روزنامه همدلی
1397/10/11
سالی که پیشروست نقطه عطف مسیر تاریخی پادشاهی متحده خواهد بود ۲۰۱۹ ؛ آفتاب در بریتانیا غروب میکند؟
همدلی| گروه سیاسی- روحاله نخعی: سال ۲۰۱۸ کم نداشت روندهایی که تمام سال را به کندی درگیر خود کرده بودند، اما نتیجه اصلی خود را در سال ۲۰۱۹ خواهند دید. پرونده تحقیقات رابرت مالر، بازپرس ویژهای که برای بررسی پیروزی انتخاباتی ترامپ و اقدامات حول آن مامور شده است، امسال به نتیجه خواهد رسید و فیتیلهای روشن خواهد شد که باید منتظر ماند و دید کدام بمبها را منفجر میکند. بحران سوریه که کمکم میرفت یکدهه را پر کند، امسال با تعیین قانون اساسی و سرنوشت دولت رو به پایان خواهد گذاشت. جلیقهزردها که اواخر ۲۰۱۸ فرانسه و دو سه کشور دیگر را درگیر خود کردند، ادامه داستان خود را در ۲۰۱۹ خواهند دید و از هفته اول امسال است که معلوم میشود بعد از تعطیلات، شدت اعتراضاتشان فروکش خواهد کرد، حفظ خواهد شد یا به سمت خرابترکردن اوضاع ماکرون خواهد رفت. آنهگرت کرامپکرنباوئر رهبری حزب دمکرات مسیحی آلمان را در حالی آغاز میکند که صدراعظم، آنجلا مرکل، از اعضای این حزب است، بدون سکان رهبری حزب. ایتالیا، بودجه ۲۰۱۹ را که برخلاف قواعد و هشدارهای اتحادیه اروپا تنظیم کرده اجرایی میکند و با عواقب احتمالی آن مواجه خواهد شد. برزیل، سکان هدایت کشور را به دست رئیسجمهور راستگرای افراطیاش، خائر بولسونارو میسپارد که بناست با کنگرهای متفاوت کار کند و به دنبال عقبراندن حفاظتهای محیطزیستی، حذف آموزشهای جنسی، آزادی حمل اسلحه و همزمان مدیریت اقتصاد بحرانزده این کشور بزرگ باشد. مکزیک، آملو رئیسجمهور چپگرا و پوپولیستش را بر کرسی خواهد نشاند تا راهحلهای ادعاییاش برای رسیدگی به مسئله فساد در این کشور را به عرصه آزمون بگذارد، در حالی که کمی آن طرفتر، کلمبیا سکان را به دوکه مارکز راستگرا داده است. عراق و لبنان فرایند تشکیل و آغاز به کار دولت حاصل از انتخابات ۲۰۱۸ را پی میگیرند. استرالیا هم امسال به جای اینکه فقط نخستوزیر عوض کند، پارلمانش را پای صندوق رای میبرد. در عربستان سعودی، سرنوشت نهایی ماندگاری یا کناررفتن بنسلمان از قدرت و ادامه روند تغییرات مطلوب او مشخص خواهد شد. جانشینان رئیسجمهورهای چندینسالهای که در ۲۰۱۸ بالاخره سکانهای رهبری کشورهای بحرانزده آفریقایی را رها کردند، کمکم نتیجه عملکرد خود را نشان میدهند. گفتوگوها و چالشهای طولانی، بین و درباره رابطه ایران و اروپا و ابزار ویژه مالیشان به سرانجام میرسد و در همین حین، تکلیف ادعاها و تلاشهای «استقلال» سیاسی و نظامی اروپا از آمریکا نیز، لااقل مشخصتر خواهد شد. اوکراین و روسیه، احتمالاً حداکثر به سمت کاهش یا تشدید تنشها بروند، اما در یمن، تکلیف صلح و جنگ مشخص میشود. در افغانستان نیز همین طور و بالاخره دوباره در آمریکا، عاقبت دعوای امنیت مرز و تعطیلی دولت هم، قاعدتا باید در ۲۰۱۹ معلوم شود!