روزنامه ابتکار
1397/03/09
قدیمیترین خبرنگار ایران درگذشت ناصر یمین مردوخی، نقطه!
بامداد روز گذشته، 8 خرداد ماه، خبر درگذشت ناصر یمین مردوخی، یکی از قدیمیترین و مشهورترین شخصیتهای خبری کشور روی خروجی خبرگزاریها قرار گرفت. مردوخی که روزنامهنگاری را در مکتب روزنامه باختر امروز به مدیرمسئولی مرحوم دکتر حسین فاطمی آغاز کرده بود، تا آخرین روزهای زندگی خود را خبرنگار میدانست و معتقد بود خبرنگار هرگز بازنشسته نمیشود.در پی درگذشت این شخصیت رسانهای چهرههایی نظیر علی لاریجانی، اسحاق جهانگیری، معاون ارتباطات ریاست جمهوری، قائم مقام و معاون مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای نگهبان قانون اساسی، سخنگوی وزارت امور خارجه، استاندار کردستان، رئیس کانون انجمنهای صنفی خبرنگاران و روزنامهنگاران و ... در پیامهای جداگانهای این ضایعه را به خانواده، دوستان و همکاران وی تسلیت گفتند.
ناصر یمین مردوخی که در سال 1311 در سنندج کردستان در خانوادهای روحانی متولد شد، کار خبر را در سن 20 سالگی و با روزنامه باختر امروز به مدیرمسئولی حسین فاطمی، وزیر امور خارجه وقت بود آغاز کرد. وی تا پایان عمر عضو شورای سردبیری روزنامه افکار و آسیا بوده و مدیریت سایت خبری طوفان نیوز و یمین نیوز را بر عهده داشت.
او طی بیش از 6 دهه فعالیت رسانهای سبک و سیاق خاصی را ابداع کرده و به آن وفادار بود. از همین رو، بازخوانی برخی نقطهنظراتش خالی از لطف نخواهد بود. خبرگزاری «خانه ملت» در سال 1390 و به مناسبت روز خبرنگار به سراغ مردوخی رفته و گفتوگویی تفصیلی با وی داشته است. در ادامه بخشهایی از این گفتوگو بازنشر میشود.
«ضمن تشکر از قبول زحمتی که کردید لطفا از چگونگی ورودتان به عرصه خبر و خبرنگاری پارلمانی بگویید.
بنده متولد سال 1311 در یک خانواده روحانی در کردستان هستم. در سال 1330 برای ادامه تحصیل دانشگاهی از کردستان به تهران آمدم که مصادف با دوران نخستوزیری دکتر مصدق هم بود. در کنار تحصیلات دانشگاهی مشغول کار خبر شدم و در اولین روزنامهای که استخدام شدم، روزنامه باختر امروز متعلق به دکتر فاطمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق و سخنگوی دولت بود. به علاوه بیشتر ارتباط خبریام در خانه دکتر مصدق بود که ایشان هم من را مثل اولاد خود دوست داشت. پس از آن در سن 20 سالگی بعد از مدتی خبرنگار پارلمانی شدم.
از ابتدای کار خبرنگاری خود چه خاطرهای دارید؟
خاطرم هست در مهرماه سال 1331 دکتر مصدق با حضور در شورای امنیت، تظلم ملت ایران را مطرح کرد که در نهایت این شورا ناچار شد به نفع ملت ایران رای صادر کند. پس از آن وی به پارلمان مشروطه آمد تا گزارشی به مجلس دوره هفدهم بدهد که دارودسته جمال امامی با آبستراکسیون مجلس را از اکثریت انداختند و اجازه حضور به وی ندادند. مصدق نیز بیرون مجلس چهارپایهای گذاشت و در بین جمعیت کثیر مردم بهارستان با چشمانی پر از اشک فریاد زد «آنجا که ملت است پارلمان است» و سخنرانی کرد. من هم که تنها 20 سال سن داشتم به عنوان خبرنگار مجلس کنار وی ایستاده بودم.
جناب مردوخی شما از ابتدای کار خود چند دوره خبرنگار پارلمانی در کشور بودید؟
من چند دوره تا قبل از کودتای 28 مرداد خبرنگار پارلمانی بودم اما بعد از آن به خاطر طرفداری از دکتر مصدق کارت خبرنگاریام باطل شد تا اینکه نزدیک انقلاب دوباره وارد پارلمان شدم. البته یک بار هم در دوره بیستویکم مجلس کاندیدای نمایندگی مردم سنندج شدم اما در نهایت دو نفر ساواکی وارد مجلس شدند. من هم در روز قرائت اعتبارنامهها، علیه اعتبارنامه دو نماینده جدید سنندج در مجلس صحبت کردم و فریاد زدم آرای این افراد ساختگی است و برخلاف قانون بوده است. حراست پارلمان آمد من را بگیرد که من به لژ اصلی پریدم و گفتم این مجلس مورد نفرت مردم است.
