بي‌اعتمادي در خاورميانه

طي روزهاي اخير دونالد ترامپ، رييس‌جمهوري ايالات متحده خطاب به عربستان سعودي عنوان كرد كه ما نباشيم شما دو هفته هم دوام نخواهيد آورد. اما در طرف مقابل نيز آقاي ظريف وزير امورخارجه نيز در توييتي عنوان كردند كه اين سخنان نتيجه توهم برون‌سپاري امنيتي است. اما در خصوص سخنان دونالد ترامپ بايد گفت كه هم آن را مي‌توان جدي گرفت و هم آن را جدي نگرفت، زيرا وي اين سخنان را در جمع هواداران خود و به شكل تبليغاتي براي انتخابات پيش روي كنگره بيان كرد. ولي حتي اگر آن را تبليغاتي ببينيم، در درون آن يك واقعيت نهفته است كه كشورهاي كوچك‌تر منطقه و همچنين عربستان امنيت خود را در پيوستگي و همراهي با امريكا طراحي كردند. حتي اسراييلي‌ها نيز امنيت خود را اينگونه تعريف كردند و براي تامين امنيت خود روي حمايت امريكا حساب ويژه‌اي باز كردند ولي بايد گفت كه مناسبات ميان امريكا و اسراييل به نسبت ساير كشورها متفاوت است.
اما در خصوص اختلافات ميان امريكا و عربستان و سخنان دونالد ترامپ در خصوص كاهش قيمت نفت نيز بايد گفت كه اكنون عربستان سعودي توانايي توليد بيشتر نفت از سطح كنوني را دارا نيست. اما آن چيزي كه عربستان و امريكا را به يكديگر پيوند مي‌دهد مساله امنيت است. عربستان وارد چند بحران بزرگ شده است. از يك طرف با ايران وارد يك چالش جدي شده و از سوي ديگر بحث جنگ در يمن است. اكنون با توجه به مشكلاتي كه با آن روبه‌رو هستند چاره‌اي جز همراهي و پذيرش سياست‌هاي امريكا ندارند. اشتباهات آنها در اين مدت به حدي بزرگ بوده است كه مديريت آن از توان عربستان سعودي خارج است. آنها پس از بهار عربي بحران‌هاي متعددي را ايجاد كردند و اكنون اين بحران‌ها گريبانگير عربستان سعودي شده است، از همين رو به ناچار با ايالات متحده همراهي مي‌كنند. از اين منظر مي‌توان گفت كه بحث بالابردن توليد نفت و حتي كاهش قيمت موضوع اصلي نيست بلكه تنها يك بهانه است زيرا امريكايي‌ها خود توانايي بيشتري براي افزايش توليد نفت دارند و شايد هم نگران افزايش قيمت نفت نباشند زيرا باعث مي‌شود توليد نفت شل به صرفه باشد. آنچه بيشتر حساسيت برانگيز است معادله‌اي است كه ميان امريكا و روسيه بر سر بازار انرژي به وجود آمده و ديگر عربستان سعودي توانايي توليد بيش از اين را ندارد.
در خصوص توييت آقاي ظريف و دعوتي كه ايشان از عربستان سعودي براي تشكيل يك مجمع منطقه‌اي در راستاي تامين امنيت داخلي در آن نيز بايد گفت كه اگر عربستان بپذيرد كه در مقابل پيشنهاد آقاي ظريف دست دوستي دراز كند كار بسيار خوب و مهمي انجام داده است. اما با توجه به شرايط فعلي عربستاني‌ها آمادگي چنين كاري را ندارند و گمان مي‌كنند كه نزديكي با امريكا كماكان مي‌تواند منافع آنها را تامين كند. در حال حاضر واقعيت آن است كشورهاي حاشيه خليج فارس و همچنين عربستان سعودي با وجود هزينه سنگين نظامي كه براي خريد تسليحات انجام داده‌اند عملا توان دفاع از خود به تنهايي بدون امريكا را نخواهند داشت؛ البته بايد تاكيد كرد كه بحث عربستان تا حدودي متفاوت از ساير كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس است. كشورهايي مانند قطر، كويت و بحرين كه در تعريف نظام بين‌الملل كشورهاي كوچك محسوب مي‌شوند تنها با خريد سلاح نمي‌توانند از خود دفاع كنند چرا كه آنها نه عمق استراتژيك و نه از جمعيت كافي براي دفاع از خود برخوردارند. به‌طور مثال اتفاقي كه براي كويت در جنگ با عراق رخ داد مي‌تواند براي ساير كشورها نيز رخ دهد؛ كما اينكه اگر قطر مناسبات خوبي با امريكا و تركيه نداشت، عربستان مي‌توانست از لحاظ نظامي قطر را اشغال كند و به بحران قطر پايان دهد.