اما در این نوشته میخواهیم ادعا کنیم در چشمانداز جهانی، وسیعترین گستره احتمالات و شدیدترین عواقب احتمالی، پیش روی شیر تاجدار و کهنسال اروپاست، یا به قول سیداحمد ادیب پیشاوری، روباه پیر. در سال ۲۰۱۹ بریتانیا یا به عبارت دقیقتر، پادشاهی متحده بریتانیا و ایرلند شمالی ممکن است در یک بازگشت به آینده، به همان وضعیت پیش از ۲۰۱۶ برگردد یا حتی آغاز پایان جایگاهش در صحنه جهانی را شاهد باشد. در طول سال ۲۰۱۸، تردیدها و ابهامات درباره آینده این کشور و سرنوشت رابطهاش با اتحادیه اروپا بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که اواخر سال، کمکم کسی در بریتانیا پیدا نمیشد که با خیال راحت یا حتی با اطمینان نسبی درباره آینده این کشور پیاده کند. یک سال تمام دیگر گذشته و مثل سال قبل و مثل سال قبلترش، در ابتدای ۲۰۱۹ نیز هیچ کس هیچ چیز جدیدی از آینده برگزیت نمیداند؛ اما تفاوت ۲۰۱۹ با سالهای دیگر این است که امسال، فرصت بریتانیا برای تصمیمگیری در این باره به پایان میرسد و اگر تا مارس ۲۰۱۹ یا در واقع تا مدت کافی پیش از آن کاری نکند، با تصمیمنگرفتن، عملاً تصمیم به خروج بدون توافق گرفته است؛ احتمالات پیش روی بریتانیا را در این چهار حالت میتوان دستهبندی کرد.
درخواست تمدید مهلت
بریتانیا در شرایط فعلی هنوز برنامهای با اتحادیه اروپا برای رابطه پس از خروجش مشخص نکرده است، یا به عبارت دیگر، هنوز در ساختار سیاسی بریتانیا، تصمیمی که حمایت اکثریت را برای ادامه راه داشته باشد، پیدا نشده. مسیر تعیین این تصمیم چه از پارلمان باشد، چه از صندوق رای و چه از هر دو، فرصت زیادی برای طیشدن ندارد. اگر بازیگران صحنه سیاسی نخواهند تقویم را مسئول تصمیمگیری کنند و در عین حال، راه سریعی برای بیرونآمدن از این بنبست نیابند، احتمالاً به این نتیجه خواهند رسید که از اتحادیه اروپا درخواست کنند، زمان خارجشدن این عضو از اتحادیه را چندماهی به تعویق بیاندازد.
مزیت این تصمیم بدیهی است. حتی اگر بناست بریتانیا به یک خارجی تمامعیار در اتحادیه اروپا تبدیل شود، معقولتر این است که چنین تصمیمی اتخاذ شود، نه صرفاً اعمال؛ یعنی در نهایت این نتیجهٔ البته بعید به دست بیاید که بهترین و شدنیترین برنامه برای بریتانیا همین اتفاق است و هزینههای آن نیز باید تقبل شود. برای هر کدام از حالتهای دیگر که هر کدام مدعیان خود را دارند، احتمالاً به فرصت بیشتری برای مذاکره داخلی و خارجی نیاز خواهد بود و برای این کار هم لازم است فعلاً کابوس نسخهای که حرکت قطار رابطه بریتانیا و اروپا را با پایان ریل به متوقف میکند، به تعویق بیفتد.
این تصمیم اما دو چالش پیش رو خواهد داشت. از یک طرف، دولت مصمم است که نشان دهد تنها دو گزینه پیش روست، یکی توافقی که ترزا می با چنگودندان از چکرز و بروکسل گذرانده و دیگری برگزیت بدون توافق. تاکتیکی که دولت برای پیشبرد برنامه خود در این زمینه پیش برده، ادامه گفتوگو درباره گزینههای دیگر را بیمعنا مینمایاند. دولت میگوید رفراندوم دیگری در کار نخواهد بود، اروپا حاضر به مذاکره دوباره نیست و هیچ طرح دیگری هم غیر از طرح می امکان رایآوری در پارلمان بریتانیا و در اتحادیه ندارد. پس چه نیازی به زمان بیشتر؟ با این نگاه، این احتمال وجود دارد که دولت با چنین فرصتی مخالف باشد و بخواهد دیگران را مجبور کند تصمیم نهایی را بگیرند.
