«ناتو» در بزنگاه تاریخ

مانا اسکویی - پس از پایان جنگ جهانی دوم، هنگامی که ایالات متحده آمریکا و اتحادیه جماهیر شوروی به عنوان دو پیروز بزرگ از میدان خارج شدند، نوبت به رقابت‌شان به عنوان ابرقدرت‌های جهان دو‌قطبی رسید که سال‌ها تا فروپاشی شوروی و فرو ریختن دیوار برلین‌ ادامه داشت؛ دورانی که در طول 45 سال با عنوان جنگ سرد شناخته می‌شد. در کنار بلوک‌بندی سیاسی- اقتصادی، رقابت تسلیحاتی دو ابرقدرت با تشکیل پیمان‌های نظامی آتلانتیک شمالی (ناتو) با محوریت آمریکا و عضویت کشورهای اروپای غربی و کانادا از یک طرف و پیمان و‌رشو متشکل از کشورهای شرق اروپا با هدایت شوروی از طرف دیگر نیز شکل گرفت در یکی از اساسی‌ترین بندهای اساسنامه ناتو به این اصل مهم اشاره و تاکید می‌شود که اگر یکی از کشورها مورد حمله و تجاوز قرار گیرد‌ اعضای ناتو موظف به حمایت از آن خواهند بود.
در آن زمان یعنی در دوره پسا جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد این بند در اساسنامه ناتو بیشتر به درگیری احتمالی دو ابرقدرت معطوف بود که در صورت وقوع آن، اعضای اروپایی پیمان که از دور و نزدیک با شوروی هم‌مرز بودند را به طور خودکار به مقابله با ابرقدرت کمونیسم موظف می‌کرد.
در همین راستا بود که وجود پیمان نظامی ورشو‌ متشکل از کشورهای اقماری شوروی در اروپای شرقی به عنوان واکنش به موجودیت ناتو در کنار هم‌پیمانان آمریکا ضروری و توجیه‌پذیر می‌‌نمود.
هنگامی که کمونیسم فرو ریخت و کشورهای شرق اروپا به حاکمیت مستقل دست یافتند و از دل شوروی هم چندین و چند کشور متولد شد، نه‌تنها پیمان ورشو علت وجودی خود را از دست داد‌ بلکه اصول و اهداف اولیه ناتو که بر پایه رقابت دو ابرقدرت شوروی و آمریکا استوار بود هم رفته‌رفته با فاصله گرفتن از ذات خود با علامت سوال روبه‌رو شد.


ناتو در فاصله سقوط شوروی‌ از آغاز دهه 90 تا ماجرای 11 سپتامبر 2001 که روسیه هنوز در مسیر قدرت‌طلبی و مداخله‌جویی قرار نگرفته بود، به حرکت خود با چراغ خاموش ادامه می‌داد اما پیامدهای 11 سپتامبر، بالا گرفتن جنگ در افغانستان در کنار به قدرت رسیدن پوتین و سپس بحران و جنگ خاورمیانه و ظهور داعش‌ و در نهایت به هم خوردن نظم جهانی، همه و همه باعث شد تا ناتو بار دیگر در معرض توجهات قرار گیرد.
هنگامی که ناتو تشکیل شد با توجه به محوریت آمریکا و رقابتی که با شوروی داشت و همچنین شرایط نامناسب اقتصادی اروپای غربی پس از جنگ که برای بازسازی خود به کمک ایالات متحده نیاز‌ داشت، به طور‌ طبیعی قسمت عمده هزینه‌های این پیمان نظامی برعهده آمریکا بود؛ شرایطی که با توجه به تحولات پس از فروپاشی شوروی، تعدیل آن مورد درخواست روسای‌جمهور این کشور از کلینتون و بوش پدر گرفته تا جورج بوش و اوباما بود که در حد حرف و اعتراف باقی ماند تا اینکه ترامپ براساس وعده‌های انتخاباتی خود، اینک حتی با زیر سوال بردن موجودیت ناتو‌ بر اتمام آن اصرار می‌ورزد‌؛ امری که به یکی از بحران‌های خطرناک این نهاد نظامی بدل شده است.
رفتار رییس‌جمهور آمریکا در قبال ناتو به نوعی با سیاست‌های اروپاستیزی او- به طور خاص اتحادیه اروپا- همخوانی دارد که بخشی از آن در نشست سران 20 کشور صنعتی چندی پیش در کانادا‌ خود را نشان داد که اینک در قالب مخالفت با ناتو، شکل کامل‌تری به خود می‌گیرد. مخالف‌خوانی ترامپ در نشست امروز ناتو‌ و چند روز پیش از دیدار هفته آینده او با پوتین در هلسینکی، به خودی خود، در راستای اهداف و آرزوی دیرینه رییس‌جمهور روسیه که خواب فروپاشی یا دست‌کم تضعیف اتحادیه اروپا و ناتو را می‌بیند حرکت می‌کند.
با همه این تفاصیل و با وجود اختلاف در اتحادیه اروپا و ناتو با وجود اینکه توزیع هزینه‌های این پیمان نظامی نامتعادل به نظر می‌رسد‌ و با وجود اینکه امروز جغرافیای سیاسی- نظامی جهان با دوره‌ پس از جنگ جهانی دوم و جهان دوقطبی، تغییر کرده است اما ارزش ذاتی ناتو و بقای آن بی‌تردید با قبول ضرورت برخی تغییرات به عنوان ابزاری برای ایجاد تعادل دفاعی غرب- به طور خاص اروپا- مقابل اوج‌گیری قدرت روسیه و چین، همچنان واجد اهمیتی استراتژیکی است.
تلاش برای تضعیف و بالاتر از آن فروپاشی ناتو در شرایطی که اتحادیه اروپا غیر از فرانسه از وجود ارتش مجهز و کارآمد بی‌بهره است، به سود یکسونگری سیاسی روسیه و دیکتاتوری اقتصادی چین تمام خواهد شد که به طور قطع در میان‌مدت دود آن در چشم جهان به ویژه آمریکا هم خواهد رفت.
osk.ma@yahoo. com