روزنامه خراسان
1397/04/31
دکتر کریم مجتهدی مطرح کرد: تهدید فرهنگ ایرانی با فراگیر شدن اصطلاحات اندیشه غربی
جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com ایران از دیرباز، مهد پرورش فلاسفه بزرگ بودهاست. نبوغ ایرانیان در این عرصه، با ورود اسلام و پذیرش این دین مبین، شکوفایی مضاعفی پیدا کرد و فیلسوفان بنامی در ایران به منصه ظهور رسیدند که هر یک در پرورش و گسترش آموزههای فلسفه اسلامی در دورههای بعد، نقشی کلیدی و اساسی داشتند. کافی است تا در بین فلاسفه بزرگ مسلمان، به نام نامآورانی مانند ابنسینا، فارابی، سهروردی، میرداماد، میرفندرسکی و ملاصدرا اشاره کنیم تا دریابیم جایگاه فیلسوفان ایرانی در این گستره، چقدر رفیع است. در گفتوگویی با دکتر کریم مجتهدی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران و چهره ماندگار فلسفه کشور، به بررسی جایگاه تدریس و توجه به فلسفه در تاریخ ایران پرداختیم. وی در بررسی این روند، به نقشِ برجسته بزرگانی مانند «خواجه نصیرالدین توسی» اشاره کرد. وی از آماده انتشار شدن آخرین اثرش، با عنوان «فلسفه و ادبیات» نیز خبر داد؛ کتابی که رویکردی نوآورانه دارد و موضوع آن، فلسفه محض نیست. تاریخ آموزش مباحث فلسفی در ایران، از چه دورهای آغاز میشود و این موضوع، چه فراز و فرودهایی را طی کرده است؟ فلسفه در ایران، به دو صورت رایج است؛ فلسفه اسلامی و فلسفه غربی. تدریس فلسفه اسلامی در ایران، یک سنت نسبتاً قدیمی است و میتوان ردپای آن را تا دوره «کندی» جستوجو کرد؛ ولی وقتی قرار باشد از تاریخ تدریس فلسفه به معنای کامل کلمه سخن بگویند، معمولاً از «فارابی» شروع میکنند و او را مؤسس فلسفه اسلامی میدانند و سپس به «ابنسینا» اشاره میکنند. ولی آن شخصیتی که باید او را وارث و تأثیرگذار در این سنت بدانیم و به صراحت درباره جایگاه او سخن بگوییم، «سهروردی» است. در عرصه تدریس نیز، چهره برجستهای مانند «خواجه نصیرالدین توسی» را باید نام برد که عملاً در قرن هفتم هجری قمری، چهره شاخص فلسفه در ایران است و باید او را از یک جهت، بنیان گذار کلام شیعه نیز بدانیم. من متخصص فلسفه اسلامی نیستم، اما بر حسب نیاز، گاه مجبور شدهام به برخی از آثار «خواجه نصیرالدین» رجوع و آن ها را مطالعه کنم؛ البته صادقانه بگویم که این مطالعه، خیلی کامل هم نبوده است. یکی از کتابهای خواجه که به زبان فارسی علمی و متداول روزگار او به رشته تحریر درآمده، «اساس الاقتباس» است که به اعتقاد من، باید آن را یک شاهکار فرض کنیم. هنگامی که برای جمعآوری اطلاعات مربوط به کتاب «مغولان و سرنوشت فرهنگی ایران»، به این کتاب ارزشمند مراجعه کردم، موفق شدم فرازهایی از آن را با دقت مطالعه کنم و باید بگویم، برخلاف باور برخی، «خواجه نصیرالدین» در این کتاب فقط یک دایرهالمعارف علم منطق را به وجود نیاورده است؛ بلکه این کتاب حائز جنبههای بنیادین فلسفی است که شاید در ایران کمتر به آن توجه کرده باشند. این مسئله، بسیار در خور تأمل و توجه است و شاید این کتاب، به نحوی، گرایشهای خاص فلسفی را در بستر ارائه مفاهیم مربوط به منطق، ارائه کرده باشد. آثار متنوع و مختلف «خواجه نصیرالدین توسی»، هم به زبان عربی و هم به زبان فارسی نوشته شده است. آیا از نظر کیفیت ارائه مطالب، میان آن ها تفاوتی وجود دارد؟ به نکته خوبی اشاره کردید؛ «خواجه نصیرالدین توسی» هم آثاری به زبان عربی دارد و هم به زبان فارسی؛ به اعتقاد من، باید به آثار فارسی وی، اهمیت و توجه بیشتری نشان داد. به عنوان نمونه، متن کوتاه «مبدأ و انجام» وی، که من آن را در کتاب «مغولان و سرنوشت فرهنگی ایران» شرح دادهام، بسیار خواندنی است و در واقع، نوعی ارائه از فلسفه افلاطونی، به صورتی بسیار منضبط و خلاصهشده است و خواجه در چند عبارت، به خوبی مبانی تفکر فلسفی افلاطونی را ارائه میکند. من از مطالعه این متن، بسیار لذت بردم. سنت آموزش فلسفه در ایران، پس از «خواجه نصیرالدین توسی»، چه مراحلی را طی کرد تا به دوران ما رسید؟ سیر سنت آموزش فلسفه اسلامی، در مسیر مکاتب مختلف، از «خواجه نصیرالدین توسی» تا دوره صفوی و ظهور و بروز بزرگانی مانند «میرداماد» و «میر فندرسکی»، امتداد پیدا میکند. به ویژه باید «میرداماد» را در این زمینه، بسیار مؤثر دانست. پس از وی به «ملاصدرا» میرسیم و در واقع، این صدرای شیرازی است که یک جمعبندی کامل را از فرهنگ فلسفی، عرفانی و اعتقادی اسلامی- ایرانی ارائه میکند؛ به این معنا که کار «ملاصدرا»، فقط توجه به آموزههای فلسفی نیست یا فقط به بحثهای کلامی اختصاص ندارد؛ بلکه مجموعهای از این مطالب است و در واقع، نوعی تلفیق بنیادی فکری است که در ایران اسلامی رایج بوده است. در دوران ما، بزرگ ترین متخصصان حکمت صدرایی، مرحوم آقای آشتیانی بود که در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس میکرد و آثار مهمی هم در این زمینه دارد. با این حال، من با تمام احترامی که برای «ملاصدرا» و حکمت و حُسننیت او قائلم، معتقدم که در اندیشه صدرایی، فلسفه کمی انحصاری شده؛ یعنی آن را از جنبههای دیگری که نزد فلاسفه بزرگ ایران مهم بوده است، مانند توجه به علوم مختلف، دور کردهاند. در صورتی که، «خواجه نصیرالدین توسی» در همان حالی که فیلسوف و متکلم شیعه و مسلمان است، به علوم مختلف، مانند ریاضیات و نجوم نیز توجه میکند. در واقع، ملاصدرا، به نوعی، فلسفه را در انحصار اعتقادات و عرفان در میآورد و از مسیر قدیمیاش، خارج میکند و این، به نظر من، مطلوب نیست. سنت تدریس فلسفه اسلامی، تا دوران معاصر ادامه پیدا کرده و از مسیر «منظومه»، اثر «حاج ملاهادی سبزواری»، به بزرگانی مانند علامه طباطبایی رسیده است و اکنون نیز، توسط استادان این رشته، در دانشگاهها تدریس می شود. اشاره کردید که افزون بر فلسفه اسلامی، فلسفه غربی نیز، در ایران معاصر آموزش داده میشود. وضعیت تدریس این گرایش از فلسفه در ایران، چگونه است؟ تدریس فلسفه غربی، نسبت به فلسفه اسلامی در دانشگاهها، با مشکلات بیشتری روبهروست. من 50 سال یا بیشتر است که فلسفه غرب را تدریس میکنم و بیش از 30 جلد کتاب در این زمینه دارم و نمیخواهم حسن نیت استادان محترم را زیر سوال ببرم و بگویم مشکل از آن هاست یا به اندازه کافی در این رشته تبحر ندارند. مشکل عمدهای که در این باره وجود دارد، این است که ما، به بهانه تدریس فلسفه غربی، عملاً با نوعی «اصطلاحپراکنی» بیمورد در ایران روبهرو هستیم. به این معنا که به جای تدریس و تحلیل واقعی فلسفه غربی و شناخت و درک جنبههای مثبت و منفی آن، اصطلاحات خارجی فلسفه غربی را به صورت بیجا یا بهجا، در صحبتها و نوشتارهایمان به کار میگیریم. برخی فکر میکنند که اگر از تعدادی واژه و اصطلاحات غربی، مانند «پُست مُدرن»، «سوبجکتیو»، «آبجکتیو» و ... استفاده کنند و شب و روز آن ها را به کار ببرند، شاهکار کرده و سوادشان را به رخ دیگران کشیدهاند؛ در حالی که چنین نیست. بعضی آنقدر این اصطلاحات را به کار بردهاند که استفاده از آن ها در میان عموم مردم هم رایج شده است. به اعتقاد من، این بزرگ ترین صدمهای محسوب میشود که میتوان به فرهنگ یک کشور وارد کرد. در این زمینه، معلمان و مدرسان فلسفه نیز، تا حدودی مقصرند. بگذارید به صراحت عرض کنم، در متن فارسی، حتی یک واژه فارسیِ بَد، هزاران مرتبه بهتر از یک واژه خوب بیگانه است. وقتی دوست عزیزی، به زبان فارسی مقاله و یادداشت مینویسد اما نوشتارش مملو از واژگان و اصطلاحات نامأنوس فرنگی است، نه فقط دلالتی بر توانایی و دانش فلسفی او ندارد؛ بلکه نشان دهنده فقر فرهنگی اوست. اگر ممکن است، درباره آخرین اثری که آماده چاپ کردهاید هم اطلاعاتی ارائه کنید. تنها کتابی که در دست چاپ دارم و فعلاً، مراحل فنی را برای انتشار طی میکند، اثری است با عنوان «فلسفه و ادبیات». موضوع این کتاب، فلسفه محض نیست، بلکه رویکردی میان رشتهای دارد. من بیش از 30 جلد کتاب در حوزه فلسفه منتشر کردهام، اما موضوع این یکی، نسبت به بقیه، بدیع و نوآورانه است. این کتاب که به سفارش پژوهشگاه علوم انسانی تهیه و تألیف شده، حاصل تجربیات شخصی من در دوران تدریس فلسفه بوده و در بیش از 500 صفحه به رشته تحریر درآمده است.
سایر اخبار این روزنامه
انگشت اتهام علیخانی به سوی بانک مرکزی
اقلیت ها به شورا رسیدند سپنتا به یزد
اقدام هوشمندانه مجمع تشخیص و امیدواری به تکرار آن در آینده
دکتر کریم مجتهدی مطرح کرد: تهدید فرهنگ ایرانی با فراگیر شدن اصطلاحات اندیشه غربی
سونامی پرونده ها علیه ترامپ
خبر ناخوش مسئولان برای واردکنندگان اقلام غیرضروری
بانوان ! مراقب سلامت روان تان باشید
غفلت از نشاط «کرامت»
روایت متهم ردیف اول از فراز و فرود رابطه «ثامن الحجج» و بانک مرکزی
معطل بسته اروپا نمانید
10 شهید در حمله تروریست ها به یک پاسگاه مرزی مریوان
راهنمای عبور از تحریم ها
ائتلاف امنیتی جدید شرق زیر ذره بین
ارز مسافرتی آخرین نفس هایش را می کشد؟
وکیل علیه موکل
قصاص زالوی کثیف و قاتل مارمولک نشان