«تفكر خشك»جايگزين«تفكر دموكراسي‌خواه» امام

در آستانه چهل سالگی انقلاب تحلیل شما از روند اصلاحگری در حکومت‌های پیش از انقلاب که در نتیجه به انقلاب اسلامی منتج شد چیست؟
اساسا قبل از اینکه به مفهوم چهل سالگی انقلاب وارد شویم باید ببینیم شرایط کشور در پیش از انقلاب چگونه بوده و علل و عوامل پیدایش انقلاب و مبارزات انقلابی چه بوده است. حتی شخصیت‌های اصلاحگری همچون قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر نیز نتوانستند در ایران اصلاحگری را به فرجام نیکویی برسانند. در مشروطه نیز اگرچه آغاز حرکت مبارزه با استبداد بود، آنجا نیز به دلیل عدم توسعه یافتگی مسیر مناسبی یافت نشد. در عصر پهلوی اول و دوم نیز اگر چه بخشی از مدرنیزاسیون در دوره رضا شاه به کشور آمد و رگه‌هایی از قانونمداری و حکومت‌گری نوین را شاهدیم که شروع آن در دوره پهلوی اول و ادامه آن در دوره پهلوی دوم بود، اما به دلیل اینکه حکومت اقتدارگرای مطلقه و فرد حاکم بر کشور بود در نتیجه مجرایی که مردم بتوانند به تصمیم سازی و تصمیم‌گیری بپردازند یا زمینه‌های بروز اندیشه‌هایشان فراهم شود را پیدا نمی‌کنیم. حتی احزابی که در این دوره‌ها شکل گرفتند ولو احزاب دولت ساخته نتوانستند نقش موثری داشته باشند. در نتیجه رابطه میان دولت و حکومت دچار اختلال شد. از نظر اقتصادی نیز کار نیک‌شان را سپاسگذار و بدی‌ها را به نقد بگذاریم، اما واقعیت این است که دولت‌های پهلوی در حوزه حکومت خوب نمره قبولی نگرفتند چرا که رابطه مردم و حکومت رابطه‌ای آمرانه بود. لذا مردمی که قصد اعمال نظرات خود را داشتند مجرا و مسیر قانونی را پیدا نکرده و در نتیجه به مبارزه روی ‌آوردند که در ادامه به مبارزات مسلحانه گرایید.
برخی تحلیلگران عوامل متعددی را به عنوان عنصر اصلی ایجاد و پیروزی انقلاب برشمرده‌اند شما کدام عامل را علت اصلی وقوع انقلاب اسلامی می‌دانید؟
از نظر من با وجود اینکه مبارزات مردم و رهبری بی‌بدیل امام خمینی توانست این مسیر را طی کند اما به نظر من عامل اصلی انقلاب توسعه نیافتگی فکری پهلوی دوم بود. اگر حکومت او مطلوب و مشروع بود، به حق زندان سیاسی و مخالفین اعتقاد داشت و زمینه ظهور و بروز این اندیشه را فراهم می‌کرد چه بسا انقلابی صورت نمی‌گرفت. از طرف دیگر گرچه هر انقلابی همراه خود تحول به دنبال می‌آورد، اما در عین حال سبب از بین رفتن بسیاری از بنیان‌ها می‌شود. لذا یک جامعه انقلابی به دلیل اینکه آمادگی لازم برای حکومت‌گری نداشته باشد شاید نتواند ساختارهای لازم را برای اداره کشور به‌وجود آورد و اداره کشور دچار اختلال شود. هانتيگتون جمله جالبی در این ارتباط دارد که می‌گوید انقلاب‌ها پدیده‌ای کمیاب، اما اصلاح‌طلبی از انقلاب کمیا‌ب‌تر است. وقتی انقلاب اسلامی رخ می‌دهد خیلی از بنیان‌ها بهم می‌ریزد و حکومتی جدید با نگرشی جدید به‌وجود می‌آید. حکومتی که بر مبنایش استقلال است امری که در دوره پهلوی از بین رفته بود. لذا اگر جامعه‌ای به لحاظ فرهنگی آزاد، اما به لحاظ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در قبضیت نگه داشته شود مجموعه‌ای بد شکل به‌وجود می‌آید که می‌تواند حالت سندروم موضعی ایجاد کند. در هر حال انقلاب مصادف با سازندگی نیست و به معنای برهم ریختن و بنیان افکنی است. وقتی بنیان افکنی صورت می‌گیرد بازه زمانی طی شده برای استوار کردن بنیان‌های جدید بسیار زیاد خواهد بود. من معتقدم اگر شاه توسعه