انگیزه دیگر برای درخواست چنین فرصتی، داشتن زمان است برای برگزاری انتخابات دوباره یا همهپرسی دوباره. معلقماندن بحث برگزیت و برگزاری همزمان انتخابات مجموعهای جدید از احتمالات را باز خواهد کرد که عواقب هر کدام ممکن است کار را پیچیدهتر کند. می با انگیزه افزایش اکثریت خود در پارلمان انتخابات دوبارهای در ابتدای نخستوزیریاش برگزار کرد اما در عمل، مسائل دیگر ملی و حتی محلی به نقشآفرینی طبیعی خود در انتخابات ادامه دادند و برگزیت، سوژه تعیینکننده نشد. ترکیب فعلی مجلس که به نظر به هیچ صراطی مستقیم نمیشود، حاصل همان قمار می است. همهپرسی هم در این فرصت چالشهای خود را خواهد داشت.
رای به توافق می
برنامه رئیسجمهور هنوز پیش روی نمایندگان پارلمان است. کافی است به آن رای بدهند تا قائله، ظاهراً ختم شود و بالاخره برنامهای پیش رو قرار بگیرد که پیگیری آن در دستور کار قرار بگیرد و طبق آن، بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شود.
از میان ادعاهای می، یکی که شاید بعضی از تحلیلگران مخالف نظرات او هم تاییدش میکنند این باشند که توافق می، ممکنترین توافق بین این دو نهاد برای ادامه راه است. آنها میگویند، همان طور که می در سخنرانیاش برای تعویق رایگیری گفت، اگر بنا باشد بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شود، طبق رایی که مردم دادهاند و اگر بنا باشد این خروج، برای پیشگیری از صدمات جدی اقتصادی، با برقراری نوعی توافق همراه باشد، آن توافق که بناست از کارگر تا محافظهکار و از طرفدارماندن تا برگزیتی را به نحوی راضی کند و اتحادیه اروپا هم آن را تایید کند، همین توافق است. غیر از این، یا باید خروج را رها کرد یا باید اصل توافق را فراموش کرد. امید می این است که بتواند از خطرات و پرهیزهایی که اکثریتی نسبت به برگزیت بیتوافق دارند استفاده کند و توافقش را به مقصد برساند. انتخاب بین بد و بدتر، تاکتیکی است که دولت می پیش گرفته است.
این ایده هم اما مشکلاتی دارد. دولت متحد کافی در پارلمان ندارد. حزب کارگر هنوز در قبال اتخاذ موضع شفاف و مشخص مقاومت میکند، گرچه با گذشت زمان امکان ادامه این راهبرد برای این حزب کمتر و کمتر میشود. کارگر در شرایط فعلی امیدوار است حزب محافظهکار بدون همراهی و دخالت حزب کارگر، خود برگزیت را به نتیجه برساند یا آن را لغو کند، هزینههایش را بپردازد و سپس زخمی به جدال انتخاباتی بیاید تا دولت و پارلمان را به کارگر بدهد، بدون دردسرهای برگزیتیاش؛ در غیر این صورت هم ترجیح حزب کارگر این است که تا جایی که ممکن است، فرایند برای محافظهکاران هزینه داشته باشد و دست کارگر به آن آلوده نشود. جرمی کوربین و جان مکدانل، شاید در راه این پرهیز از تصمیم به هزینه سیاسی هم برسند اما حتی پرداخت آن هزینهها از سوی آنها هم فعلاً دردی از می دوا نخواهد کرد. اعضای اتحادیه دمکراتیک همچنان همراهی نمیکنند و در خود حزب محافظهکار هم چنددستگی زیاد است. تکلیف طرفداران ماندن که مشخصتر است اما بسیاری از برگزیتیها هم اختلاف نظرهای خود را دارند. بعضیها به دنبال نسخهای شبیه رابطه فعلی نروژ هستند که البته مزیتهایی دارد اما در میان سروصدای سیاسی فعلی، اصلاً حامی کافی جمع نکرده. بعضی برگزیتیهای تندروتر، اساساً معتقدند برگزیت به معنای برگزیت بدون توافق است و در غیر این صورت خروج معنا ندارد. منطقیترهایشان اشاره میکنند که مسئله استقلال به شکلی که در کارزار برگزیت وعده داده شد در توافق تامین نمیشود، گرچه از سویی تحلیلگران معتقدند می دغدغههای واقعی رایدهندگان، یعنی آزادی رفتوآمد و مسائل مهاجرتی و نژادی و سیاسی را به درستی شناسایی کرده و به جای ادعاهای سیاستمداران برگزیتی، به آنها رسیدگی کرده است. مخالفان توافق به این هم اشاره میکنند که می اساساً در زمان همهپرسی مخالف برگزیت بوده و به همین خاطر است که نمیتواند یک برگزیت واقعی را به نتیجه برساند.
