«نفت‌سیرتی» ایرانی

چند روز پیش، از مجتمع فرهنگی و هنری «دیدی» در ایزدشهر مازندران دیدن کردم. به محض ورود به این مجتمع، با منظره‌ای روبه‌رو شدم که انتظار آن را نداشتم. در برابرم مجسمه‌ای بود به‌غایت هنرمندانه و پرمعنا. مجسمه ساخته هنرمند جوانی به نام «علیرضا معصومی» بود. بیشتر دقت کردم تا نام اثر را بیابم. در پلاک نصب‌شده در کنار پایه مجسمه نوشته شده بود: «بدون عنوان». به راستی چگونه می‌توان عنوانی درخور برای اثری این‌چنین انتخاب کرد؟ سال‌هاست درباره اثرات عمیق نفت بر رفتار و فرهنگ ایرانیان گفته‌ام اما احساس کردم این مجسمه بسیار بهتر از کلمات حق معنا را ادا می‌کند. با خودم گفتم‌ ای کاش می‌توانستم مدلی کوچک از این مجسمه را در کلاس‌هایم داشته باشم چراکه به انتقال و درک بهتر نکات مطرح‌شده در باب تأثیرات بلندمدت نفت بر رفتار ایرانیان کمک می‌کند. مجسمه «بدون عنوان» آینه‌ای تمام‌قد از وضعیت یک ملت است. ملتی که زمین‌گیرِ نفت شده است و نای دویدن و رقابت که هیچ، یارای ایستادن هم ندارد. دقت بفرمایید که اینجا مرادم از نفت، خودِ نفت نیست. نفت برای ملت ایران صرفا یک منبع طبیعی یا یک کالای تجاری قابل استخراج و فروش نیست. صدواندی سال حضور پررنگ نفت در زندگی ایرانیان، باعث شکل‌گیری و نفوذ نوعی فرهنگ نفتی در تاروپود جامعه شده است. 
به همین دليل باید به جای نفت به رفتار نفتی اشاره کرد که من آن را «نفت‌سیرتی» می‌نامم. نفت‌سیرت صفت ملتی است که با تمام وجود و در سطوح مختلف دچار رفتارهای نفتی شده است (البته در هر جامعه‌ای افراد ویژه و استثنا وجود دارند و تمام کشورهای نفت‌خیز هم ضرورتا به نفت‌سیرتی مبتلا نشده‌اند). دوباره به مجسمه «بدون عنوان» نگاه کنید. مغز این پیکره به نفت مبتلا شده! وقتی مغز ملتی به نفت مبتلا می‌شود، حجمش کوچک مي‌شود و بخش خلاق آن از کار می‌افتد. نفت‌فروشی یا خام‌فروشی منابع زیرزمینی و خدادادی اوج هنر چنین ملتی است که آن هم به خلاقیت و نوآوری نیاز ندارد. فکر و ذهن نفت‌سیرتان، پیداکردن راهی برای دستیابی به بخشی از پول فروش نفت است تا با آن پول دست به خرید بزنند و از این رهگذر کمی شاد شوند. پول نفت در عمل صرف خریدِ آفریده‌های ملت‌های دیگر می‌شود. ملت‌هایی که به ‌دنبال رقابت و کسب ثروت از راه نوآوری هستند و هر روز محصولی جدید و بهتر روانه بازار می‌کنند. شادی نفت‌سیرتان زودگذر است، چراکه محصولات خریداری‌شده قبلی به سرعت کهنه می‌شوند و آنها باید دوباره پولی دست‌وپا کنند تا محصولات جدیدتر را بخرند و حظی کوتاه ببرند. روز از نو! درست مانند معتادان به مواد مخدر که با تزریق‌های پیاپی افیونی، به تدریج عملکرد مغز و دیگر اعضای بدن خود را مختل می‌کنند. به دست‌ها و پاهای ضعیف پیکر مجسمه «بدون عنوان» هم بنگرید. این دست‌وپاها توان سابق را ندارند و نمی‌توانند شکم فربه و سیری‌ناپذیر این پیکر نامتقارن را حمل کنند. در دنیای امروزی که کشورهای پیشرو به اتکای نوآوری کسب قدرت و ثروت می‌کنند، فرجام نفت‌سیرتی دلهره‌آور است. باید برای رهاشدن از این بیماری ملی تدبیر و حرکتی کرد. بی‌شک این رهایی کاری بس دشوار و پیچیده خواهد بود و توجه به نکات زیر را می‌طلبد: نخست اینکه نفت‌سیرتی تنها به دولتمردان و طراحان اقتصادی ایران محدود نمی‌شود و متأسفانه مشکل جدی‌تر و ریشه‌ای‌تر است. بسیاری از ساختارها، نهادها و افراد کشور به‌ گونه حاد این بیماری گرفتار شده‌اند. نفت‌سیرتی به الگوی رفتاری غالب بسیاری از خانواده‌ها تبدیل شده و به درون خانه‌های ما ایرانیان راه یافته است. دوم اینکه تبلور رهایی از نفت‌سیرتی نه در سخنان سیاست‌ورزان و سیاست‌مردان که در رفتار والدین ایرانی در درون خانواده خواهد بود. والدینی که به جای افتخار به نوآوری‌ها و آفریده‌های خود به خرید فلان کالا با فلان برند تفاخر کرده و می‌کنند، فرزندان خود را از کودکی در معرض این بیماری مهلک قرار داده و می‌دهند و این بیماری را از نسلی به نسل بعد منتقل می‌کنند. سوم اینکه نفت‌سیرتی در دوره‌ای صدساله در این کشور ریشه دوانیده و چند نسل را به آرامی مبتلا کرده است. زدودن این بیماری که در تک‌تک سلول‌های این پیکر نفوذ کرده، کاری نخواهد بود که خودبه‌خود یا یک‌شبه حاصل شود. چهارم اینکه مدیران نفت‌سیرت که بنیاد تفکر و تجارب دو تا سه دهه مدیریت آنها نفتی است، نمی‌توانند برای درمان نفت‌سیرتی ملی نسخه مؤثری بپیچند. پنجم اینکه برای رهایی از نفت‌سیرتی باید اسطوره‌های جمعی و ذهنی ایرانیان را تغییر دهیم و کلید این کار بیش از سیاست‌گذاران و قانون‌گذاران در دست داستان‌سرایان و خالقان آثار ادبی و هنری است.