یافته بود و زمینه دموکراسی خواهی را فراهم می‌کرد و در عین حال از اقتصادی مدرن همراه با رعایت توسعه متوازن بهره می‌برد مسیر تاریخ دیگرگونه می‌شد. لذا هر حکومتی به خواسته‌های مردم خود تن در ندهد و خواسته‌های مردم را در نظر نگیرد آن جامعه واکنش نشان می‌دهد و این و اکنش‌های مردم می‌تواند زمینه‌ساز یک جنبش شود. البته این فقط مختص جامعه ایران نیز نیست و هر جا زمینه شنیدن سخن مخالف از بین می‌رود و مخالفین مجال پیدا نمی‌کنند که دیده شوند کم‌کم توده‌وار به مجموعه منسجمی تبدیل می‌شوند که می‌تواند شرایط را به شکل دیگری رقم بزنند. از این جهت معتقدم انقلاب ما حاصل توسعه نیافتگی است. یعنی اگر پهلوی دوم به لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی توسعه یافته بود انقلابی رخ نمی‌داد. چون بنیان‌های مذهبی، فکری مردم را حفظ می‌کرد؛ به مبارزین و سیاسیون اجازه سخن گفتن و به روزنامه‌ها اجازه نقد می‌داد و زمینه شفافی را به‌وجود می‌آورد. لذا وقتی این زمینه‌ها وجود نداشت مردم احساس کردند که هویت دینی، مذهبی و ملی‌شان دچار اختلال شده و واکنش نشان دادند. ممکن است برای یک انقلاب ده‌ها دلیل وجود داشته باشد، اما مبنای اولیه همان عدم توسعه یافتگی است.


اکنون پس از چهل سال هنوز در حوزه‌های مختلف اقتصادی، آزادی‌های سیاسی، مدنی و اجتماعی و... به مطلوبیت‌های مدنظر دست نیافته‌ایم؛ می‌توان اینگونه فرض کرد که در ابتدای انقلاب شعارهایی داده شده، اما در طول مسیر به سمت و سوی دیگری رفتیم؟
واقعیت این است که اینکه می‌گویند 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند مردم همه همراه انقلاب بودند. سخنان امام(ره) حکایتگر حکومتی مردمی و دموکراسی خواه بود، اما پس از آن هر جا خواستیم حرفی را با خشونت به کرسی بنشانیم پاسخ دریافتی ما نیز خشونت‌گرایانه بود است. به همین دلیل است که می‌گویم روند اصلاح‌طلبی و اصلاحگری ما را به هدف نزدیک‌تر می‌کند. همین خشونت‌ها و درگیری‌های اوایل انقلاب بود که باب مردم سالاری را بست و طبیعتا هرچه از مبدأ انقلاب فاصله گرفتیم تفکر امام(ره) به دیدگاهی دیگر تبدیل شد. باید در نظر داشت که بعد از انقلاب، خشونت‌ها زمینه را برای سخت‌گیری فرهنگی فراهم کرد. من معتقدم که به خیلی از اهداف انقلابی خودمان و آنچه که در قاموس فرهنگی امام(ره) بود نرسیدیم. امروز خیلی از محدودیت‌هایی که وجود دارد با روح فکری امام(ره) فاصله دارد. این مساله نه تنها در حوزه سیاسی بلکه در حوزه دینی نیز به همین صورت است. یعنی برخی از افراد صاحب تریبون، به آنچه که امام(ره) اعتقاد داشت معتقد نیستند و طبیعتا این تفکر با تفکری که امام(ره) داشت فاصله دارد. در حوزه فرهنگی امام(ره) نگاه لطیفی به هنر و مباحث فرهنگی داشت، اما اکنون اغلب نگاه‌ها محدودنگر شده است. در چنین شرایطی می‌بینیم که به آرمان‌های خود نرسیدیم. ممکن است در خیلی از مسائل اقتصادی و صنعتی نسبت به قبل از انقلاب قابل مقایسه نباشد، اما نباید فراموش کنیم که جهان رو به پیشرفت است. ممکن است که بگوییم اکنون چندین میلیون موبایل وجود دارد و قبل از انقلاب نبوده، اما قبل از انقلاب این تکنولوژی هم وجود نداشته است. نباید مردم را گول بزنیم؛ لذا به نوع مسیرهایی که طی می‌کنیم با توسعه یافتگی فاصله داریم. نکته اساسی این است که اگر معیارهای دموکراسی، توسعه‌گرایی و پیشرفت را لحاظ کنیم می‌توان بررسی کرد که به لحاظ کمی و