مشکل اینجاست که دولت اکثریت کافی با خود ندارد، طرفداران هیچ ایدهای که به سمت اکثریت نزدیک نیستند و کثرتها همه سلبی است، در مخالفت با برنامه می، در مخالفت با برگزیت بیتوافق، در مخالفت با همهپرسی و... . در کنار اینها می نشان داده هر چه در پایداری و خستگیناپذیری دارد، در اقناع و بدهبستان سیاسی ناتوان است و صحنه فعلی هم به تاکتیکپردازی بسیار نیاز دارد. در نتیجه این اختلافات یک بنبست تمامعیار در پارلمان بر سر برگزیت ساخته که تا حدی روند رسیدگی به دیگر مسائل را هم مخدوش کرده است؛ تا جایی که مشاهدات خبرنگاران رسانههای بریتانیایی حاکی از این است که نمایندگان، اواخر سال دیگر حتی تحمل گفتوگو با یکدیگر را هم کمتر داشتهاند!
مسئله ایرلند هم همچنان حلنشدنی به نظر میرسد. طبق این توافق، ایرلند شمالی تقریباً، گرچه موقت، به دامن اروپا میرود و تا حدی از بریتانیا جدا میشود و این چالشهای شدیدی ایجاد خواهد کرد. بسیاری از مخالفان برنامه می موقتبودن این وضعیت را هم باور ندارند. بعد از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، یا باید بین ایرلند شمالی و جمهوری ایرلند مرز زمینی ایجاد شود یا بین ایرلند شمالی و بقیه بریتانیا مرز دریایی. مخالفان این برنامه میگویند مرز آبی ماندگار خواهد شد؛ اما مسئله اصلی ایرلند حتی موافقت یا مخالفت با این برنامه هم نیست.
هر کدام از این دو مرز که به مرزی سخت تبدیل شود، عواقب سیاسی و حتی اجتماعی و نژادی جدی به دنبال خود خواهد داشت. تبدیل مرز جمهوری ایرلند به مرز سخت، در آتش زیر خاکستر سالها تنش مرزی خواهد دمید و مشخص نیست شعلهها و گدازههای این آتش تا کجا بلند شوند. مرز آبی، تصمیمگیری برای بسیاری از قواعد تجاری و اقتصادی ایرلند شمالی را تحویل اتحادیه اروپا و حتی جمهوری ایرلند میدهد، بدون هیچ گونه نقشآفرینی دمکراتیک مردم این منطقه در آن. برخی حتی طرح فعلی می، به همین دلیل، حقوق بشر را نقض خواهد کرد.
همهپرسی دوباره، با یا بدون برنامه می
بعضی انتظار داشتند پدیده فصل ۲۰۱۸ رقابتهای سیاسی بریتانیا باشد اما فعلاً به ۲۰۱۹ موکول شده و معلوم نیست در این فصل هم لزوماً کاری از پیش ببرد.
در ظاهر، روند همهپرسی دوم بدیهی به نظر میرسد: همه مشکلات ناشی از این است که یک همهپرسی برگزیت را الزام کرده. روندی که از همهپرسی تا امروز طی شده قطعاً همه یا لااقل تعداد کافی از آن ۵۲درصد را قانع کرده که برگزیت ایده بدی است. یک همهپرسی دوباره این الزام را حذف میکند، همه چیز به حالت قبل برمیگردد و همه به خانه برمیگردند.
شاید در واقعیت هم همین اتفاق بیفتد.
