بچه‌های ائل‌گلی و دلواپسانی که نعل وارونه می‌زنند

سیاوش باقی| پس از اتفاقی که در پارک ائل‌گلی تبریز افتاد، قابل پیش‌بینی بود که دلواپسان تلاش کنند از این نمد برای خود کلاهی بدوزند و سریع قلاب بیندازند تا ماهی مورد نظر را صید کنند. راستش این رفتار از فرط تکراری‌بودن و قابل پیش‌بینی‌شدن دیگر مضحک شده. مثلا سر حادثه سیرجان بلافاصله قابل حدس بود که به دلیل پخش‌شدن تصاویر در اینستاگرام، دلواپس‌ها آن را توی بوق می‌کنند و تبدیلش می‌کنند به سندی عیله فضای مجازی و اینستاگرام. سریعا شاهدش بودیم که برای سوژه‌های درگیر ماجرا عناوینی چون «دختر اینستاگرامی» و «پسر اینستاگرامی» را ساختند و همین شد اعلام جرمی علیه اینستاگرام. همان‌طور که حمله یک سگ به دختری در لواسان تبدیل شد به پرونده علیه حیوانات خانگی و این‌که باید همه را قلع‌وقمع کرد. تعمیم دادن یک اتفاق و گرفتن نتیجه مطلوب.
پارک ائل‌گلی هم ظرفیت مناسبی داشت برای این‌که از آن بهره‌برداری سلیقه‌ای شود. البته این‌بار خوشبختانه هوا سرد بود و نمی‌شد به دخترانی که قصد عبور از پارک را داشتند، تهمت زد که خودشان زمینه آزار را فراهم کرده‌اند. نمی‌شد گفت که رفتارشان تحریک‌کننده بوده. حمله دسته پسران چنان غیرانسانی و ترسناک بود که جای حرف باقی نمی‌گذاشت. اما ماشین فرصت‌سازی از کار نمی‌ایستد. این بار دلواپس‌ها به این موضوع پرداختند که وقتی عبور دو دختر از میان پسران می‌تواند چنین صحنه‌هایی را رقم بزند، دادن مجوز برای حضور دختران در ورزشگاه باعث چه فجایعی که نخواهد شد. پس باید از این حوادث درس گرفت و مانع از همنشینی دو جنس مخالف در اماکن ورزشی شد. متاسفانه دوستان دل‌نگران ما در این نتیجه‌گیری‌ها بیش‌ازحد دستپاچه و احساساتی رفتار می‌کنند. این‌که همیشه دست پیش را بگیریم و همیشه پرسشگر و مدعی باشیم، البته که می‌تواند ما را از پرداختن به دلایل و ریشه‌ها و پاسخگوبودن در مورد ایده‌ها و تصمیمات معاف کند، اما واقعیت را تغییر نخواهد داد. اگر امکان بحثی دوطرفه بود می‌شد از آنها پرسید که این جوانان از کجا آمده‌اند؟ رفتار آنها نتیجه کدام شیوه آموزشی و فرهنگی است؟ امیدواریم دوباره با همان شیوه مرضیه همه مشکلات به ماهواره و فضای مجازی حواله داده نشود. واقعا جای سوال نیست که این بچه‌ها که تمام عمر خود را پس از انقلاب گذرانده‌اند و در مدارس برساخته این فرهنگ و نظام درس خوانده‌اند و تحت آموزش‌های فرهنگی این جامعه بوده‌اند و در تمام عمرشان پای رادیو و تلویزیونی نشسته‌اند که صفر تا صد آن کنترل‌شده و پاستوریزه است، چطور ممکن است چنین رفتاری از خود بروز بدهند؟ الان باید از دوستان مدعی پرسید دیگر چه چیزی را باید تغییر داد و طبق شیوه‌نامه شما اصلاح کرد تا روحیات جامعه تغییر کند و شاهد حوادثی مشابه آن‌چه در سیرجان و تبریز رخ می‌دهد، نباشیم؟ یعنی اگر آسمان به کلی از امواج ماهواره پاک شود و اگر همه شبکه‌های اجتماعی بسته شوند و اینترنت محدود شود و بستر محدود و خنده‌داری به نام اینترنت بومی باقی بماند، اوضاع بر وفق مراد خواهد شد؟ اگر همه مرزها را ببندیم و همه ارتباطات با دنیا را محدود کنیم، بچه‌هایمان سربه‌راه خواهند شد جرم و جنایت کم خواهد شد و رفتارها محترمانه‌تر خواهد بود؟ می‌توانیم به این نکته توجه کنیم که این ناهنجاری‌ها ممکن است نتیجه محدودیت‌ها باشد. نتیجه ممنوعیت‌های غیرطبیعی. اگر همه این سال‌ها زنان می‌توانستند به ورزشگاه بروند، اگر پسرها با خانواده‌یشان به تماشای فوتبال می‌رفتند و درک بهتر و منطقی‌تری از رابطه خانوادگی و از تعامل با همدیگر داشتند، باز هم همین رفتار وحشیانه را از آنها شاهد بودیم؟ یعنی ممکن است به این فکر کنیم که برخی از تمهیدات و راهکارهایمان در این سال‌ها با طبیعت انسان و عقلانیت نسبتی نداشته و حاصل معکوس داشته؟ ممکن است فکر کنیم که می‌شود به شیوه‌های مدنی‌تری رفتار کرد؟ هم در آموزش و تربیت نسل‌ها و هم در آزادی دادن به آنها. مایه تاسف است که بنا به گفته رئیس‌جمهوری با فیلتر کردن و ادامه آن همه ضرر و اشتباه کرده‌ایم و همچنان می‌خواهیم به این فیلترینگ و بسته نگه‌داشتن برخی درها ادامه دهیم. یعنی دوستان دلواپس ما می‌خواهند به زدن نعل وارونه ادامه دهند و از هر رخدادی بهانه‌ای برای توجیه عملکرد و سیاست‌هایشان پیدا کنند؟ تا حالا موفق بوده‌اند؟ فکر می‌کنند آینده بر همین منوال خواهد بود؟