فاشیسم نوظهور جهانی و انتخابات میاندوره‌ای امریکا

فروزان آصف نخعی ‪-‬ فاشیسم نوین و نوظهور جهانی در قالب راست جدید، در انتخابات میاندوره‌ای امریکا هرچند دچار توقفی کوتاه می‌شود ولی شکست آن بستگی به شیوه برخورد کشورهایی چون ایران، روسیه، ترکیه، چین، اتحادیه اروپا و... در درازمدت دارد، زیرا فاشیسم نوین از پس جهان دو قطبی به صورت تاریخی سربرآورده و رفتارهای تاریخی و تاریخ‌ساز است که می‌تواند آن را درمان کند. خاستگاه راست‌های افراطی محافظه‌کار، شکاف‌های اجتماعی است که متفکران لیبرال دهه‌های متمادی آن‌ها را نادیده انگاشته‌اند. از این منظر راست جدید با مشی تهاجمی، آینده را بر این اساس تمام و کمال برای خود‌ می‌داند. آنان حامل بیماری‌های نوینی شامل نژادپرستی، ضدیت با مسلمانان و یهودی‌ها، ضدیت با مهاجران هستند و از ناسیونالیسم فرانسوی، آلمانی یا ایتالیایی در ضدیت با اتحادیه اروپا حمایت‌ می‌کنند. شکاف‌های اجتماعی خود محصول هزینه‌های انترناسیونال لیبرالیسم در جهان دوقطبی است که پس از غرق شدن کشتی قطب اتحاد جماهیر شوروی، دارد کشتی قطب لیبرالیسم را هم با خود به قعر دریا‌ می‌برد. بیهوده است گمان شود در سیستم امریکا، این ترامپ است که دارد یکه‌سالاری‌ می‌کند. او جلودار و رهبر پردازش و ساخت جهان نوین در بستر ایجاد شده پس از فروپاشی جهان دوقطبی است. او فرزند زمانه خویش برای جهان‌سازی است. جهانی را که ترامپ نمایندگی‌ می‌کند، خلاف جهان «مدیسونی» (تکثر جناح‌ها و نخبگان برای نظارت بر یکدیگر)، جهان ناسیونالیسم افراطی و ضد جهان دو قطبی با الگوواره‌ها و قاب‌های کلان فکری و استراتژیک است. به همین دلیل اتحادیه اروپا و هر نوع اتحادیه منطقه‌ای دیگر را که علیه منافع ناسیونالیسم مورد نظر او و همراهانش باشد، نفی‌ می‌کند. اشتباه نشود، همراهان ترامپ فقط در امریکا مستقر نیستند. همراهان او حزب دمکرات مسیحی به رهبری مرکل در آلمان را در انتخابات اخیر این کشور شکست سختی داده‌اند. در سوئد نیز نسیم افراطی‌گری به انتخابات پارلمانی راه یافت. در انتخابات برزیل نیز یک افسر سابق ارتش - که به دونالد ترامپ برزیل شهرت یافته – ژایر بالسونارو در انتخابات به پیروزی رسید. او گفته شکنجه کردن مخالفان درست نبود، باید همان ابتدا چپ‌ها را تیرباران‌ می‌کردند. او تاکید کرده که مخالفان دو راه برای انتخاب دارند یا‌ می‌توانند تبعید شوند یا زندانی. در فیلیپین «رودریگز دوترته» افراطی دیگری است که حزبش در انتخابات ریاست جمهوری به قدرت رسید. پیروزی «آندره وودا» در لهستان، «ویکتور اوربان» در مجارستان، و همچنین تحولات قدرت‌یابی افراطی‌ها در سوئد و اتریش، و از همه مهمتر برگزیت در انگلیس و خروج این کشور از اتحادیه اروپا، محصول عظیم فرهنگ تازه است. اما نخستین بار نسیم افراطی‌گرایی نوین از فرانسه وزیدن گرفت.
