روزنامه اعتماد
1397/04/07
جنگ سرد اقتصادي
كنشهاي اقتصادي مردم در واقع جزو كنشهاي عقلاني آنها قرار ميگيرد. بخش عمدهاي از كنشهاي مردم در اقشار مختلف برميگردد به محاسباتي كه ميكنند و بر اساس آن محاسبات تصميمگيري ميكنند. از اين نظر حوزه اقتصاد در بسياري از حوزههاي زندگي ما اثر ميگذارد. مسالهاي كه متاسفانه در اين مدت به وجود آمده، قبلتر هم در زمان دولت آقاي احمدينژاد به وجود آمده بود، مسالهاي كه تحريمها پيش پاي جامعه ايراني قرار داده است. از نظر من به اين مساله بايد از اين ديدگاه نگريست كه دنياي امروز دنيايي است با اقتصاد جهاني. ما از دنيايي عبور كردهايم كه هر كشور و جامعهاي به صورت خودكفا ميتواند توليد و مصرف داشته باشد. بنابراين همه جوامع در اين دنياي فراصنعتي به هم نياز دارند. بخشي از كالاها را ما توليد ميكنيم و بخشي از مواد خام را ما داريم و برخي از كالاها را سايرين دارند و در اين صحنه مبادلاتي حيات اقتصادي و حيات جامعه در حوزه اقتصاد ادامه پيدا ميكند. وقتي با چنين جهاني مواجه هستيم به نظر ميرسد كه حتي شكل جنگها هم متفاوت شده است. به عنوان مثال ميتوان كشور عراق را در زمان صدام حسين در نظر گرفت. اين كشور اين شرايط را داشت كه با لشكري عظيم به ايران حمله كند و طول هشت سال مقاومت كشورمان سرپا بايستد و علاوه بر آن به كويت و عربستان حمله كند. اما همان صدام و حسين و همان رژيم در برابر تحريم اقتصادي از پا درآمدند. به عبارت ديگر به نظر ميرسد كه در حال حاضر تحريم اقتصادي از جنگ نظامي بدتر است. چرا؟ چون هيچ جامعهاي را نميبينيد كه از نظر نظامي مورد حمله قرار بگيرد و در آن كشور همبستگي اجتماعي بالا نرود. حتي وقتي اراده جنگيدن با سايرين هم پيش بيايد اين همبستگي بالا ميرود مثل زماني كه آلمان نازي به كشورهاي اروپايي حمله برد...حملهاي كه به پشتوانه انسجام دروني صورت گرفت. ما هم وقتي مورد حمله قرار گرفتيم همبستگي اجتماعيمان اوج گرفت و اين درست برعكس شرايطي است كه تحريم به وجود ميآورد. محاصره اقتصادي جنگي است كه به صورت آرام و سرد پيش ميرود اما گرمي آن براي از پاي درآوردن يك جامعه كفايت ميكند. محاصرههاي اقتصادي پيوندهاي اجتماعي را كاهش ميدهد و يكي از دلايل آن تشديد اختلاف طبقاتي است كه در جامعه پيش ميآورد و نمونه آن را ميتوان در دوره قبلي تحريمها ديد كه بخشي از نوكيسههاي جامعه ما محصول همان دوره هستند و اين كم شدن همبستگي را تشديد ميكند. در چنين شرايطي همه در لاك خود ميروند و ميخواهند آنچه سبب تداوم حياتشان ميشود را بهتر حفظ كنند.
همين بحث در موضوع ارزش ريال ما پيش ميآيد. به دليل تلاطمي كه در اين حوزه بوده و با توجه به تجربهاي كه مردم در طي چندين دوره به دست آوردهاند يعني اينكه ارزش پول ملي ما به نسبت ارزش پولي ملي ديگران (به صورت مشخص دلار و يورو) دايما كاهش پيدا كرده است، به فشارهاي حاصل از محاصره اقتصادي افزوده ميشود تا مردم بيشتر به تكاپو بيفتند كه به هر نحوي بتوانند حداقل سرمايههايشان را حفظ كنند، همين است كه ميبينيد به بازار طلا و ارز و... ميروند. شايد اين مثال كمي تند باشد اما از نظر من وضعيت فعلي جامعهمان را ميتوان با وضعيت كشور شيلي در دوره آلنده مقايسه كرد. در شيلي آلنده مردم و اعتصابكنندگاني كه به ميدان آمده بودند سبب شدند پينوشهاي سر كار بيايد اما در جامعه ما موضوع اين نيست كه دولت روحاني كنار رود و شخص ديگري روي كار بيايد، آنچه به نظر ميآيد اين است كه كل اين نظام سياسي نشانه قرار گرفته است و حاصل اين نيروهايي كه دارند قدرت ميگيرند اين ميشود كه آخر نه از تاك نشاني بماند و نه از تاكستان. كساني كه در حوزه سياست و تصميمگيري هستند بايد اين موضوع را مورد توجه قرار دهند.