بعد از اتمام جلسه، مهندس ریاضی رئیس مجلس من را خواست و گفت از آنجایی که حفظ انتظامات مجلس با رئیس مجلس است و تو هم جوان هستی اگر از ساحت مجلس عذرخواهی کنی تو را میبخشم در غیر این صورت اعلم دستور داده است ساواک تو را ببرد. من هم گفتم اگر اعتبارنامه من را بدهید از مجلس عذرخواهی میکنم که این کار صورت نگرفت و در نهایت من را تحویل ساواک دادند و بدون محاکمه به زندان قزلقلعه بردند که البته بعد از دو ماهونیم آزاد شدم و بعد از آن مرا به مجلس راه ندادند.
خاطره دیگری که در ذهنم است مربوط به روز 25 مرداد سال 32 میشود که تمام اقشار ملت ایران اعم از طرفداران مصدق و تودهایها همگی یک دمونستراسیون (اجتماع سیاسی) در میدان بهارستان تشکیل دادند تا جایی که آن روز حدود 1 میلیون نفر جمعیت از جلوی دکتر فاطمی رژه رفتند. در آن روز من و دکتر فاطمی و امیرمختار کریمپور شیرازی، مدیرمسئول روزنامه شورش، در بالکن روزنامه کشور میدان بهارستان بودیم. در فاصلهای که دکتر فاطمی مشغول سخنرانی بود خبر آمد که شاه فرار کرده است. دکتر فاطمی هم فریاد برآورد «ملت ایران مژده! ملت ایران مژده! شاه فراری شده». من که در آن زمان خبرنگار روزنامه شورش بودم با مدیرمسئول رفتیم روی ماشینهای مردم سخنرانی کردیم.
آن شب دکتر فاطمی در کاخهای سلطنتی را لاک و مهر کرد و روز 27 مرداد سال 32 از آنجایی که سخنگوی دولت مصدق نیز بود در مصاحبهای در وزارت امور خارجه شرکت کرد. تمام خبرنگاران داخلی و خارجی نیز حضور داشتند که یک دفعه کودتاچیان 28 مرداد که مورد حمایت آمریکا و انگلیس بودند وارد محل وزارتخانه شدند. دکتر فاطمی از خیابان قوامالسلطنه سابق خودشان را نجات دادند و من و آقای کفایی، روابط عمومی وزارت خارجه حدود 45 دقیقه در معرض تیراندازی شدید بودیم که در نهایت سرایدار وزارت خارجه ما را به سمت در خیابان 30 تیر راهنمایی کرد و فرار کردیم. پس از آن تا 5 روز بعد از کودتای ننگین 28 مرداد در مهمانخانه امیرکبیر واقع در خیابان چراغ برق مخفی شدم اما بالاخره ماموران مرا شبانه دستگیر کرده و به رکن 2 ستاد ارتش منتقل کردند و صبح هم مرا به بازداشتگاه فرمانداری نظامی بردند که دیدم همه اعضای کابینه دکتر مصدق نیز در آن محل زندانی هستند.
اواخر تیرماه سال 32 به خوی رفتم و میتینگی علیه شاه ارائه دادم که رئیس کل شهربانی به وزیر کشور گزارشی در این زمینه ارائه کرد و در نتیجه همان گزارش نزدیک بود اعدام و کشته شوم.
آقای مردوخی بعد از انقلاب باز هم وارد پارلمان شدید؟
از زمان انقلاب تاکنون خبرنگار پارلمانی هستم و با روزنامههای مختلفی همکاری داشته و دارم. در حال حاضر نیز عضو شورای سردبیری روزنامه افکار و روزنامه اقتصادی آسیا هستم. حدود دو ماه هم هست که با گرفتن امتیاز، سایت طوفان نیوز را راهاندازی کردهام و مدیریت آن را بر عهده دارم.
تفاوت محدودیتهای خبرنگاری پارلمانی در دوران پیش از انقلاب را با حال حاضر در چه میبینید؟
زمان پیش از انقلاب تعداد روزنامهها کم بود و افرادی را استخدام میکردند که دوره خبرنگاری دیده و یا کلاس رفته باشند. درباره ورود خبرنگاران پارلمانی به مجلس هم بسیار سختگیری میشد و هر کسی را قبول نمیکردند اما اکنون شاهدیم هر نشریه دارای مجوزی که نامه به مجلس مینویسد و خبرنگار پارلمانی معرفی میکند فوری قبولش میکنند بدون اینکه هیچ امتحانی و آزمایشی در کار باشد. حالا هم یک سری از خبرنگاران حوزه پارلمانی حرفهای هستند و آنها که تازهکارترند مطالبی را با دستگاه ضبط کرده و میبرند در دفتر و بعد از تایید سردبیرشان منتشر میکنند.
در آن زمان که ابزار خبرنگاری نبود چگونه کار میکردید؟
آن موقع هیچگونه تجهیزات خبرنگاری نبود و ما فقط از کاغذ و قلم استفاده میکردیم و وقتی میخواستیم خبر را برای چند نفر بفرستیم کاربن میگذاشتیم تا از یک خبر یا مقاله چند نسخه داشته باشیم. آن زمان هم مثل حالا نبود که دائما از خبرنگاران یا مدیران مسئول شکایتی از سوی مسئولان صورت بگیرد.
