آنچه را که مردم می‌شنوند‌

سجاد وجدانیان- اقتصاد علم تخصیص بهینه منابع کمیاب است و دو زیرشاخه دستوری و اثباتی دارد. علم اقتصاد نیز همانند سایر علوم به تنهایی و به طور مطلق استفاده نمی‌شود. امروز علم اقتصاد و علم سیاست همبستگی بسیار بالایی با یکدیگر دارند و به شدت بر یکدیگر تاثیرگذارند.
همین باعث شده که در بازی‌های سیاسی، حامیان اقتصادی و مالی نقش کلیدی داشته باشند و در برنامه‌ریزی‌های اقتصادی، مواضع سیاسی، نقش تعیین‌کننده داشته باشند. همچنین این تداخل سبب شده برخی واژه‌ها معنای دیگری غیر از آنچه نوشته می‌شوند، داشته باشند یا در برخی موارد واژه‌های جدیدی در اقتصاد به وجود آید که ویژگی ابهام را از علم سیاست به همراه داشته باشد. میزان ابهام این واژه‌ها هم بستگی به میزان ناکارآمدی نظام سیاسی دارد. مهم این است که این واژه‌ها گاه برخی وقت‌ها آنقدر مهم می‌شوند که سرنوشت یک کشور را رقم می‌زنند. بالطبع کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست. یکی از این واژه‌ها در دسته اول، تعریف اقتصاد دستوری است. اقتصاد دستوری، مطالعه آن چیزی است که باید باشد و از آن بایدهایی برای حل مسایل اقتصادی حاصل می‌شود. در کشور ما تحت تاثیر شعارهای سیاسی، اقتصاد دستوری تبدیل به مطالعه ایده‌آل‌های اقتصاد شده که اصلا برای حل مسایل اقتصادی قابل استفاده نیستند مانند سند چشم‌انداز 20 ساله. کلاه‌تان را قاضی کنید: چقدر از اهداف سند چشم‌انداز تحقق یافته است؟ واژه دیگر در این دسته، تعریف اقتصاد اثباتی است. اقتصاد اثباتی به روابط بین پدیده‌های اقتصادی می‌پردازد. در کشور ما تحت تاثیر نیاز به مشروعیت سیاسی، این اقتصاد‌ روابط بین علاقه‌مندی‌های اقتصادی را بررسی می‌کند‌ مانند سند بودجه که قسمت درآمدی آن، علاقه‌مندی‌های اقتصادی است و نتیجه جایگزینی هست‌های اقتصادی با علاقه‌مندی‌ها هم‌ همین کسری بودجه‌ای می‌شود که هر سال اتفاق می‌افتد. اما دسته دوم. یکی از واژه‌ها در دسته دوم، تورم توهم است که تورم آن از علم اقتصاد و توهم آن از علم سیاست می‌آید.
این نوع تورم با فاصله‌گیری عملکرد دولت‌ها از شعارهای انتخاباتی‌شان شروع شده و به تدریج به اوج می‌رسد. مثلا بازار ارز در وانفسای بی‌نظمی است ولی مقامات عقیده راسخ دارند که این بازار تحت کنترل است‌ یا مثالی دیگر، در ایام کسری بودجه قیمت ارز به صورت غیرمنطقی افزایش می‌یابد ولی سیاسیون می‌گویند این کاملا طبیعی و ناشی از نظام عرضه و تقاضاست. اوج این تورم هم زمانی است که توهم توطئه به آن اضافه می‌شود که بر اساس آن، قسمت اعظم ناکارآمدی ساختاری نظام اقتصادی، توطئه تلقی می‌شود. یکی دیگر از واژه‌ها در دسته دوم، فقر ایده است و این به زمانی برمی‌گردد که هیچ ایده‌ای برای تدبیر آینده امور نیست. مثلا در حالی که در کمتر از شش ماه دیگر، شدیدترین تحریم‌ها به نظام اقتصادی تحمیل خواهند شد، هیچ اثر و نشانه‌ای از ایده‌ای برای مقابله با این وضع نیست. از واژه‌های دیگر در این دسته، می‌توان به بیکاری اختیاری اشاره کرد که شامل مدیران ارشد می‌شود. اینها اگر تمایل داشتند، بیکار می‌شوند وگرنه همیشه به خدمت آنها نیاز است!
از این واژه‌ها چه در دسته اول و چه در دسته دوم کم نیستند. هر اندازه از این واژه‌ها بیشتر دوری شود، متغیرهای اقتصادی و توسعه، واقعی‌تر خواهند شد و مردم آنچه را که می‌شنوند، بیشتر می‌بینند.
s.vojdanian@chmail.ir