دل طوقی برای کی پر بزنه

مسعود سلیمی
خانه قدیمی ما با درخت خرمالو و یاس‌ امین‌الدوله‌اش، در کوچه وستاهل در خیابان پهلوی دیروز و ولیعصر امروز قرار داشت از یک طرف به منیریه می‌خورد و از یک طرف به ترجمان و طرف اصلی آن هم ولیعصر امروزی بود.
سال‌های نخستین دهه 30 در چهار طرف خانه‌مان چند تا سینما بود که فیلم‌های اکران 2 و 3 را نمایش می‌دادند؛ انتهای منیریه سر چهار‌راه لشگر، کمی پایین‌تر از باغشاه، به طرف جنوب، سینما زهره بود که با فیلم فارسی مادمازل خاله در خاطرات من مانده است. آن طرف‌تر میان خیابان فرهنگ و چهارراه امیربهادر باز هم در ولیعصر امروزی سینمای نور بود که بعدها ستاره شد و امروز به نظرم به پاساژ و مغازه بدل شده است.
سینما رفتن من با نور آغاز شد، از اولین فیلم‌هایی که در این سینما دیدم و در گوشه ذهنم همچنان جا خوش کرده، اثر ماندگاری به نام شین بازی آلن لاد بود و در سینما نور بود که با لورل و هاردی آشنا شدم که آن وقت به «خیکی و لاغر» معروف بودند.


بالاتر از نور به طرف جنوب، داخل خیابان قزوین سینما داریوش بود و در خیابان ولیعصر نرسیده به ‌‌چهارراه گمرگ، سر چهارراه معز‌الاسلطان هم سینما فلور که آنقدر بسته ماند و خاک خورد تا چند سال پیش در یکی از باد و باران‌های تهران فرو ریخت و قابلیت تغییر کاربری پیدا کرد.
در سینما فلور هم فیلم‌های زیادی دیدم مثلا فاتح یا برنج تلخ یا چشمه آب حیات. با بچه‌های محل فیلم‌هایی را که می‌دیدم، بعدا می‌آمدیم جلوی سینما، با تماشای عکس‌های داخل ویترین بخش‌هایی از فیلم را دوباره در ذهن‌مان بازسازی می‌کردیم.
***
سال 33، یادم می‌آید تابستان بود در سینما فلور فیلمی به نام غفلت که ماجرای جوانی را به تصویر می‌کشید که به علت معاشرت با دوستان ناباب به راه قمار می‌افتد و تمام زندگی از پول و خانواده همه را از دست می‌دهد تا جایی که کار پسرش به گدایی کشیده می‌شود و قهرمان داستان در اثر حادثه‌ای بینایی‌اش را از دست می‌دهد.
ماجرای پرسوز و گداز و اشک‌آوری بود که در نهایت با رسیدن پدر و پسر، پایان خوش و امیدوارکننده‌ای پیدا می‌کند.
در سینما فلور سر چهارراه معزالاسلطان در خیابان ولیعصر امروزی برای اولین بار با ناصر ملک‌مطیعی آشنا شدم و هنوز صحنه‌ای از فیلم که قهرمان داستان با اسکناس سیگارش را روشن می‌کند، تا در ادامه به جایی سقوط کند که عبرت‌آموز باشد را فراموش نمی‌کنم.
***
با بالا رفتن علاقه من به سینما، فرصت بیشتری بود تا فیلم‌های خاطره‌انگیز دیگری را از ناصر ملک‌مطیعی ببینم؛ چهار‌راه حوادث کار قابل قبول خاچکیان که آرمان نقش منفی آن را بازی می‌کرد و من در اکران دوم یا سوم در سینمایی که زمانی تخت جمشید بود و حالا عصر‌جدید آن را دیدم.
بعد از ولگرد و هفده روز به اعدام و هاشم خان، نوبت به قیصر رسید که به نقطه عطفی در کارنامه ناصر ملک مطیعی بدل شد که هنوز و پس از حدود 50 سال، دیالوگ‌های فیلم در خاطره‌ مردم جاری است.
قیصر را در سینما مهتاب که اسم بعدی‌اش را یادم نیست و دیگر وجود خارجی ندارد برای اولین بار دیدم و بعدها، بارها و بارها به تماشای آن نشستم.
کاکو ساخته شاپور قریب با نویسندگی رضا میرلوحی و بابا شمل دومین اثر موزیکال علی حاتمی پس از حسن کچل، هر دو در 1350 به نمایش درآمدند که به گونه‌ای متفاوت ارزش و هنر ناصر ملک‌مطیعی را نمایندگی می‌کردند، اما پیش از آن و در مسیر موفقیت قیصر، این طوقی بود که با نویسندگی و کارگردانی علی حاتمی به یکی از ماندگارهای سینمای ایران بدل شد تا ناصر ملک‌مطیعی بیش از پیش، نامش بر خاطره‌ها بماند.
طوقی با امضای علی حاتمی و بازی‌های درخشان بازیگرانش از ناصر و بهروز و آفرین گرفته تا ژاله علو و بهمن مفید با لوکیشن‌های زیبا در کاشان، به علاقه من به ناصر ملک‌مطیعی مهر ابدیت زد.
آخرین فیلم ناصر ملک‌مطیعی به نام نقشِ‌نگار با وجود دریافت مجوز در سال 92، هیچ‌گاه به نمایش درنیامد تا «داش فرمون» با حسرت حضور دوباره در پرده سینما به خاک سپرده شود و طوقی به عزای او بنشیند.
massoudmehr@yahoo.fr