال از حق‌الناس جابه‌جا شود.
 در مسير كارهاي انساندوستانه‌اي كه داشته‌ايد، به مشكلي‌ هم برخورده‌ايد؟
من به اين مسأله واقفم كه كاركردن با حساب حقيقي‌ام مشكلاتي دارد؛ هر ‌سال برايم مشكلاتي داشته است. همين مسأله باعث شد تا فعاليت‌هايم را شفاف‌تر انجام بدهم.‌ سال گذشته كه مي‌خواستم كمپين را شروع كنم از بانكي كه در آن حساب دارم، نامه‌اي گرفتم كه به واسطه آن تراكنش‌هاي حساب زير نظر بانك انجام مي‌شود. درواقع از حساب نمي‌شود برداشتي داشت؛ امسال هم همين‌ رويه را در پيش گرفته‌ام.
 شما گفتيد براي بازارچه‌هاي خيريه فراخوان مي‌دهيد؛ بازخورد اين فراخوان‌ها به چه شكل بوده است.
بازخوردهاي خوبي مي‌گيرم؛ چون خيلي از آدم‌ها مي‌گويند كه شهرزاد زماني كه تو خيريه‌اي را معرفي كرده‌اي، تغييرات خوبي افتاده است. هفته گذشته بازارچه خيريه روشن اميد بود به نفع كودكاني كه بعد از 18سالگي از سازمان بهزيستي  بيرون مي‌آيند. اين بازارچه خيلي موفق بود و در همان بازارچه نزديك به 70 جوان‌ 18 ساله در شركت‌هاي مختلف و استارت‌آپ‌هاي گوناگون استخدام رسمي شدند و براي‌شان قراردادهاي يك‌ساله و دوساله بسته شد؛ كاري بود كه از طريق فضاي مجازي انجام شد.
 با افرادي كه كمك‌شان كرده‌ايد در ارتباط هستید و اين افراد خود مسبب كمك به ديگري شده‌اند؟
تا جايي كه خودشان علاقه داشته باشند، با عشق و احترام كنارشان باقي مي‌مانم؛ مثل همه دوستانم. هيچ فرقي برايم نمي‌كنند. خيلي پيش آمده از من كمك بعدي گرفته‌اند، نه كمك مالي. دو سالي مي‌شود كه مدرسه من ثبت‌نامي دارد و هميشه به اين فكر مي‌كنم 15 سال ديگر بچه‌اي را جايي ببينم كه مي‌گويد در اين مدرسه درس خوانده‌ام؛ حتما حس خوبي به من دست خواهد داد. باعث افتخار من است تا هر جايي كه مي‌خواهند در كنارشان باقي خواهم ماند.
 قدم بعدي‌تان براي كارهاي خير چه خواهد بود؟
خيلي دوست دارم مدرسه‌سازي را ادامه بدهم. حس مدرسه‌سازي از همه اين كارها بهتر است؛ بلندمدت‌تر و شيرين‌تر. دوست داشتم امسال در كرمانشاه براي مدرسه‌سازي قدم بردارم؛ خب به نظر رسيد كه شرايط به اندازه‌اي ثابت نشده كه بشود ساخت‌وسازي را انجام بدهد. ان‌شاءالله‌ سال آينده سمت كرمانشاه اين هدف را دنبال خواهم كرد. خيلي دوست دارم مدرسه‌سازي را دنبال كنم؛ به ‌طوري كه همه جا مدرسه‌اي براي خودم داشته باشم. اين‌كه مي‌گويم براي خودم؛ من هيچ نقشي ندارم اين‌كه باني براي جمع‌آوري كمك مردم شوم. درواقع بگوييم افرادي كه وقت‌شان را در فضاي مجازي مي‌گذرانند، توانسته‌اند به‌عنوان مثال 20مدرسه در نقاط مختلف ايران بسازند و بی‌شك اولويت با مناطق محروم است.  در دوره‌اي زندگي مي‌كنيم كه بيشتر افراد بي‌حوصله‌اند؛ حتي براي انجام كارهاي شخصي‌ خودشان. فعاليت‌هايي كه انجام مي‌دهيد وقت و انرژي بالايي نياز دارد؛ اين روحيه و انرژي از كجا مي‌آيد؟
به‌ نظرم اين انرژي بايد در ذات آدم باشد؛ البته چون مي‌دانم سالي يك‌ بار اين كار را انجام مي‌دهم و بايد به نحو احسن صورت بگيرد، باعث مي‌شود انرژي بيشتري داشته باشم. هميشه به خودم مي‌گويم اين كارها شيرين است و نتيجه آن خستگي‌ها را از جان بيرون مي‌كند؛ البته هميشه سعي مي‌كنم اين انرژي را به همه كساني كه همراه من هستند، منتقل كنم؛ به‌ عنوان مثال دنبال‌كننده‌اي كه كمك مي‌كند، از او مي‌خواهم كم نياورد و اين كار را ميان اطرافيانش گسترش بدهد و آنها را ترغيب به كارهايي از اين دست كند. در اين يك ماه واقعا وقت زيادي مي‌گذارم. همه كارهاي خودم را قبل از ماه رمضان جمع مي‌كنم كه انرژي زيادي از من مي‌گيرد؛ ولي همه اينها به شيريني آخر مي‌ارزد.