کیفی در کدام شاخص رشد کرده‌ایم. در حوزه پزشکی و نانو تکنولوژی پیشرفت داشتیم، اما برآیند نشان می‌دهد در بسیاری از حوزه‌ها از شاخص‌های بین‌المللی عقب هستیم و بدین علت است که به مبانی قانونی عمل نکردیم. اگر به مبانی قانونی قانون اساسی و قوانین موضوعه کشور عمل می‌کردیم خیلی از موانع را پشت سر می‌گذاشتیم. نباید فراموش کنیم که برای نیل به مسیر توسعه یافتگی باید رشد، پیشرفت و اصلاحگری را سرلوحه قرار دهیم. همین امروز اگر گفت‌وگو جایگزین خشونت‌های کلامی شود می‌توانیم در همین شرایط با هم گفت‌وگو کنیم. پهلوی حکومتی برای انتقال به دموکراسی خواهی نبود، اما انقلاب اسلامی حرکتی مناسب برای طی مسیر دموکراسی است. اگرچه در جمهوری اسلامی نقایصی را شاهدیم و بحث تحزب، قومیت‌ها و خرده فرهنگ‌ها دچار اختلال است، اما برآیند انقلاب اسلامی ما را به سمت رشد و پیشرفت هدایت می‌کند. بنای جمهوری اسلامی بر دموکراسی‌خواهی و مردمسالاری است. یعنی کسی نمی‌تواند به مردم زور بگوید. امام(ره) گفت، مردم ولی نعمتند خوب وقتی مردم ولی نعمتند همه چیز ذیل مردم تعریف می‌شود و همه مسئولان حکومتی باید در مسیر خواست مردم حرکت کنند.
برخی معتقدند که چهل سالگی انقلاب آغازی بر یک روند آینده‌نگر خواهد بود با وجود مطالبات و خواسته‌های جامعه در حوزه‌های مختلف آیا چهل سالگی آغاز رویکردی متفاوت خواهد بود؟
مسئولان باید بدانند که اگر قرار است ایران و جمهوری اسلامی مستحکم‌تر بماند باید حرف بخش اعظمی از مردم را بشنوند و به خواست آنها احترام بگذارند. اگر چنین امری محقق شد بدانید که آغازی برای یک نو شدن، نوسازی جدید و رشد و تعالی دیگر خواهد بود که به نظر من این نگرش رخ خواهد داد. یعنی مسئولان ناگزیرند که به خواسته‌های مردم توجه کنند و فضای با نشاطی به آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کنند. یقین داشته باشید کسانی که ادعای اپوزیسیون می‌کنند و یا در خارج از کشور هستند و دل در گرو کشورهای خارجی دارند کشور را دچار شورش‌های کوری می‌کنند که کشور را با مشکلاتی مواجه خواهد نمود. لذا یک حکومتگر مردم دوست زمینه پذیرش استعدادها و اندیشه‌های دیگران را فراهم می‌کند و اجازه می‌دهد که طبق خواسته نسل امروز آینده را بسازیم. قانون اساسی و سایر قوانین موضوعه به ما حکم می‌کند که مسیر عقلانیت و مردم سالاری که همان اصلاحگری است را در پیش بگیریم. هیچ اصولگرا یا اصلاحگری نمی‌تواند بدون نگاه به آینده؛ آینده کشور را ترسیم کند. آینده کشور باید رو به رشد و پیشرفت و توسعه بوده و در عین حال با جهان نیز در تزاحم نباشد. جهان آینده جهان آشتی و ستیزهای نرم اقتصادی، فکری و فرهنگی است. لذا من فکر می‌کنم دیگر در ایران انقلابی رخ نخواهد داد و این شورش‌هایی هم که برخی در داخل و خارج دل بدان بستند مقطعی است. مردم می‌خواهند خوبشان خوب‌تر شود و اگر می‌خواهیم جامعه را خوب‌تر کنیم ناگزیریم الگوهای مدرن حکومتگری که توأم با توسعه و پیشرفت است را لحاظ کنیم. حق مردم و حقوق شهروندی را پاس بداریم، دیدگاه‌های مناسب را سرلوحه قرار دهیم و درعین حال بپذیریم که خدمتگزار مردمیم. یکی از اشتباهات حکومت‌های استبدادی این است که خود را واسطه میان خدا و مردم قرار می‌دهند و هر حکومتی که این رویه را پیش گرفت به سمت استبداد کشیده خواهد شد، اما اگر حکومتی خود را خادم و همراه مردم نشان داد می‌تواند مردم را به سمت رشد و پیشرفت هدایت کند.
