باد ما را خواهد برد!

علی مندنی پور‪-‬ عنوانِ این یادداشت را از نامِ یکی از فیلم های به‌یاد ماندنی کارگردان و فیلمنامه‌نویسِ بلند آوازه و صاحب سبک سینمای ایران و جهان ، زنده یاد عبّاسِ کیارستمی وام گرفته‌ام.
باد ما را خواهد برد، مرثیه ایست برآمده از بُنِ جان در رَثای فرهنگِ دیرپای این سرزمین و شَروه ایست، بلند و جانسوز در سوگِ آرش ها و سیاوش‌های این دیار!
ما را چه شده است، از گذشته بُریده ، در ایستگاه زمان جامانده ،بین زمین و آسمان معلّق، اینچنین از کنار نامِ نیک و میراث ارزشمندِگذشتگان با بی اعتنایی و بی تفاوتی گذشته و ارزش های چند هزار ساله ای را که ریشه در فرهنگ و تمّدنِ دیرینه ما دارد، چونان:
راستی، درستی ،قدرشناسی، وفاداری ،امانتداری احترامِ به بزرگان، یواش ، یواش به طاق نسیان می‌سپاریم؟!


دیدنِ دو عکس در یک قاب ،یکی بقایای اسکلت زنگ زده و زِهوار در رفته چهار چرخه ای بدون چرخ، با یک دنیا خاطره از روزهای بحرانیِ سیاستِ این مرز و بوم در اوایل دهه ۳۰، راحت تر بگویم، اتومبیلِ شخصی شادروان دکتر محمّد مصدّق، هم او، که روزگارِ ناسازگاری در این دیار مُنادی آزادی بود و مدافعِ حقوق مردم و پیشگام در نهضت ملّی شدن صنعت نفت، در گوشه خانه متروکه اش در روستایِ احمد آباد، و دیگری آدامسِ جویده شده ۵ سال پیش جناب اَلِکس فرگوسن، سرمرّبی پیشینِ تیمِ فوتبال منچستر یونایتد، در محفظه شیشه ای شیک در موزه ای در انگلستان! مرا وادار کرد، از سرِ احساسِ درد و در چاچوبِ وظیفه، کوتاه سخنی داشته باشم، خطابِ به اهل درد و درک،هم آنانی که در قالب اخلاقِ برگرفته از آموزه های اعتقادی و فرهنگ پر بارِ ایران زمین، هرگز به ضایع کردنِ نام نیک بزرگان نیندیشیده و نیندیشیده‌اند!
عکس هایی گویاتر از ده‌ها نوشته با پرسش های فراوان و همگی بدون جواب، در این آشفته بازار!
از خود می پرسیم:
این کجا و آن کجا ؟
این، یعنی:
همان آدامس جویده و تُف کرده ، سِر اَلِکس فرگُوسن، که نشانه ایست از قدردانی و پاسداشت آثارِ به جای مانده از افتخار آفرینان آن دیار.
و آن، یعنی:
وضعیّت رقّت بارِ خانه مسکونی و اتومبیل مردمی‌ترین و قانونمند ترین نخست وزیر دوران پهلوی، که نمادی است آشکار از تحقیرِ تاریخِ یک ملّت!
ملّتی که از پیشینه پیشینیان و میراث به جای مانده از آنان اینگونه پاسداری می‌کند و می‌رود تا آرام، آرام به بیماریِ خود فراموشی دچار گردد!
از چه رو، نسلِ امروزی با فرهنگِ پنداری، گفتاری و رفتاری نیاکان مان اینگونه بیگانه شده است ؟
انصاف بدهیم، با همه شعار های دلچسب و صرفِ هزینه‌های سرسام‌آور و بدون حساب و کتاب، کارنامه قابل قبولی از خود در حوزه فرهنگ ارائه نداده ایم.
از اصلِ خود دور مانده و تا رسیدن دو باره به وادی وصل، راه دراز و پر نشیب و فرازی در پیش داریم !
بنایِ بلند و مستحکمِ فرهنگ در حوزه زندگی خصوصی و عمومی تَرَک برداشته و می رود تا تحت تاثیر سیاست های ناکارآمد ، ناپخته و کارشناسی نشده با آسیب جدّی روبه‌رو شود!
رو راست باشیم و شهامت پذیرش و بیانِ این واقعیت تلخ را داشته باشیم که :
نقشِ ابزارهای فرهنگی رسمی درون مرزی در به حاشیه راندن و دلسرد کردن دوستدارانِ فرهنگ این مرز و بوم، به ویژه در تغییرِنوعِ نگرشِ نسل جوان کمتر از هَجمه های فرهنگی کوبنده و رنگارنگِ برون مرزی نیست!
رواست، از نیکان این سرزمین در هر جامه و جایگاه به نیکی یاد کرده ،از آثار به جای مانده از آنان در راستای هویّت بخشی به میراث سُتُرگِ فرهنگی مان صیانت نمائیم.
چه، از کودکی به ما آموخته اند:
« بزرگش نخوانند، اهلِ خِرَد-
که نامِ بزرگان به زشتی بَرَد .»
از یاد نبریم ،تکنولوژیِ روز و به دنبالِ آن رفاه و اقتصادِ پویا با پی ریزی سیاست‌هایِ اصولی و بهره‌گیری از صاحبانِ دانش و اندیشه دور از دسترس نیست و گِره‌های کور و کلافِ سردرگمِ سیاسی- اجتماعی موجود با سرپنجه تخّصص و تعهّد و تدبیر گشوده می‌گردد، آنچه به سادگی قابل بازیافت و ترمیم نبوده و نیست، فرهنگ است و فرهنگ است و فرهنگ !
از خدمتگزاران این مرز و بوم، هم آنانی که در راه آزادی ، استقلال و آبادی مامِ میهن در گذرِ تاریخ ، از جان و مال و حیثیّت خویش مایه گذاشته و میگذارند، هماره به نیکی یاد کرده ، گرامی شان داشته و قدردان‌شان باشیم .
پایداری نام نیک ما در گِروِ به نیکی یاد کردنِ از نیکنامانِ دیروز است .
اجازه ندهیم، هوّیت مان رنگ ببازد. چه، رنگ باختنِ هویّت یک ملّت همان و محو تدریجی از نقشه فرهنگِ روزگار همان.
تا دیر نشده ، با بهره گیری ازروش هایِ اصولی و فرهنگ محور، در بازگشتِ به خویشتنِ خویش بنای اساسی پی افکنیم وگرنه، «باد ما را خواهد برد»!