مارین لوپن دختر ژان-ماری لوپن در ۲۰۱۰، کاندیدای رهبری جبهه ملی فرانسه شد. او می‌خواست مهاجرت را به میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش دهد، در حالی که پدرش می‌خواست آن را کلاً متوقف کند. او در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۷ با کسب ۲۱٫۳درصد آرا در دور اول در جایگاه نخست قرار گرفت. در دور دوم او با کسب ۳۳٫۹درصد آرا رقابت را به «امانوئل مکرون» واگذار کرد. اما علت شکست او در دور دوم حرکت تبلیغاتی و یکپارچه اروپا علیه دیدگاه‌های افراطی‌اش بود. با این همه به نظر‌ می‌رسد کشورهای غربی در غفلت از رشد ناسیونالیسم جدید یکسان عمل کردند. به عبارت دیگر پس از ظهور فرآیندهای ارتجاعی فروپاشی در اتحاد جماهیر شوروی که از درون آن 15 کشور متولد شدند، بیشتر به نظر‌ می‌رسد که همین سرنوشت به روش‌هایی دیگر در جهان غرب سرمایه‌داری در حال وقوع است و ترامپ هرچند ناشیانه ولی به هر حال آن را نمایندگی‌ می‌کند.
بی‌اساس نیست که امریکای ترامپ به صورت دومینو، از همه پیمان‌های منطقه‌ای و جهانی به تدریج خارج‌ می‌شود. از درون لیبرالیسم غربی، ایدئولوژی‌ای علیه خودش دارد زایمان‌ می‌کند. این یک زایمان تاریخی است. از این‌رو باید گفت شکست ترامپ در انتخابات میاندوره‌ای‌ می‌تواند موقتی تلقی شود. زیرا نظام غرب همه شاخص‌های اصلی خود را در برابر بلوک شرق سامان داده بود. حالا که این بلوک از هم پاشیده، فلسفه وجودی بلوک غرب هم از میان رفته است. برای همین است که از نظر کسینجر، ترامپ در حال ایجاد ترتیبات نظم جدید است.
از این منظر ایدئولوژی دمکرات‌ها، در برابر معماری جمهوری‌خواهان هرچند در این مقطع به درستی جواب داده، و مردم امریکا را به طرز چشمگیری به پای صندوق‌های رای کشاند، ولی به نظر‌ می‌رسد قادر نیست پاسخی قانع کننده برای توقف افراط‌گرایی ساختاری حاضر باشد. صورت‌بندی واقعیت‌های جهانی بر اساس نظم نوین، برای بخش عظیمی از سیاستمداران، پیش گرفتن راه افراط‌گرایی را برای حفظ منافع ملی نسخه پیچی کرده است. این بدان معناست در عمل امریکا که در همه اقیانوس‌ها و اغلب کشورها عضو سازمان ملل حضور نظامی و امنیتی و همچنین اقتصادی دارد، تلاش‌ می‌کند نظم نوین را با توجه به اهرم‌های مالی، نظامی، امنیتی و اقتصادی که در اختیار دارد شکل بدهد. به گزارش وزارت دفاع آمریکا که تحت عنوان Base Structure Reporدر سال ۲۰۰۷ منتشر شده‌، آمریکا به استثنای خاک خود در پنج قاره جهان جمعاً ۸۵۰ پایگاه نظامی دارد. تعداد مراکز و پادگان‌های ارتش آمریکا در خاک آن کشور به ۶۰۰۰ می‌رسد. آمریکا در ۱۵۱ کشور عضو سازمان ملل متحد پایگاه نظامی و ایستگاه نظامی دارد. ایالات متحده همچنین در آلمان ۲۷۰، در ایتالیا ۸۳، در ژاپن ۱۲۴، در کره جنوبی ۷۸ پایگاه کوچک و بزرگ دارد.


در امریکا در حال حاضر دو ایدئولوژی با دو محتوای متفاوت، در حال زیست هستند. یک ایدئولوژی که از هویت جنگ سرد دور‌ می‌شود و مایل است به نظم نوین با انگیزه‌های جدید بپردازد یعنی استراتژی «احیای عظمت آمریکا» که ترامپ آن را با دوری از قانون اساسی و دیدگاه‌های مدیسونی، نمایندگی‌ می‌کند. و دیگری نظم لیبرال است که به هویت‌ می‌اندیشد و تلاش‌ می‌کند خود را در قالب برنامه‌های محیط زیستی و تامین اجتماعی و بهداشت عمومی بازتولید و نوسازی کند. این دو در دوره جنگ سرد یک ایدئولوژی با دو مشی متفاوت در برابر نظام کمونیستی بودند. ولی در حال حاضر جمهوری‌خواهان راه متفاوتی را در پیش گرفته‌اند. «یا با من یا برمن»، ذات حرکت جمهوری‌خواهان است.