نكته ديگر اين است كه چقدر ميتوان با نصيحت كردن، مردم را از اين رفتارها باز داشت. جامعهاي كه در حالت بحران قرار ميگيرد مانند جامعهاي است كه در آن زلزله آمد. وقتي حادثه طبيعي مرگباري در جامعهاي رخ ميدهد اولين كاري كه هر فردي انجام ميدهد اين است كه سعي كند خودش را از محيط دور كند و نهايتا نزديكترين افراد خانوادهاش را از خطر محافظت كند. بله هستند كساني كه در چنين شرايطي هم دست به اعمال قهرمانانه بزنند اما اين مثلا 10 نفر در جمعيت يك ميليون نفر وجود دارند اما آنها در مقايسه با 999 هزار و 990 نفر ديگر عدد قابل توجهي به شمار نميروند. جامعه ما در چنين وضعيتي قرار دارد. براي همين است كه همان زماني كه علي كريمي كمپينش را به راه انداخت پيشبيني كردم كه پيام اين سلبريتي ورزشي ما هيچ اثري روي رفتار مردم نخواهد داشت و همين گونه شد. سلبريتيها جايي ميتوانند اثرگذار باشند كه جامعه در حالت آرامش و همبستگي قرار داشته باشد. در وضعيت موجود تنها كار اورژانسي كه ميتوان كرد اين است كه سياستمداران ما نشان دهند كه تا سه ماه آينده وضعيت تغيير ميكند و فرداي ما از امروزمان بهتر ميشود. در حالي كه الان عكس اين اتفاق افتاده و هر روز كه ميگذرد با يك پديده و بهمريختگي تازه مواجه ميشويم. ما داريم در دنياي رسانهها زندگي ميكنيم از آن دورهاي كه فقط روزنامه بود و راديو و تلويزيون عبور كردهايم و در اين شرايط اخبار نگرانكننده بيشتر دست به دست ميشوند. مثال اينكه دولت براي كنترل وضعيت بازار طلا ميگويد كه سكه را پيش فروش ميكند اما بعد از طريق رسانهها مطلع ميشويد كه يك نفر 30 هزار سكه خريده است، اينجاست كه مردم به دولت و برنامهريزياش شك ميكنند كه چطور در عمل امكان پولشويي را فراهم كرده است و چطور به جاي اينكه با اين پيش فروش قيمت سكه را پايين ببريد در عمل براي يك نفر بهشتي را درست كردهايد كه پولهاي سرگردانش را تبديل به سكه كند. اينها است كه به بياعتمادي اجتماعي دامن ميزنند.
وقتي صحبت از شفافسازي ميشود بايد توجه داشت كه نوشدارو هرگز پس از مرگ سهراب اثري ندارد. از نظر من تعلل در خبررساني و تصميماتي كه بايد به صورت اورژانسي گرفته شوند يكي از نقاط ضعف دولت است. به عبارت ديگر از روزي كه شما تصميم ميگيريد كه به واردكنندههاي كالاهاي ايكس يا ايگرگ دلار 4 هزار و 200 تومان بدهيد، مردم اين حق را دارند كه به صورت روزانه و هفتگي و ماهانه در جريان قرار بگيرند، معناي شفافسازي اين است نه اينكه وقتي پاساژ علاءالدين و چارسو و غيره به تعطيلي كشيده شدند دست به شفافسازي بزنيد، اين همان نوشداروي پس از مرگ سهراب است. از حالا به بعد هم هر كاري بخواهد انجام شود اگر پس از بالا گرفتن اعتراضات باشد فايدهاي نخواهد داشت. شفافسازي بايد با پيشگيري همراه باشد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
ترميم دولت به بهاي استيضاح
عقبنشيني نكرده و نميكنم
مكزيك و سوئد صعود كردند باور كنيد كره، آلمان را حذف كرد
امريكا كمك به دفتر مبارزه با تروريسم سازمان ملل را قطع ميكند: تيشه به ريشه خود
لزوم قاطعيت مقابل بدخواهان تواضع ، دلسوزي محبت و تفاهم با مردم
در انتظار« بله» طيب نيا
حسن يونس سينكي: توضيح ميدهم براي آنها كه انصاف دارند
جاي خالي بهشتي
امريكا اول يا امريكا تنها
جنگ سرد اقتصادي
عدالت حداقلي
جاي خالي دكتر نوربخش
صداي مردم را بشنويد