رحمت، عصاى جادویى ادیان ابراهیمى

مسعود خوشابى - همه ما کم و بیش با رمان پرحجم، تاریخى، دعوى‌دار، مملو از مایه‌هاى غنا و خصایص حماسىِ ویکتور مارى هوگو (١٨٠٢-١٨٨۵)، «بینوایان» آشنا هستیم .
هوگو(Hugo)، نگارش این اثر تحسین برانگیز را در سال ١٨۴۵ آغاز کرد و با وقفه‌هایى که در طول زندگى سیاسى خودْ گزینشىِ پر نشیب و فرازش در پیش گرفت، در سال١٨۶١ به پایان رساند .
همانطور که مى‌دانیم، فصل نخست این رمان پنج فصلى به ساده لوحْ مردِ سیه‌بخت ِ«ژان وال ژان» نامى اشارت دارد که پس از تحمل محکومیت بیست سال زندان با اعمال شاقه، آن هم به گناه دزدیدن نان براى برادرزاده‌هاى خود، که از چند روز باز لقمه‌اى به آنان نرسیده بود، وارد شهرى مى‌شود که همه او را از خود مى‌رانند الّا اسقف شهر، که تجسّد مسلّم‌ترین فضیلت‌هاى مسیحى است. اسقف کلامى از گذشته ژان وال ژان نمى‌پرسد و هم شان خود با او رفتار مى‌کند و به او طعام، جا و پناه مى‌دهد، در عوض ژان وان ژان تنها شىء گران بهاء خانه اسقف را که دو شمع دانى نقره بود شبانه مى‌دزدد و پا به فرار مى‌گذارد. گزمه‌ها او را دستگیر مى‌کنند و با اسقف روبه‌رو مى‌کنند. اسقف با آرامش و خونسردى مى‌گوید آن‌ها را خود به میهمانش هدیه داده است. زمان وقوع معجزه فرا مى‌رسد و در وجود ژان وال ژانِ سرشار از نفرت، کینه، جرم و جنایت و از دید مردم نجس و طاعون زده، فروغ کم رمقى از کرامت انسانى مى‌تابد که تدریجاً منجر به دگردیسى شگفتى در او مى‌شود و بقیه داستان ...
یکى دو قرن از زمان آن چه در این روایتِ با ارزشِ جهانى آمده مى‌گذرد. در جمهورى اسلامى ایران بسر مى‌بریم که به گونه‌اى کاملاً استثنایى در هزاره سوم میلادى، سایه بلند روحانیت بر تمام شئون زندگى‌مان کاملاً محسوس است.


در صفحه حوادث مى‌خوانیم (ابتکار-1٩/٣/٩7): در سحرگاه دوازدهمین روز از ماه مبارک رمضان هم زمان با سالروز شهادت امام‌زاده هاشم(ع)، عده‌اى نسبت به سرقت ٨ میلیون تومان از نذورات ضریح مبارک اقدام کردند که بنا به اظهار ریاست پلیس آگاهى استان گیلان، دو متهم ٣٣ و ۵١ ساله از آن‌ها دستگیر و به رفتار خود اعتراف و به مقامات قضایى تحویل داده شدند.
ژان وال ژان را قوانین خشک و مجریان آن قوانین، سیه بخت و جهنمى کرد و متعاقباً دین و مقامى شامخ از آن رهایى بخشید و از او انسانى فرشته وش آفرید، نکند ما راه را به خطا در پیش گرفته‌ایم و خود آن چنان در گیر حفاظت جایگاه‌مان در عرصه جهانى شده‌ایم که از دست پروردگان نظام خویش غافل شده باشیم؟
آموزه‌هاى هوگو ترکیبى از آموزه‌هاى مسیحیت اولیه و درس‌نامه‌هاى نه چندان پخته سوسیالیست‌هاى تخیلى معاصرینش چون: کابه، پرودون و فوریه بود .
ما مى‌توانیم مفتخر بر این باشیم که از معتبرترین آموزه‌هاى اخلاقى قرن نوزده و بیستم برخورداریم، آموزه‌هایى که دیگر وجود «ژان وال ژان»ها همچون ماموت‌ها مى‌بایستى فقط در موزه‌ها پیدا شوند. آموزه‌هایى که حکم پادزهر بر مرام و منشِ طالبان‌ها، القاعده‌ها، داعش‌ها و سایر نیروهاى جنگ افروز منطقه دارد .
در این روزگار به غایت سخت که هر خبر مطلقاً نه تنها غیر قابل کتمان است بلکه در کسر ناچیزى از هزارم ثانیه مى‌تواند بُعدى جهانى به خود بگیرد؛ حواس‌مان را خیلى جمع کنیم و همواره به هوش و هم صدا با ویکتور هوگو باشیم که مى‌گفت: «تاریخ زباله‌دان ندارد».