اما مسیر به این همواری نیست. از یک طرف، پیشکشیدن دوباره همهپرسی، تکرار قطبیترین و پرتنشترین روند سیاسی سالهای اخیر بریتانیاست. مرزبندیها دوباره انجام میشود و شاید این بار شدیدتر هم بشود. طرفداران ماندن بیشتر از دفعه پیش به تعیین تکلیف برای مردم متهم میشوند و طرفداران برگزیت بیشتر از بار قبل به لجاجت و حماقت. بوریس جانسون دوباره اهمیت پیدا میکند. کسانی مثل نایجل فاراژ از غار بیرون میآیند و دوباره پای ثابت شبکههای تلویزیونی میشوند. اختلافات و زخمهای هنوز التیامنیافته ۲۰۱۶ دوباره عود میکنند. ممکن است بسیاری از مردمی که در آن سال تازه با صندوق آشتی کرده بودند به این نتیجه برسند که دوباره از صحنه مشارکت اجتماعی فاصله بگیرند. بیاعتمادی به سیستم سیاسی، نخبگان و رسانهها، بیش از پیش تشدید خواهد شد.
تازه معلوم هم نیست نتیجه همهپرسی لزوما ماندن باشد. در صورتی که برگزیت دوباره رای بیاورد، طرفداران ماندن در اتحادیه اروپا و به طور کلی طرفداران روند سیاسی به بلاهت و ناکارآمدی محض متهم خواهند شد و بخش کثیری از کارشناسان و نخبگان که در گروه حامیان ماندن در ۲۰۱۶ بودند و از حامیان تکرار همهپرسی در ۲۰۱۹ خواهند بود، تقریباً اعتبار خود را کاملاً از دست خواهند داد. دولت در آن روز دست هر کس باشد، همه مشکلات فعلی را بعد از هزینه بسیار، دوباره پیش رو خواهد داشت. احتمالاً نخستوزیر فردای چنان روزی، مثل دیوید کامرون، آوازبرلب برای استعفا بیاید!
برگزیت بدون توافق
لولوی محبوب نخستوزیر. بریتانیا شبی عضو اتحادیه اروپا به خواب میرود و بیرون از آن بیدار میشود. هیچ توافق تجاری و اقتصادی در کار نیست. مرز هم روی زمین، بین ایرلند شمالی و جمهوری ایرلند است.
از تبعات چنین وضعیتی بسیار گفته شده. تجارت با اتحادیه اروپا، بخش اعظم تعامل تجاری بریتانیا را شامل میشود و بدون توافق، این تجارت کاهش شدیدی خواهد داشت، چون در یک شب، نقل و انتقال بین این دو نهاد که در زمان عضویت شبیه به نقل و انتقالی داخلی، تبدیل به یک صادرات و واردات تمام و کمال میشود. صادرات بریتانیا به اروپا با همین موضوع، در مقابل مزیت رقابتی جدی بقیه اعضای اروپا صحنه را میبازد و واردات نیز گرانتر خواهد شد. جایگزینی اروپا با کشورهای دیگر هم ممکن نیست، نه فقط به خاطر بعد مسافت و روابط سیاسی بلکه به خاطر همین موضوع که عضویت در اتحادیه، عامل مهمی در این تجارت بوده. جنسی که تا دیروز بدون تعرفه و دردسر، بلژیک از بریتانیا میخریده، فردای خروج، لزوما در چین هوادار ندارد. تخمینهای رسمی دولت هم نشان میدهد که اقتصاد بریتانیا از چنین سناریویی صدمه خواهد دید. همین حالا نهادی در دولت ایرلند به رسانههای اروپایی آگهی داده که شرکتهای علاقمند در بریتانیا برای پیگیری روند انتقال به این کشور و ماندن در اروپا به چه سایتی و سازمانی مراجعه کنند.
