خروجی این نظام آموزشی «فاجعه » است

به اقتضای بحث کلاس، جلسه‌ای که گذشت از دانشجویانم پرسیدم: کی می داند جنگ سرد چه دوره ای را شامل می‌شد و ماجرای خلیج خوک‌ها چی بود؟ از 20 دانشجوی کلاس ، فقط یک نفر آن‌هم خیلی ناقص به موضوع جنگ سرد اشاره کرد! بقیه ساکت و مبهوت به هم تماشا کردند.
یکی، دو تا از دانشجوها هم که انگار چیز عجیبی شنیده باشند، پرسیدند: استاد ، خلیج چی ؟ بار اول بود انگار این اسم را می‌شنیدند ! گفتم : خلیج خوک‌ها! یکی مزه آمد : استاد مگه خوک‌ها هم خلیج دارند؟ قبلا هم در یکی از کلاس هایم از دانشجویان اسامی چند رود بزرگ ایران و تعداد و مراکز استان‌ها را پرسیده بودم که اغلب نمی‌دانستند. این‌ها دانشجویان ترم چهارم مقطع کارشناسی هستند. نه اینکه گمان کنید در مقاطع بالاتر وضع خوب است! نه، خیلی هم بدتر است.
سه سال پیش دانشجوی مقطع فوق‌لیسانس جغرافیای سیاسی را که خانمی جنوبی بود، ملاقات کردم که ابراز علاقه کرده بود تا پایان نامه‌اش را با من به عنوان استاد راهنما بگذراند. بعد از کلی صحبت درباره اهمیت پایان‌نامه و اعتباری که باید داشته باشد ، موضوع و ویژگی های آن از جمله کاربردی بودنش، از او موضوع مورد علاقه اش را که گفت مدت‌ها به آن فکر کرده، پرسیدم، گفت : بررسی جایگاه رودخانه کارون در روابط سیاسی ایران و عراق.مغزم از آنچه او گفت واقعا سوت کشید. اول گمان کردم که من احتمالا درست نشنیده‌ام ، وقتی از او خواستم که عنوان مورد نظرش را تکرار کند، دوباره همان را گفت و بار سوم هم به اين صورت . به او گفتم : خانم در دوره ابتدايی باید خوانده باشید که کارون یک رودخانه داخلی ایران و تنها رود قابل کشتیرانی داخلی است. ( دوره دانش آموزی ما در کتاب جغرافیای فکر کنم پنجم ابتدایی خوانده بودیم ) یک مرتبه بالاتر بیایید ، دوره دکتری، زمان ما اول باید مدرک زبان در سطح تافل یا آیلتس را برای ثبت نام ارائه می‌دادیم . فعالیت ها و تحقیقات علمی و پژوهشی، تالیف و ترجمه، سابقه آموزشی، درجه و رتبه دنشگاه، موضوع پایان‌نامه ارشد، رتبه و اعتبار استادان راهنما و مشاور و بعد بررسی صلاحیت علمی داوطلب در یک جلسه مفصل توسط هیاتی از استادان پیشکسوت تازه‌قدم اول بود. حالا دانشجوی دکتری آزمون زبان در سطح EPT می دهد که صد سوال بدون نمره منفی دارد و سطح آن بالاتر از دیپلم نیست. تالیف و ترجمه و امثالهم را هم که در میدان انقلاب می‌فروشند! دانشجو فقط زحمت می کشد ترمی چند میلیون شهریه می‌دهد! و چند سال بعد می‌شود دکتری که مدرک آن را هم الان فقط با پول تحت عنوان مدرک تحصیلی با بررسی سوابق تحصیلی در اینترنت می‌فروشند و آگهی های آن را در خیابان انقلاب بر در و دیوار بارها دیده‌ام.