اما در خصوص عربستان نيز بايد گفت كه با وجود وسعت فراوان فاقد توانايي استراتژيك نظامي است. حتي اگر به ارتش عربستان نگاه كنيد، آنها سعي كرده‌اند از مزدوران سوداني و پاكستاني و كشورهاي ديگر براي مبارزه در يمن استفاده كنند. عربستان سلاح گران قيمت خريده است اما فاقد ارتشي است كه بتواند يك جنگ را اداره كند. حتي در جريان كويت نيز شاهد مداخله امريكا بوديم و آنها توانستند ارتش عراق را از كويت خارج كنند. اگر امريكا مداخله نكرده بود صدام قصد داشت پيشروي نيروهاي خود را ادامه دهد. همانطور كه در نامه‌اي به آقاي رفسنجاني نوشته بود قصد داشت تا جنوب خليج فارس نيز پيشروي و عربستان و امارات را نيز ضميمه خاك عراق كند. اين وضعيتي است كه در منطقه ما وجود دارد و كشورها فاقد يك دولت ملت جدي هستند. همچنين از نيروي انساني مناسب براي دفاع از خود برخوردار نيستند. در ميان كشورهاي عربي مي‌توان تا حدودي به عراق، الجزاير و مصر اشاره كرد كه توانايي دفاع از خود و از توانايي تشكيل يك ارتش ملي برخوردار هستند. اما سايرين چندان توانايي دفاع از خود را ندارند.


اشكال اساسي منطقه خاورميانه اين است كه اولا اين منطقه منطقه‌اي است كه در تحولات آن مداخلات خارجي تعيين‌كننده است، دوم اينكه در خاورميانه كشورها از لحاظ قدرت و توانايي بالانس نيستند. در بخشي كشورهايي قدرتمند حضور دارند و در بخشي ديگر كشورهايي فوق‌العاده كوچك و ضعيف؛ از همين رو اين كشورها نمي‌توانند به يكديگر اعتماد كنند. مورد سوم اينكه خاورميانه به دليل وجود انرژي و آبراه‌هاي بين‌المللي، امنيت و ثبات آن به منافع كشورهاي بزرگ‌تر و اقتصاد جهاني گره خورده است؛ از همين رو به دليل عدم بالانس كشورهاي منطقه و عدم توانايي در تشكيل يك اتحاد منسجم و قوي موجب آن شده است تا قدرت‌هاي خارجي وارد اين منطقه شوند و به دليل منافع و رقابت‌هاي بين‌المللي كه در اين منطقه وجود دارد اجازه نمي‌دهد يك مجمع جدي ميان كشورهاي منطقه شكل بگيرد. قدرت‌هاي بزرگ همواره در طول تاريخ تلاش كردند قدرت، نفوذ و همچنين حضور خود را در اين منطقه بسط دهند. از همين رو اجازه نمي‌دهند قدرت‌هاي منطقه‌اي كنار يكديگر بنشينند و با گفت‌وگو مسائل خود را مرتفع كنند. بي‌اعتمادي موجود ميان كشورهاي منطقه موجب شده كه بدون اين موانع نيز كشورها كنار هم قرار نگيرند و اين موضوع در طول تاريخ نيز ثابت شده است زيرا شاهد اين موضوع براي كويت بوديم. تنها راه‌حل آن است كه با حضور كشورهاي منطقه مي‌توان براي آن يك چارچوب امنيتي مناسب تعريف كرد كه اين يكي از بندهاي قطعنامه 598 است كه به جنگ ميان ايران و عراق پايان داد.