روزنامه قانون
1397/07/02
مردم از نخواندن کتاب دل درد نمیگیرند
این روزها غم نان یک درد مشترک است بین بیشتر آدم های این سرزمین یا حداقل بین من و آدم هایی که پیرامون زندگیام هستند. این روزها با جرات میتوان گفت معیشت و گرفتاریهایش، تمامی ذهن انسانهای هم قد و قامت ما را اشغال کرده، روح و روان بیشتر آدم های این سرزمین را مسموم کرده و مجال اندیشیدن به چیزهای دیگر نمیدهد، خاصه به هنر و خاصهتر به ادبیات از هر نوعش؛ چه تالیفی و چه ترجمه.این روزها من و ما و آدمهای همقد و قامت خودم از هر چیزی میزنند تا اگر بشود قدری جای حفرههای خالی سبد معیشتی خانواده را پر کنند یا حداقل کمی هم که شده حفرهها را جابهجا کنند تا یادشان برود چه چیزهایی کم دارند و چه چیزهایی اولویت دارد. حالا هنر و ادبیات به ظاهر هم که شده مثل گرسنگی نیست که دلدرد بیاورد یا مثل پوشاک نیست که برهنگیات را عریان و رسوایت کند و حفره ای است اگرچه بزرگ و فراخ اما به راحتی کنار گذاشته و شاید فراموش میشود.
البته همیشه بلندقامتانی هستند که خاص و سلبریتی هر رشته هنری و فرهنگی هستند و حتی هر اثر هنری و بی هنری که خلق میکنند به قیمت گزاف و تیراژ بالا وارد بازار مکاره هنر میشود و مورد استقبال قرار میگیرد و فروش میرود.
این روزها حوزه نشر در حال تعطیلی است، کتابفروشیها روزبهروز تعطیل میشوند و نشرها ورشکسته؛ یک مترجم در حوزه ادبیات چقدر میتواند از این راه ارتزاق داشته باشد؟
سوال خیلی خوبی است. دو راه حل دارد که اولی اگر خیلی بدبین نباشیم محال است اتفاق بیفتد اما اینکه میتوانیم امیدوار باشیم حوزه نشر از حال تعطیلی خارج شود، کتابفروشیها نه اینکه تعطیل بلکه روز به روز شاهد افتتاح شعبه های جدید و بزرگ تری از آن ها باشیم و اینکه ناشر ها بیش از این ورشکسته نشوند و کارشان رونق روزافزون بگیرد ولی نمیتوانیم امیدوار باشیم که مردم از نخواندن کتاب و خالی بودن سبد کالای خانواده شان از کتاب و کالای فرهنگی دل درد بگیرند!
در بهترین شرایط که همه این مشکلات هنوز خودنمایی نمیکرد، دستمزد یک مترجم خوب برای ترجمه کتاب با تیراژ یکی دو هزار تایی که حالا به دویست و سیصد نسخه رسیده، 10 الی 12درصد قیمت پشت جلد کتاب محسوب میشد که حداکثر تا شش ماه بعد از انشار کتاب دستش را میگرفت، حالا اگر یک مترجم خوب میتوانست چند کتاب در طول یکسال ترجمه و منتشر کند حسابش با شما و دیگر دوستان.
کلام آخر اینکه در آمد یک مترجم ادبیات داستانی و یک نویسنده ادبیات داستانی خیلی خوب است به شرط اینکه یک ارثیه خانوادگی پایان ناپذیر داشته باشد، برنده یکی از این قرعه کشیهای میلیاردی رب گوجه فرنگی و برنج هندی و روغن نباتی و دستمال کاغذی شده باشد، صاحب یا سهامدار یک شرکت چند ملیتی باشد، فاقد زن و یکی دو بچه دانشجوی دانشگاه آزاد باشد و حداقل اینکه یک پراید متوسط خوب داشته باشد تا بتواند در ساعات خستگی بعد از ترجمه و نوشتن، دوری در خیابانها بزند و مسافرکشی کند!
سایر اخبار این روزنامه
ثبت صحنه هایی که دل را خون می كرد
عفو ، اولويت نيست!
چند بند شرط
استعفاي پر ماجرا !
خودروهاي نامدار
تتـلو غیـابی محاکمه می شود
تخلف دستگاهها، مانعاجراي قانون منعبهكارگيري بازنشستگان ميشود
فغان از هموطن کُشی
مردم از نخواندن کتاب دل درد نمیگیرند
گردشگری راهکار کلیدی تحقق اهداف کشور
طراحان حمله تروریستی اهواز پاسخی کوبنده دریافت می کنند