دراین میان حساب اندک دانشجویانی که با جدیت درس می‌خوانند ، اهل مطالعه و تحقیق و دقت در امور هستند و تحلیل و نظر دارند، جداست. آن‌ها بعد از لیسانس یا حداکثر ارشد می‌روند و اگر بمانند با امید به فرجی که آروزی آن را دارند، با شرایط می‌جنگند. بارها حتی با تشویق به نمره امتحانی دادن از دانشجویانم خواسته ام که کتاب بخوانند ، از استادان سیر مطالعاتی را برای موضوع مورد علاقه‌شان بپرسند. نمی‌دانم چند نفر این کار را کرده‌اند ، ولی از خودم جز یکی دو نفر، این سال‌ها نپرسیده اند و چند باری هم که از آن‌ها خواستم تا اگر در کیف خود کتابی دارند فقط نشان دهند و نمره بگیرند هر موضوعی که می خواهد باشد. باور کنید در چند سال و چندین ترم فقط یک نفر با خودش کتاب داشت .


ويراني اين خانه از پاي‌بست
ریشه این مصیبت ها در جاهایی است که قرار بوده و هست که وظایف علمی شان را درمقاطع مرتبط انجام دهند. ساده تر بگویم : در دوره ابتدایی به ما به زور خطکش و توسری ! جدول ضرب آموختند ولی معلم برای ما استدلال نکرد که چرا دو دو تا چهار تا می شود و گفتند رفتید دبیرستان می خوانید . در دبیرستان کار علمی نخواستند ، نخواستند تا علت و علل را بیابیم و کسی هم وقت و فرصت آن را نداشت و امکاناتی هم نبود ، گفتند دانشگاه ، در لیسانس دانشجوی جزوه محور شدیم ، انگیزه ها به هزار و یک دلیل کم شد ، یکی امید به آینده ! در ارشد قرار بود همان رابطه ها را آزمایشگاهی و آکادمیک کنیم ، باز هم نشد ، دانشگاه های ما عمدتا پژوهش محور نیستند و خروجی های‌شان کاربردی نیست .
دکتری هم که قرار بود یافته های همه مقاطع قبل را به صورت آکادمیک کتاب ( تالیف ) کنیم ، کتابش را درمیدان انقلاب می فروشند. کتاب خاطرات دکتر صالحی، ريیس سازمان انرژی هسته ای را می‌خواندم که نوشته بود یک همدوره او در دانشگاه ام آی تی (آمریکا) هفت سال روی تز( رساله ) دکتری‌اش کار می کرد . نزدیک به پنج سال پیش در مصاحبه ای مفصل با روزنامه « قانون » فریاد برآوردم : این چه سیستمی است که حاصلش فرار نخبگان است. دلایل بسیاری را برای وضعیتی که بر دانشگاه های ما حاکم است، برشمردند كه خلاصه آن این بود : ضعف و به روز نبودن نظام آموزشی در همه ی مقاطع ، کم توجهی به تحقیق و پژوهش، عدم تربیت متعلم جست‌وجو گر، بی انگیزه بودن معلمان و استادان ، عدم چرخش نخبگان ، نبود امید به آینده ، عدم توجه مادی و معنوی به دانش آموختگان و ... . اجازه بدهید بخشی از حرف‌هایی را که در آن مصاحبه گفتم اینجا دوباره بخوانیم . امید که باز هم ناچار نشویم چند سالی دیگر دوباره همین حرف‌ها را بگوییم :ایران جزو كشورهایی است كه تعداد جوانان دانشجویش زیاد است. اینكه به ذات این ماجرا افتخار هست یا نه، بحث دیگری دارد.