اصلاح‌طلبان از زمان خرداد76 و حتی پیش از آن سازوکار خود را بر اصلاحگری جامعه قرار دادند، اما در مقاطعی این مساله را با شدت و ضعف پیگیری کردند؛ با توجه به اینکه حیات اصلاح‌طلبان به سرمایه اجتماعی و مردم بستگی دارد اگر شرایط به همین منوال پیش برود رویکرد اصلاح‌طلبان در فرایندهای انتخاباتی آتی چگونه خواهد بود؟
من معتقدم باید بپذیریم اصلاح‌طلبان نیز در جایی اشتباه می‌کنند و این اشتباه جایی است که جامعه را به سمت رادیکالیسم پیش می‌برند. هر زمان اصلاح‌طلبان در مسیر رادیکالیسم قرار گرفتند شکست خوردند و اساسا جریانات رادیکال اصولگرا و اصلاح‌طلب محکوم به شکست هستند. جریان‌های معقول، منطقی و معتدل هستند که می‌توانند مسیر تعالی را در پیش بگیرند. دولت اصلاحات مناسب و اعتدالی بود، اما در کنار این دولت برخی اصلاح‌طلبان بودند که به سمت رادیکالیسم رفتند و موجبات شکست اصلاح‌طلبان در دوره‌های بعد را فراهم آوردند. به نظرم توافق نانوشته‌ای بین رادیکالیسم اصلاح‌طلبی و اصولگرایی وجود دارد که اینها تئوری‌هایی را مطرح می‌کنند و آنها به‌واسطه این تئوری‌ها با مردم مواجه می‌شوند. در حالی که اصلاح‌طلبی در ذات خود با گفت‌وگو همراه است. ما برای ساختن آینده کشور، جلوگیری از افتادن کشور به دام پوپولیسمی دیگر و تفکرات عقب مانده توده‌گرایانه از دولت اصلاحات حمایت کردیم. این حمایت ضرورتا به معنای انطباق و همپوشانی کامل اصلاح‌طلبان با دولت آقای روحانی نبوده بلکه در این شرایط آقای روحانی بیشترین همپوشانی را با دیدگاه ما داشته است. در آینده نیز باید شرایط کشور را در نظر بگیریم، لذا نه باید با رادیکالیسم تندی که عبور از حاکمیت را ترویج می‌کنند همراه شویم و نه به رادیکالیسم تندی که در سوی دیگر جریان دارد، مجال دهیم که دوباره کشور را دچار رنجی همانند دولت احمدی‌نژاد کند. ضررهای دولت احمدی‌نژاد به کشور قابل جبران نیست. پیروزی او حاصل اشتباه اصلاح‌طلبان بود و اگر چنین اشتباهی مرتکب نمی‌شدند قطعا چنین اتفاقی رخ نمی‌داد. لذا از امروز باید به آینده ایران نگاه کنیم. هر فکر ضد ایرانی که ملیت، اندیشه، آینده، دین و مذهب ما را نشانه رفته باشد دشمن است. از ترامپ گرفته تا چهره‌های اپوزیسیون برانداز و متحجرین متمسک دشمنان ایرانند. اینها اهل پیشرفت و تحول نیستند و فقط می‌خواهند خود حکومت کنند نه مردم ایران، پس در نتیجه باید از این دو گروه فاصله بگیریم و با مردم همراه شویم. در این میان ممکن است یکسری محدودیت‌های سیاسی و اقتصادی رخ داده باشد که مجبور به انتخاب شویم. البته اصلاح‌طلبان در شرایط فعلی برای انتخابات 98 و 1400 باید با مردم شفاف صحبت کنند و از محدودیت‌ها، مضایق و خطاهایشان بگویند. اگر با مردم شفاف نباشیم ما را نمی‌پذیرند. آقای روحانی و دولت نیز باید با مردم روراست باشند و جایی که نتوانستند مشکلات را برطرف کنند یا محدودیتی