فرزندانتان علاقهای به خبر دارند و آیا به این حوزه ورود پیدا کردهاند؟
من به واسطه فعالیتهای سیاسی، روی هم رفته 4 سال در زندانهای قزل قلعه، شهربانی و اوین بودهام. حتی در یک نوبت در مرداد 54 در سلول انفرادی اوین شپش به تن من زد و نزدیک بود مرض تیفوس بگیرم، از این رو شدائد بسیاری بر من رفت. در نهایت به خاطر مشغولیت به مبارزات سیاسی شرایط ازدواج برایم فراهم نشد تا اینکه در سال 1363 ازدواج کردم و اکنون ماحصل زندگی من دو دختر به نامهای سارا و زهراسحر است که هر دو آنها در رشته مهندسی معماری فارغالتحصیل شده، مشغول تحصیل در مقطع فوق لیسانس هستند و متاهل هم هستند و البته هنوز نوهای ندارم. دختر بزرگم در مقطعی در دوره اصلاحات به کار خبر میپرداخت که به واسطه مشغولیتهای دیگر آن را رها کرد.
جناب مردوخی سوالی که برای برخی خبرنگاران پیش میآید این است که شما در نشستهای خبری مربوط به حوزههای مختلف حضور دارید. آیا حوزه خاصی ندارید؟ جالب است شما حتی کاغذ و قلم هم همراه ندارید.
من در همه حوزههای خبری شرکت میکنم. در رابطه با نداشتن کاغذ و قلم هم من سوالات خودم در ذهنم هست و جوابی که مسئولان میدهند هم در ذهنم میماند بعدا میروم و یادداشت میکنم گاهی هم محور بحثها و پاسخها را یادداشت میکنم و بعد جزئیات را اضافه میکنم.
پس حافظه خوبی دارید.
درست است. من زمانی که سال 54 در زندان اوین بودم تقریبا 60 بیت شعر سرودم. شرایطی که در زندان اوین داشتم بسیار سخت بود. شپش به تنم زده بود و در انفرادی بودم. یک دستشویی حلبی به دیوار بود و یک توالت فرنگی نیز داشت. به ما حتی یک چوب کبریت نمیدادند. از یکی از سربازان خواهش کردم یک مداد شکسته و مقداری کاغذ به من بدهد. او نیز یک مداد به من داد و برای نوشتن هم زرورق سیگار سایر زندانیان را برایم آورد. من شعرم را نوشتم بعد حفظش کردم و زرورقها را به دستشویی انداختم تا برود و زندانبانها نفهمند. زمانی که خارج شدم شعرم را در آستانه انقلاب در روزنامه نبرد ملت چاپ کردم.»
به هر روی، ناصر یمین مردوخی هم مانند همه اسلاف خود دارفانی را وداع گفت و از دنیا رفت. به همین مناسبت و طبق اعلام مراجع مطلع مراسم تشییع پیکیر او امروز ساعت ده صبح به نشانی بلوار کشاورز، بین خیابان کارگر و خیابان جمالزاده، نبش کوچه دریا مقابل خبرگزاری پارسینه برگزار میشود.
همچنین مجلس ختمی روز جمعه 11 خرداد از ساعت 12 تا 13:30 در مسجد جامع شهرک غرب برگزار می شود.
سایر اخبار این روزنامه
«ابتکار» ازعواقب ادامه صادرات محصولاتی مانند هندوانه برای منابع آبی کشور گزارش می دهد
ضیافت بزرگان؛ رفتن یا ماندن؟
کنشگری مدنی یا پوپولیسم سلبریتیها؟
قدیمیترین خبرنگار ایران درگذشت
ناصر یمین مردوخی، نقطه!
علیرضا صدقی
حلقه مفقوده در آوار مطالبات
گزارش «ابتکار» از ابعاد مختلف ماجرای یک پرونده جدید کودک آزاری
این حق بچه های ما و ما بود؟
از شایعه باروری ابرها تا ادعای جذب سامانههای بارشی
علت اصلی بارشهای بهاری چه بود؟
اولین تالار کنسرت کودکان در تابستان افتتاح خواهد شد
خانهای برای نتهای کودکانه
«ابتکار» گزارش می دهد
کارزار فراکسیونی برای تصاحب ریاست مجلس
یک رسانه هلندی خبر مرگ بمبگذاری حادثه 7 تیر 1360 را تایید کرد
«معتمد»، «کلاهی» بود؟
پس از پیمان آب و هوایی پاریس و برجام، این بار نوبت به کارشکنی در نفتا رسیده است
ترامپ ، قاتل پیمانهای بینالمللی
معاون اول رئیس جمهوری:
دولت برای حل مشکلات صنعت پتروشیمی اهتمام جدی دارد
سردار سلامی:
هیچکس نمیتواند موشکها را از ایران بگیرد
معاون امور زنان و خانواده رئیسجمهوری:
تحقق عدالت در جامعه مهمترین برنامه دولت است