البته این می‌شود بحث كمی در صورتی كه ما داریم درباره بحث كیفی صحبت می‌كنیم. ما باید ببینیم در حال پرورش چه چیزی هستیم و چه چیزی را وارد بازار كار می‌كنیم و این خروجی‌ها چقدر مناسب نیازهای ماست. مشكل ما برمی‌گردد اول به سیاست‌گذاری‌ها. سیاست‌گذاری‌های اصولی در این زمینه نداریم. به این 35 سال گذشته نگاه كنید چه سیاست‌هایی اتخاذ شده؟ سیاست‌هایی كه ناقض‌و‌منقوض هم بودند. ما همان مردمانی هستیم كه تا دیروز شعار می‌دادیم پراید بهترین ماشین برای تاكسیرانی است اما الان می‌گوییم چنین نیست و حتی بدترین است! چون هیچ‌وقت حرف‌هایی كه می‌زنیم مبتنی بر آموخته‌ها و تجربیات‌مان نیست. ما كار آزمایشگاهی نكردیم و نمی‌كنیم. هر كسی می‌آید هر حرفی دلش بخواهد می‌زند و فكر می‌كند حرفش درست‌ترین است. چون احزاب در كشور ما وجود ندارد آن حرف‌ها نه تایید و نه براجرایش نظارت می‌شود. هیچ‌كس پاسخگو نیست كه چرا در دولت‌های قبل آنچنان سیاست‌هایی اتخاذ شده و چرا در دولت‌های آینده هم قرار است سیاست‌هایی اتخاذ شود كه چندان كارآمد نیستند. همه این سال‌ها در بحث كتاب‌ها، شیب ساختارهای آموزشی پیوسته در حال تغییر است. آیا این تغییرات منطبق با نیازهای ما هستند؟ اگر هست، پس الان باید بسیاری از مشكلات ما حل شده باشد ولی چنین نیست اما می‌بینیم كه مسائل بسیار قدیمی هنوز هستند.یك زمانی شعار می‌دادند كه باید سراغ تكنسین‌پروری برویم اما الان بحث دانشگاه‌های ما روی تحصیلات تكمیلی است. چه كسی چنین قوانینی را گذاشته آن‌هم با كدام كار مطالعاتی؟ این مسائل همیشه بوده. وقتی مردمان ما اصلا اعتقادی به مراجعه به روانشناس ندارند چرا ما باید این‌همه فارغ‌التحصیل روانشناسی داشته باشیم؟ می‌توانید بگویید چه تعداد از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی منطبق بر سند توسعه چشم‌انداز 20ساله كشور است؟ این سند باید آینده ما را نشان دهد یعنی جوانی كه امروز جذب رشته‌ای می‌شود باید  مطابق با آن سند جذب شود. در این صورت این نیرو می‌تواند كارآمد باشد. نه اینكه این‌همه جوان وارد دانشگاه شوند و با پایین‌ترین كیفیت آموزشی مدرك بگیرند و در جامعه روان شوند. وقتی ما اعتقاد به رسانه‌های بخش‌خصوصی نداریم و آن‌ها را تقویت نمی‌كنیم یا زمینه را برای‌شان باز نمی‌گذاریم، به نظر من ضرورتی ندارد كه  بخواهیم این‌همه نیروی خبرنگار تربیت كنیم. چرا ما با زندگی این‌همه جوان بازی می‌كنیم؟ چرا این‌همه هزینه دانشجویان را به فنا می‌دهیم و این‌همه دانشجو می‌گیریم آن‌هم با كیفیت پایین آموزشی؟ وقتی سیستمی معیوب باشد، همه چیز را معیوب می‌كند. مشكل در فرد نیست، مشكل در یك سیستم است. من عملكرد وزارت علوم را نقد نمی‌كنم بلكه دارم روی سیستمی صحبت می‌كنم كه خروجی‌اش همه این چیزهایی است كه می‌بینیم... . اینجا سوال پیش می‌آید كه نخبه‌های دانشگاهی ما الان كجا هستند؟ ما نمی‌توانیم به این آمارها افتخار كنیم. این تعداد ورودی را داریم ولی باید خروجی‌اش را هم نگاه كنیم. مهم‌ترین نكته فرار مغزهاست. این سیستم حاصلش تربیت نیروهایی است كه نخبه‌هایش می‌فهمند اشتباه آمده‌اند و راه‌شان را عوض می‌كنند.