وجود دارد شفاف بگویند. البته برخی مسائل است که باید در تدبیرخانه کشور میان مسئولان عالی کشور حل و فصل شود. لذا بیرون آوردن و جار زدن این مسائل عین بی‌تدبیری است. زمانی مسائلی وجود دارد که باید بین مقام معظم رهبری و رئیس‌جمهور حل شود، اما کشیدن این مساله به روزنامه‌ها و پشت تریبون عین بی‌عقلی است. در عین حال لاپوشانی کردن مسائلی که مردم باید بدانند نیز اشتباه است. اگر اصلاح‌طلبان نقش تبیین‌گر و روشنگری خود را داشته باشند، راحت با مردم صحبت کنند و دیدگاه‌‌های مردم را در همه حوزه‌ها بپذیرند و مردم را به ایرانی آباد و رو به امید رهنمون سازند مطمئن باشید که مردم به سمت آنها رغبت خواهند داشت، اما اگر مردم احساس کنند که اینها فقط حرف می‌زنند و هیچ راهکار درستی برای اداره کشور ندارند طبیعتا از ما رویگردان می‌شوند. مردم ایران متدین و راست کردار هستند، اما برخی رفتارهاست که مردم را از نظر اخلاقی در تنگنا قرار می‌دهد به گونه‌ای که در مقابل اخلاق عالی بی‌تفاوت شوند.
اخیرا شاهد مناظره‌هایی برای بازخوانی مقاطع مختلف انقلاب میان برخی فعالان سیاسی بوده‌ایم؛ این نوع رویکردها چه میزان می‌تواند در روند پذیرش خطاهای احتمالی گذشته و تدوین آینده‌ای روشن به جامعه کمک کند؟
به نظر من این مناظره‌ها حتما کار مفیدی است. همین آقای زاکانی و دوستان وی در انصار حزب‌ا... زمانی به تجمعات حمله می‌کردند و اجتماعاتی را بهم می‌زدند حال همین که امروز اهل گفت‌وگو شدند نشان دهنده بلوغ یک جامعه است. البته انتظار می‌رود که صداوسیما به این کارها رغبت نشان دهد، اما متاسفانه یکسویه این کار را انجام می‌دهد. اشکالی ندارد که برخی اتفاقات در سال‌های گذشته نقد شود. مثلا وقایع سال‌های 78 یا 88 اگر کالبد شکافی شود و با تهدید با آنها گفت و نکنیم، چه اشکالی دارد؟ شما در صحبت‌های آقای زاکانی و تاج‌زاده نوعی احترام متقابل و روشنگری می‌بینید. لذا من معتقدم ممکن است در آینده دو اتفاق رخ دهد طرفداران واقعی ایران و جمهوری اسلامی و مخالفان رو‌به‌رو شوند. طبیعتا اصلاح‌طلبان و اصولگرایان برانداز نیستند و اساس جمهوری اسلامی را قبول دارند، اما اختلاف در شکل و نحوه حکومتگری است. ما به حکومت‌گری مردمسالارانه و بر حسب دموکراسی‌خواهی معتقدیم، اما آنها به حکومت‌گری با تکلیف و تعبد. آینده نیز دموکراسی‌خواهی را ترویج خواهد کرد. پس احتمال اینکه در انتخابات آینده ما مرزبندی آشکاری میان خواستاران ایران و ضد ایران شکل بگیرد وجود دارد. هیچ اشکالی ندارد که اصولگرایان و اصلاح‌طلبان معتدل و حتی رادیکال در دایره طرفداران ایران باشند و گفت‌وگو کنند. هر اندازه طرفداران ایران را افزایش دهیم حکومت را پایدارتر کرده‌ایم. در این راستا پیشنهاد عفو عمومی آقای لاریجانی به مقام معظم رهبری نیز کار پسندیده‌ای بود. امیدوارم که چهل سالگی ایران تولدی رو به آینده باشد.