نگاه ما به تغییرات با این وضعیت منافع ملی ایران حکم‌ می‌کند تا کشتی سیاست خارجی، بسیار حساس‌تر از گذشته مشی کند. هرچند جمهوری‌خواهان کنگره را از دست داده‌اند، ولی نباید فراموش شود همان اختیاراتی را که اوباما داشت، بر اساس موازین قانونی ترامپ هم دارد. بنابراین در حوزه سیاست خارجی همچنان این کاخ سفید است که حرف آخر را‌ می‌زند. هرچند فشارهای داخلی کنگره و تحقیق و تفحص آنان در حوزه داخلی‌ می‌تواند موضوع مورد معامله در حوزه سیاست خارجی هم قرار بگیرد، با این همه نمی‌توان خیلی امیدوار بود که از این شکست، بلافاصله طعمه دندان‌گیری نصیب ایران علیه تحریم‌های دهشتناک واشنگتن شود.
مقام معظم رهبری با موافقت خود در امضای برجام، نقش قابل توجهی برای ایران در ایجاد جهان چندجانبه‌گرا فراهم کرده است. این مشی به ویژه پس از خروج امریکا از برجام و تعهد ایران به حفظ برجام، دوگانه آدم خوبه (ایران) و آدم بده (آمریکا) را در جهان به نمایش گذاشت. اکنون این مشی به لحاظ استراتژیک باید ساختارهای دوگانه داخلی ایران را به پرهیز از نگاه تاکتیکی، شکل یگانه بدهد و میانه‌روی را بیش از گذشته نهادینه سازد. استمرار این نقش، نیازمند درک پیچیدگی‌های وضعیت کنونی کشور در حوزه داخلی و خارجی به طور همزمان است. با توجه به چشم‌انداز تیره کنونی، در حوزه داخلی برقراری موازنه مثبت، یکی از بزرگترین و مهمترین انتخاب‌های نیروهای سیاسی داخلی و هیات حاکمه است. در صورت عدم توجه به ضعف داخلی، گسترش ناسیونالیسم افراطی در توفان‌ها و گردبادهای سهمگین شکل‌گیری نظم جهانی،‌ می‌تواند ایران را دستخوش تلاطم و تجزیه کند. بنابراین ایران نیازمند افق گشایی‌های اساسی و تغییر پارادایم در داخل است. زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی این تغییر پارادایم با تغییر در ارزش‌های عمودی و تبدیل آن به فراارزش‌های افقی کاملا مشاهده‌ می‌شود. این افق‌گشایی‌ می‌تواند بن‌بست‌های داخلی را که به مهاجرت مغزها و درنهایت سرمایه منجر شده، به بازگشت مغزها و سرمایه‌ها منتهی سازد.
در حوزه خارجی همزمان باید سیاست خارجی ایران بسیار فعال‌تر از گذشته، نقش خود را در خاورمیانه و جهان، برای شکل دهی به نظم چندجانبه، برجسته سازد. آشتی با عربستان به ویژه بعد از افتضاح قتل خاشقچی و مذاکره با امریکا بعد از شکست جمهوری‌خواهان در انتخابات میاندوره‌ای کنگره، بسیار حائز اهمیت است. ایران، اتحادیه اروپا، روسیه و چین‌ می‌توانند در جبهه‌ای مشترک ملاحظات طرفین را برای مذاکره به یکدیگر نزدیک کنند به نحوی که هم سیاست‌های تعاملی با رویکرد استراتژیک جایگاه نوینی یابد، و هم ناسیونالیسم افراطی تحت‌الشعاع اجرای سیاست چندجانبه‌گرایی قرار بگیرد. یکی از بنیادهای رویکرد مذکور دریافت تفاوت‌های ایدئولوژیک و استراتژیک جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها است.