 شما اميد داريد روزي هر ايراني يك کنشگر اجتماعی باشد تا به اندازه توان خود گره‌اي از كار ديگران باز كند؟
در حال‌ حاضر هم اين اميد و پتانسيل وجود دارد. در حال حاضر آدم‌هايي را داريم كه هر جايي كه بتوانند به تنهايي دست ديگري را مي‌گيرند؛ كمك مي‌كنند هر چند كوچك. اين ذات و خصلت فرهنگي ما ايرانيان است؛ البته اين خيلي بد است كه به شخصي مثل شهرزاد عاصمي بيشتر اعتماد مي‌كنيم تا به سازماني دولتي براي كمك‌كردن. نوع‌دوستي ذات مردم ما است و هميشه آماده كمك‌كردن هستند، اين‌كه دست هم را بگيرند و متحد شوند و به نتايج خوب برسند.
 بيشتر دنبال‌كنندگان‌تان در چه رده‌ سني‌اند؟
رنج سني دنبال‌كنندگانم بين 25 تا 35‌ سال است؛ درواقع به پختگي اجتماعي رسيده‌اند. البته هستند افرادي با گروه سني خيلي پايين‌تر كه از پول‌ تو جيبي‌شان كمك مي‌كنند و براي من رسيد مي‌فرستند كه توانسته‌اند 2 هزار تومان كمك كنند. بيشتر افرادي كه مداوم كمك مي‌كنند نسبت زن‌ و مردشان برابر است و در رده‌سني 25-35 قرار دارند.
 در ميان دنبال‌كنندگان‌تان آيا فردي را داريد كه به واسطه ماجراي جالبي كه داشته، در مسائل خيرخواهانه شما مشاركت مي‌كند؟
موارد زيادي وجود دارد. افرادي كه مي‌گويند نزديك بوده فلان اتفاق براي خودم بيفتد و... به‌ عنوان مثال ‌سال گذشته در بازار تهران در حال خريد بوديم. از آنجا كه خريد عمده داشتيم به همه توضيح مي‌داديم كه براي چه چيزي است تا اگر دل‌شان خواست تخفيفي بدهند و كمكي كنند. جايي داشتيم لباس زير براي پسربچه‌ها می‌خریدیم. فروشنده جواني بود شايد 19-20ساله. گفت براي‌تان فاكتور صادر مي‌كنم، برويد بالا كارت بكشيد من مي‌آيم بيرون براي‌تان كارت مي‌كشم. گفتم براي چه. گفت نمي‌خواهم صاحبكارم بفهمد و مي‌خواهم اينها هديه من باشد. وقتي تراكنش را انجام داد، گفت من خودم بچه كار بودم و حالا در بازار مشغول به كار هستم. هنوز هم صورتش جلوي چشمم است. با خجالت زيادي تشكر كرد و گفت ممنونم كه حواس‌تان به بچه‌هاي كار است. مواردي اينگونه خيلي زياد هستند.
 خاطره‌ جالبي داريد كه در ذهن‌تان باقي مانده باشد؟
سال 95 به نفع كودكان كار گلفروشي عامه‌المنفعه داشتيم. فراخوان داديم كه هر كسي كه دوست دارد بيايد اين كار را انجام بدهيم. يك شركت گلفروشي به نام «گل‌من» اسپانسر شد و3هزار  شاخه گل رز در اختيار ما گذاشتند. بچه‌ها ابتدا خجالت مي‌كشيدند از مردم بخواهند از آنها گل بخرند اما آخر شب خاطره‌هاي جالبي تعريف مي‌كردند. از بچه‌هاي كاري كه گل‌هاي‌شان را داده بودند تا بچه‌ها بفروشند، از توريست‌هايي كه لير و دلار كمك كرده بودند. يا خانم ريما رامين‌فر كه با ديدن بچه‌ها همراه‌شان در پارك ملت گل فروخته بودند.
 آيا تا به حال پيش آمده در زندگي و کارتان ناامید شوید؟
ابدا؛ من به اين معروف هستم كه هميشه دستاويزي براي اميدوار و شادبودن در زندگي‌ام دارم. در بدترين شرايط زندگي‌ام پيش آمده با روشن‌كردن ماشين‌ لباسشويي‌ام اميدوار شده‌ام كه خدا را شكر انرژي دارم خانه‌ و زندگي‌ام را تمیز كنم. هميشه چيزي براي اميدوار بودن دارم.
 شايد بيشتر آدم‌ها به اين فکر کنند كه افرادي كه به فعاليت‌هاي انساندوستانه رو مي‌آورند، براي اين است كه زندگي بر وفق‌ مرادشان است و در كنار آن فعاليت‌هايي از اين دست دارند. شما زندگي راحتي را پشت‌سر گذاشته‌اید و حالا به كارهاي خيرخواهانه مي‌پردازید؟
خدا را شكر از نظر مالي مشكل خاصي نداشته‌ام. خانواده‌اي دارم متوسط روبه پايين اما آنها به من ياد داده‌اند بايد فروتن باشم و در هر شرايطي بهترين زندگي را داشته باشم. مشكل مالي نداشته‌ام اما خيلي مواقع وجود داشته است كه درد و غم‌هاي زيادي داشته‌ام ولي اينگونه نيست كه بگويم از بي‌دردي و بي‌دغدغه‌ بودن و بيكاري اقدامي مي‌كنم يا به عبارت عامه از شكم‌سيري. طبيعتا زندگي من هم مانند ساير آدم‌ها مشكلاتي دارد اما اين دغدغه در كنار ساير دغدغه‌ها قرار گرفته است تا به زندگي‌ام معنا بدهد.