ترميم اعتماد عمومي

به ياد داريم در اوايل انقلاب و به‌خصوص در هشت سال دفاع مردم از كشور، همدلي ميان دولت و ملت در حدي از نزديكي و قرابت بود كه هرگز متوجه فشارهاي اقتصادي و معيشتي نمي‌شديم. امروز چرا مردم با دولت در سپري كردن مشكلات كلان همدل و همراه نيستند؟ نوشتار جاري نگاهي است تاريخي به دلايل تغيير سبك زندگي مردم ايران در مقاطع مختلف و دلايل آن.
قناعت
در گذشته‌هاي نه‌چندان دور مردم تكه نان خشكي را از زمين برمي‌داشتند، مي‌بوسيدند و در گوشه‌اي مي‌گذاشتند كه اين فرهنگ و نگاه دلايل متعددي داشت. از جمله آن مي‌توان جنگ‌هاي جهاني اول ودوم و تجارب وحشناك مردم ايران از قحطي و خشكسالي را نام برد. پرواضح است قناعت كردن و اسراف نكردن در همه دنيا اخلاقي پسنديده است و به عنوان يك ارزش تلقي مي‌شود. در ميان مردم ايران از هر طبقه اجتماعي قناعت و عدم اسراف رواج داشت.
ساده‌زيستي و ايثار


فرهنگ ساده‌زيستي درابتداي انقلاب واقعي بود. مي‌توان گفت اين نوع فرهنگ مقطعي ريشه در جو انقلاب و هيجانات انقلابيون داشت. فرهنگ ساده‌زيستي و از خود گذشتگي در هشت سال دفاع مقدس نيز ادامه داشت ولي در ميانه راه آرام‌ آرام تبديل به شعار و نهايتا تبديل به تظاهر شد. بلايي كه تظاهر و شعار بر سر فرهنگ زيباي ساده‌زيستي آورد به گونه‌اي شده است كه در اين مقطع و بعد سپري شدن 40 سال از انقلاب اسلامي، مردم اگر يك شخص را با لباس ساده و ظاهر ساده‌زيستان اوايل انقلاب ببينند ...
او را نماد دزد، رانت‌خوار، ويژه‌خوار و آقازاده مي‌پندارند. مردم امثال شهيد همت، خرازي و باقري را مي‌شناسند و اصولا جايگاه، حسن‌نيت و حقيقي بودن و اخلاص آنها را در جاي خود ارج مي‌نهند، اما امروز مردم اگر فردي با ته‌ريشي، لباسي و رفتاري شبيه شهيد باقري مواجه شوند ضمن اينكه باورش نمي‌كنند، در ته دل‌شان صفاتي رذيلانه براي آن شخص برمي‌شمرند.بعد از جنگ تا اواخر دهه 70 مردم درحال پيدا كردن خود بوده و مسوولان در مسير بازسازي كشور بودند. اما اتفاقي كه از اواسط دهه 70 افتاد، گرايش و نگاه مردم و البته بيشتر از همه طبقه متوسط و دانشگاهي به مقوله فرهنگ، آزادي بيان، جامعه مدني و به دنبال آن طبيعتا نزديك شدن كشور از نظر سطح زندگي اجتماعي و اقتصادي به دنياي مدرن بود كه اكثر مردم با طبقه ليدر همراه شدند.خب همان‌گونه كه در مقوله قناعت گفته شد، جنگ‌زدگي و قحطي را مي‌توان از جمله دلايل قناعت شمرد.در دهه 70 و 80 نيز رفاه اقتصادي نسبي موجب شد مردم فرصت كنند به موضوعات غيراقتصادي هم بينديشند. بدون شك فرهنگ‌هاي مقطعي يا بهتر است گفته شود عادت‌هاي مقطعي رابطه تنگاتنگ و عجين شده‌اي با «وضعيت اقتصادي» آن مقطع كشور داشت و دارد. اكنون ما با يك عادت و واكنش جديد مردم نسبت به حكومت مواجه هستيم و آن «بي‌اعتمادي است».
بي‌اعتمادي همه‌جانبه، علل و ريشه‌هاي آن
فرهنگ بي‌اعتمادي نيز محصول يك شبه‌اي نيست و ضمن اينكه وابسته و منبعث از دلايل تاريخي ذكرشده فوق است، نتيجه نگاه كلان جامعه، بازار و كنش و واكنش‌ها، نگاه كلان تصميم‌گيران و تصميم‌سازان به موضوعات روابط داخلي وخارجي هم هست. در واقع تاريخچه‌اي حدود بيش از 30 ساله دارد كه به نظر مي‌رسد بايد مورد واكاوي، توجه و آسيب‌شناسي قرار گيرد. امروز بي‌اعتمادي تبديل به اپيدمي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي شده است.
بي‌اعتمادي مردم حتي در روابط بين‌الملل هم ورود كرده و با وجود تخصصي بودن مبحث ديپلماسي گويي اعتماد كاملي به ادعاي مسوولان اين حوزه وجود ندارند. اما هر كدام از عادت‌هاي شمرده شده و جمعا اين فرهنگ‌هاي مقطعي و به خصوص فرهنگ بي‌اعتمادي چگونه شكل گرفته است؟ هركدام ريشه در چه عوامل و مولفه‌هايي دارند و درمقايسه با ديگر كشورها، واكنش مردم ايران در مقاطع مشخص دهه‌هاي سپري شده از كدام جنس ري‌اكش جامعه‌شناختي است؟ مي‌توان گفت يكي از دلايل بي‌اعتمادي جامعه به عملكرد سياستمداران، رانتي شدن معادلات، مبادلات و دسترسي ناعادلانه به ثروت، اشرافي‌گري و فخرفروشي ريخت‌وپاش‌هاي بدون حساب و كتاب نزديكان سببي و نسبي برخي مديران ارشد كشور است. متاسفانه اطرافيان افراد برخوردار به انحا و شكل‌هاي مختلف امكانات و تمكن مالي خود را به عنوان يك ارزش به مردم فلك‌زده مي‌فروختند. در خيابان‌هاي تهران با ماشين‌هاي گرانقيمت دور دور مي‌زدند و فخرشان را بسته‌بندي شده مي‌فروختند. در هر مقطع بسته به شرايط اقتصادي كشور يك فرهنگ، عادت يا بهتر است گفته شود رسم و مد اجتماعي همه‌گير مي‌شود كه موجب فاصله وحشتناك بين مردم و دولت (حكومت) شده است. بي‌حرمت شدن قانون، چربيدن روابط بر ضوابط توسط مقامات حكومتي، بي‌ثباتي سياسي و اقتصادي، تغييرات مداوم قواعد و رويه‌هاي رسمي، فساد برخي مقامات، تبعيض‌هايي كه حكومت ميان شهروندان روا مي‌دارد، بي‌صداقتي برخي مسوولان و... همه موجب شكاف بين جامعه و حكومت و حتي بين افراد شده است.