مبنای چنین سیاستی در رویکرد استراتژیک کاخ سفید نسبت به اروپا نهفته است. همین دو هفته پیش بود که امریکا از پیمان موشک‌های هسته‌ای میان‌برد (INF)1987 با شوروی سابق، مربوط به انهدام موشک‌های هسته‌ای میان‌برد از 500 تا 5500 کیلومتر، (منعقده میان ریگان و گورباچف) خارج شد. خروج آمریکا از این پیمان با توجه به مسافت حدود 7000 کیلومتری میان مسکو و واشنگتن، بیشتر از اینکه امنیت واشنگتن، نیویورک، بوستون و سانفرانسیسکو آمریکا را در معرض خطر احتمالی قرار دهد، لندن، پاریس، رم، برلین و دیگر پایتخت‌های اروپایی که در معرض برد این موشک‌ها قرار دارند، تهدید می‌کند. بنابراین ایالات متحده‌ آمریکا هزینه‌ خروج از این پیمان را بر عهده‌ی اتحادیه اروپا گذاشته است. اتحادیه‌ای که می‌بایست به دلیل حمایت از برجام و تلاش برای حفظ آن اکنون تنبیه شود. بی‌تردید ایران ارزش‌های اتحادیه اروپا با 600 میلیارد دلار تبادل تجاری، و همچنین سابقه همکاری در جنگ سرد را برای امریکا ندارد. بنابراین بسیار سهل تر‌ می‌تواند تحت تهاجم دولت ترامپ قرار گیرد.
تفاوت‌های دو ایدئولوژی در امریکا، و تقویت یکی در برابر دیگری، یکی از پایه‌های امنیت ملی و امنیت جهانی هرکشوری در مواجهه با آمریکا است. تفاوت‌های ایدئولوژیک، خود را در رویکردهای محیط زیستی این دو حزب نیز نمایان ساخته تا جایی که ترامپ همه سیاست‌های مربوط به حفظ محیط زیست را ملغی کرده است. تابستان امسال دما در «دره مرگ» واقع در شرق کالیفرنیا به ۱۲۷ درجه فارنهایت رسید. اگر جبهه جهانی سبزها در برابر توسعه ناپایدار قد علم کنم،‌ می‌تواند در مهار افراطی‌گری ناسیونالیستی نوین، شعار حفظ زمین و مخاطرات آن را سرلوحه حرکت خود قرار دهد به نحوی که انتخابات 2020 امریکا نیز تحت تاثیر گفتمان حاصل از آن واقع شود. افزایش گرمایش یک و نیم درجه‌ای زمین برای سال 2030 انقلاب انهدام زمین با مهاجرت‌های سهمگین همراه است. در این گفتمان جمهوری اسلامی ایران نیازمند اراده ملی و تجدید نظر در همه ساحت‌های مربوط به استراتژی تقابلی و پیامدهای آن در داخل است.
به نظر‌ می‌رسد تجدید نظر مذکور دارای ارزش کافی است تا نقش ایران به عنوان یکی از محورهای اصلی ایجاد چندجانبه‌گرایی در نظام جهانی و خلع قدرت یک جانبه‌گرایی امریکا تثبیت شود. عدم تجدید نظر ایران از جمله عدم عضویت ایران در کنوانسیون‌های جهانی چون fatf ، امکان تحقق چنین هدف عظیمی را بسیار دشوار‌ می‌کند. ایران نمی‌تواند همزمان دو هدف تقابل با نظام جهانی، و همچنین ایجاد جبهه جدید برای مقابله تحریم‌ها در سطح نخست، و در سطح برتر مبارزه با ایدئولوژی افراطی با اقتضائات آن در سطح استراتژیک و ژئوپولیتیک را سامان بدهد. اگر ایران‌ می‌خواهد نقش فاخر خود را در ایجاد چندجانبه‌گرایی در جهان کنونی علیه ناسیونالیسم یک جانبه‌گرای جهانی استمرار بخشد، این هدف نیازمند تقویت همراهان پایدار چندجانبه‌گرایی در داخل، علیه ایدئولوژی یک جانبه‌گرایی در داخل و خارج امریکا در نظام جهانی و منطقه‌ای است.