اما این تنها صدمه ممکن نیست. برخی تحلیلگران، از احتمالات تاریکتری برای بریتانیا میگویند:
تصور کنید بریتانیا دیگر عضو اتحادیه اروپا نیست و با همه تبعات چنین خروجی دستوپنجه نرم میکند. صحنه داخلی سیاسی درگیر آشوب بعد از ماجراست اما همزمان کاهش درآمد دولت، کاهش درآمد بخش خصوصی و افزایش بیکاری به طور ناگهانی به کشور تحمیلشده است. در کنار همه اینها، چالشهای قدیمی ایرلندی، با رنگوبویی تازه زنده میشوند و دولت دوباره باید به سراغ این معضل تاریخی هم برود. ترامپ و آمریکایش فعلاً چندان به تعامل دیپلماتیک علاقمند نیستند و دنبال سیاست «اول آمریکایشان» میروند. اروپا هم گرفتار جلیقهزردها و ایران و روسیه و سوریه و ترامپ و محیط زیست و دیگر مسائلش است. بعد چه خواهد شد؟ اسکاتلند دوباره هوس استقلال میکند؟ اصلاً ایرلند شمالی چه طور؟
در چنین وضعیتی آیا بریتانیا، انگیزه، ثبات سیاسی، اهرم اعمال قدرت خارجی و متحد کافی دارد که مثل قبل در صحنه بینالمللی نقشآفرینی کند؟
این ترسناکترین سوال پیش روی بریتانیای پیر است؛ قطعاً چنین سناریویی محتملترین گزینه نیست. مسائلی مثل حق وتو و عضویت در شورای امنیت هم باید در نظر گرفته شود اما حتی میزان تاثیرگذاری اعضای شورای امنیت هم یکسان نیست و بریتانیا ممکن است دچار وضعیتی شود که این امتیازات هم تمام مشکلش را حل نکند.
حتی در صورت تکرار همهپرسی یا پذیرش توافق می هم ممکن است آشوبها و دردسرهای حاصل بریتانیا را به همین وضعیت ببرند، کشوری که تعاملات تجاری و سیاسیاش با همسایگان و بقیه دنیا از یک طرف و مسائل و مرزهای داخلیاش از طرف دیگر، دیگر پشتوانه کافی برای جایگاه فعلی این کشور در صحنه جهانی فراهم نمیکند و کمکم، مثل بقیه امپراطوریهای بزرگ قرون گذشته، به یک «کشور» دیگر تبدیل میشود.
مصر، ایتالیا و مغولستان همگی زمانی از مهمترین بازیگران صحنه جهانی بودهاند؛ امپراطوریهایی که سقوطشان غیرممکن مینمود، تا زمانی که بدیهی شد. بریتانیا، مدتهاست دیگر «امپراطوری» بزرگی نیست که آفتاب در آن غروب نمیکرد، اما هنوز قدرت مهمی در صحنه جهانی است. آیا سال ۲۰۱۹ بناست غروب آفتاب طولانی پادشاهی متحده باشد؟
سایر اخبار این روزنامه
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دبیرکل جهاد اسلامی فلسطین مطرح کردند: بشارت پیروزیهای بزرگتر از بهزانو درآوردن ۴۸ساعته رژیم صهیونیستی
سریال واگذاریها، این بار در بزرگترین مجتمع کشاورزی- صنعتی کشور چوب حراج برکشت و صنعت مغان
سالی که پیشروست نقطه عطف مسیر تاریخی پادشاهی متحده خواهد بود ۲۰۱۹ ؛ آفتاب در بریتانیا غروب میکند؟
گزارش«همدلی» از دلایل ادامه روند کاهشی خرید و فروش ارز در چهارراه استانبول دلار ارزان شد، صرافها منتظر گرانی هستند
بسیاری از سینماگران ایرانی دیگر عطشی برای شرکت در مهمترین جشنواره سینمایی کشور ندارند
یوسفیان ملا با اشاره به اظهارات محسن رضایی: ارزش و اعتبار جبههها را پایین نیاوریم
مدیرعامل پتروشیمی غدیر به مناسبت روز پتروشیمی تشریح کرد: غدیری که در دوران سخت نیز سودآور است
معاون سیاسی امنیتی فرمانداری تهران: دستهایی در کار است تا فضا ناآرام شود
وزیر ارتباطات: نگاه انحصارگرا در پلتفرم ها کشنده خلاقیت است
با حکم رهبر معظم انقلاب؛ حجتالاسلام حاجعلیاکبری امام جمعه موقت تهران شد
در پیام های جداگانه روحانی سال نو میلادی را به سران کشورها تبریک گفت
واژگونی سرویس کارگران معدن آباده «طشک» با یک کشته و ۱۲ زخمی